پاییز ایران مثل بهارش زیباست؛ زیبا بدان سان که اخوان ثالث "پادشاه فصلها" میخواندش و فروغ فرخزاد، "وحشی و پرشور و رنگآمیز" مییابدش؛ در خیال ایرانیان اما، به رغم بهار که گاهِ عاشقی است، پاییز طلیعه زمستان است، و زمستان چیزی نیست مگر سردی و عریانی و فِسردگی.
هماز این روست که در ادب کهن پارسی، پاییز برخلاف بهار چندان دستمایه خیالپردازیهای شاعرانه نبوده است. در شعر سخنورانی چون حافظ و سعدی و مولانا به جای پاییز از واژه خزان - آن هم در معنای زمستان – یاد شده است؛ چنان که سعدی گوید:
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علیرغم خزان بازآمد
و حافظ چنین سراید که:
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
در منظومه فکری اینان، دگرگونی ایام از بهار به خزان، و از خزان به بهار مایه فکرت و عبرت آدمیان است. چندان که مولانا در شعر بلندی با مطلع "ای باغبانای باغبان آمد خزان آمد خزان/ بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان" پس از شرح تاراج خزان در گلستان، بدینجا میرسد که:
جمله درختان صف زده جامه سیه ماتم زده
بیبرگ و زار و نوحهگر زان امتحان زان امتحان
ای لک لک و سالار ده آخر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان بر آسمان
در شعر معاصر ایران اما، پاییز طرف توجه بسیاری از شاعران است؛ شاعرانی که برگریزان را حلقه واسط فصل "عاشقی و جوانی" و "درد و بدگمانی" مییابند؛ همچون فروغ فرخزاد که پیش و پسِ پاییز را چنین میبیند:
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
آشوب تابستان عشق ناگهانی
سینهام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
فروغ وقتی میگوید "کاش چون پاییز بودم" گویی که میخواهد آرزوهای سوخته نسل خود را روایت کند:
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز، خاموش وملالانگیز بودم
برگهای آرزوهایم، یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
و از اینجاست که پاییز در شعر معاصر، رفته رفته رنگ و بوی سیاست به خود میگیرد و تمثیلی میشود از برگریزان اندیشه و تاراجگری استبداد و عریانی اجتماع. بدینسان، اخوان - شاعر زمستان - در چهره پاییز، روزگار سپری شده و امیدهای به تارج رفته مردمان سرزمینش را میبیند:
باغبان و رهگذاری نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاری نيست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابد
ور به رويش برگ لبخندی نمیرويد
باغ بیبرگی كه میگويد كه زيبا نيست؟
داستان از ميوههای سر به گردونسای اينك خفته در تابوت پست خاك میگويد
باغ بیبرگی
خندهاش خونی است اشك آميز
جاودان بر اسب يال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاييز
و فریدون مشیری از این هم فراتر میرود تا در شعر "حریق خزان"، پاییز را دشنام گوید:
من از جنگل شعلهها میگذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو مینشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخهها میگذشت
و سر در پی برگها میگذاشت
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد میزد
و برگی که دشنام میداد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز میکرد،
و در چشم برگی که خاموش خاموش میسوخت
نگاهی که نفرین به پاییز میکرد
حریق خزان بود...
جدا از نگاه شاعران به پاییز، این فصل همچون همه فصلهای سال زیبایی خاص خود را دارد؛ خصوصا در گیلان و مازندران و گلستان که پوشیده از جنگلاند، زیبایی و دلفریبی پاییز دو چندان است.
این زیبایی همچنان که بیننده را مفتون خود میسازد، او را دلنگران زیستبومی میکند که با شتابی شگرف در شُرُف ویرانی است. گویی طبیعتی که خزانش تمثیلی بود از دست تطاول ایام، اینک خود در معرض تاراج مردمانی است که قدرش را آنسان که باید، نمیشناسند و حرمتش را پاس نمیدارند.
گزارش مصور این صفحه که با قطعهای از آلبوم "آوازهایی از باغ اسرار" همراهی میشود، نگاهی دارد به پاییز جنگلهای مازندران و روستای شهرستانک در جاده چالوس. عکسهای مربوط به جنگلهای سنگچال و فیلبند در استان مازندران، در هفدهم آبانماه ۹۲ گرفته شدهاند.
خیلی زیبا و جالب بود.
دلم خواست این کلیپ رو داشته باشم اما حیف که امکان دانلود نبود.
لطفاً درصورت امکان لطف کنین و برام ارسال فرمائید.
گاهی وقت ها لذت داره وقتی می بینه کسی باحال وهوایش، هم احساسه.
باتشکر
_____________
جدیدآنلاین: شما می توانید با استفاده از "کد نمایش اسلاید در سایت های دیگر" که در زیر فایل فلش قرار گرفته گزارش تصویری را به وب سایت یا وبلاگ خود پیوند دهید.