زندگی بعضی آدمها طوری است که از هر کجایش دوربین بگذاری و آن را ضبط کنی، خود به خود میشود یک داستان؛ یک فیلم مستند. زندگی همایون صنعتیزاده، رجل فرهنگی و پیشگام صنعت نشر ایران، کارآفرین، محقق و مترجم ایرانی و نیز همسرش شهیندخت چنین است. اما او در ایران برخلاف اغلب همتایان غربیاش نه میدان و معبری به نام خود دارد و نه تندیس و مجسمه و بنای یادبودی.
بسیاری از صاحبنظران و صاحبقلمان در این دید هم نظرند که همایون صنعتیزاده از انسانهای کم نظیر یک قرن اخیر ایران است.
یادبود همایون صنعتیزاده و همسرش، اگر فقط "لالهزار" باشد، آنها دین خود را به ایران ادا کردهاند. این دو در لالهزار کرمان به مدد کارگاهی سنتی، و در این سالها کارخانهای صنعتی، پرورش گل و تولید یکی از مرغوبترین گلابهای جهان و یکی از خالصترین روغن گلها را آغاز کردند. آنها در منطقهای کمدرآمد برای مردمانی فقیر، کار و حرفهای دوستداشتنی ایجاد کردند.
در بارۀ همایون صنعتیزاده در عرصۀ عمومی ایران به جز مجموعۀ گفتگوی سیروس علینژاد و یادنامهای در مجلۀ بخارا نمیتوان نام و نشانی درخور یافت، اما مجتبی میرطهماسب، مستندساز خوشذوق، گوشهای از این زندگی را به تصویر کشیده و چندان که قاب تصویر و لنز دوربین اجازه میدهد، تلاشهای صنعتیزاده و همسرش شهیندخت را ثبت کردهاست.
"بانوی گل سرخ" داستان زنی است که با همراهی همسرش در حوالی کرمان کاشت گل را به رغم مقاوت شدید کشاورزان و اهالی منطقه، آرام آرام و گام به گام جایگزین کشت خشخاش میکند، گلاب را به جای تریاک مینشاند و سرنوشت مردمان و کشاورزی منطقه را دگرگون میکند.
خود شهیندخت صنعتی دو سال پیش از ساخت فیلم در یک سانحۀ رانندگی جان باخت و در غیاب او، همایون صنعتیزاده قصهگوی گوشهای از زندگی خود و همسرش شد.
داستان در خانۀ پدری صنعتیزاده در کرمان و نیز در خانۀ ویلایی شهیندخت صنعتی در گینهکان کرمان میگذرد و طبعاً در پارهای قسمتها نیز وارد لالهزار و باغهای گل و مجموعۀ گلابگیری میشود.
سازندۀ بانوی گل سرخ با ورود به گوشهای از زندگی زن ومردی که زندگی درخشانی دارند، با آنها همراه میشود و داستان آرزویی را تعریف میکند که در مدت کمتر از پنج سال به واقعیت بدل میشود.
صنعتیزاده و همسرش حدود سی سال پیش به منطقۀ لالهزار کرمان میروند و تلاش میکنند با کاشت گل محمدی کارگاهی کوچک برای گلابگیری راه بیندازند.
کاشت قلمههای گل همزمان شد با دستگیری آقای صنعتیزاده و به زندان رفتنش در دهۀ شصت که حدود پنج سال طول کشید. اتهام او تأسیس مؤسسۀ انتشاراتی فرانکلین و چاپ کتابهایی بود که از نظر مقامات انقلابی آن روز به نفع آمریکا تلقی شده بود. البته، مقامات پس از مصادرۀ فرانکلین بیشتر آن کتابها را به فروش گذاشتند و یا از نو چاپ کردند.
اما در نبود او یک اتفاق نادر روی داد. خانم صنعتی دریافت که با وجود آبیاری نشدن جوانههای گل سرخ، در منطقۀ خشک و بیآب و سوزان کرمان، گل ها رشد میکنند و به ثمر میرسند. همایون صنعتیزاده میگوید، این به معجزه میمانست.
کارگاه کوچک گلابگیری با تلاش صنعتیزاده و همسرش به یک کارخانۀ صنعتی گلابگیری بدل شد که در تولید آن از هیچ مادۀ شیمیایی استفاده نمیشود. گلاب که هیچ، پنج درصد روغن گل جهان که مصارف آرایشی دارد، در این کارخانه تولید میشود. حتا تفالۀ برگ گلها به صورت خشت در میآید و در گرمابخشی و افروختن آتش کاربرد مییابد.
صنعتیزاده در سال ۱۳۸۸ درگذشت و چنانکه شیوۀ او بود، از همۀ ضعفها و کمبودها سرمایۀ بزرگی میساخت. فیلم آقای میرطهماسب نشان میدهد که او با چه عشق و خرد و دلسوزیای چنین میکند و موفق میشود.
شهیندخت صنعتیزاده، شخصیت اصلی و بهناچار غایب فیلم که آقای صنعتی زاده در تمام لحظات دلتنگ او است، در حقیقت سازنده و پردازندۀ این تأسیسات بود. مجتبی میرطهماسب هم با اصرار بر زنده نگه داشتن نام و یاد شهیندخت است که همایون را قانع به حضور در جلو دوربین میکند.
آقای میرطهماسب به گفتۀ خودش، لحظات دشواری را برای ساخت این فیلم سپری کردهاست: "نمی دانستم چه قدر سخت است راضی کردن همایون برای حضور جلو دوربین چون که از اساس با سینما مخالف بود و مدام هم به من گوشزد میکرد که دنبال کار آبرومندتری بگردم."
حاصل کار، گوشهای از تلاش زوجی استثنایی است که شور زندگی و خرد در سرتاسر دوران حیاتشان موج میزند. آقای میرطهماسب میگوید، خوشحال است که توانسته تصویر این تلاش و انرژی را ضرب کند در تعداد همۀ کسانی که این فیلم را دیدهاند یا خواهند دید.
راوی فیلم با بغض و اشک ازشهیندخت، قهرمان اصلی بانوی گل سرخ یاد می کند. شهیندخت صنعتیزاده، در غیاب خود، در فیلم حضوری قوی دارد: "آن کس که نیست، گاه بیشتر از آن کسی که هست، حضور دارد."
این گفته حالا در بارۀ خود او، همایون صنتعیزاده هم مصداق یافتهاست. به قول مجتبی میرطهماسب، زمانی که ساخت فیلم تمام شد، همایون زنده بود؛ هنوز هم زنده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
دیگر کشت خشخاش سال هاست در ایران ممنوع شده است.
فراهم کرد از جانش چراغی / به راه مردمان نوری برافراشت
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
نام و یادشان و راهشان زنده باد
اینطـــــــور نیـــــست عــــــــزیــــــزان
برنامه بسیار جالبی درمورد روانشاد صنعتی زاده بود. من ایشان را به عنوان مترجم میشناختم و یکبار هم در همایشی در لندن ایشان را دیده بودم. تا قبل از خواندن این گزارش ایشان را به این شکل نمیشناختم. با سپاس مجدد. خوشحال میشوم اگر اطلاعتی درمورد این فیلم مستند بدهید که از کجا میتوان تهیه کرد. با سپاس.
Mina Rad
پسنوشت:جناب آقای میرطهماسب، چرا "پارت" برای "بخش"، "تایم" برای "زمان" و "ری اکشن" برای "واکنش"؟ اگرچه جناب داریوش دبیر نیز از واژۀ "لنز"، برای "عدسی"، کاربری می فرمایند. با درود فراوان، ب.ف.