در یک اتاق کوچک رو به روی محمد جعفری نشسته ام. او چند دقیقه قبل صندلی چرخدارش را در آستانه در جا گذاشته دست ها را بر روی انگشتان پاهایش می گذارد و چند قدم به سختی بر می دارد و می نشیند رو به روی من.
از در و دیوارهای این خانه شمیم هنر به مشام می رسد؛ تابلو های خط و نقاشی در همه جا آویخته اند. از جایی که نشسته ام می توانم یک مجسمه گلی را ببینم که نیم تنه " آقای احمد شاه مسعود " است، فرمانده نظامی افغان که پیش از یازده سپتامبر توسط مخالفینش ترور شد. آن طرف تر یکی از مجسمه های بودای بامیان است که از گل ساخته اند.
اینجا خانه هنرِ اندیشه است . آقای جعفری بنیانگذار ، مدیر و آموزگار این مرکز از زندگی پر از فرازونشیب اش می گوید: "متولد مزار شریف هستم سال ۱۳۵۳ شمسی ، شش ماهه بودم که با پدر و مادر مهاجر شدیم و امدیم به مشهد ، سه ساله بودم که به بیماری فلج اطفال مبتلا شدم و هر دو پایم را از دست دادم."
"پدر و مادرم بی سواد بودند و من تک فرزند خانواده هستم . تا سن ده سالگی به هیچ کلاس و درسی نرفتم ، آن زمان کلاس های قران را مکتب می گفتند. من را به مکتب فرستادند و پس از چندی به یک مدرسه خودگردان افغان ها رفتم و مدتی بعد وارد مدرسه ایرانی شدم. با کوشش زیاد کلاس ها را به صورتی جهشی گذراندم و اکنون دیپلمه هستم.”
"با دیدن آقای محرابی نقاش افغان متوجه شدم که نقاشی را دوست دارم و پس از آن دنباله کار را با رفتن به حوزه هنری سازمان تبلیغات مشهد پی گرفتم. درکنار طراحی و نقاشی کار حجم و هنرهای تجسمی را نیز شروع کردم . آن زمان از سوی مدرسه در مسابقات هنری زیادی شرکت می کردم و در آن مسابقات با بچه های هنرمند افغان آشنا می شدم و خیلى زود دیدارهایمان مرتب و هرهفته شد."
"تعدادمان به هشت نفر رسید نقاش ، طراح ، مجسمه ساز ، بازیگر تئاتر ، عکاس و خطاط . تصمیم گرفتیم هر چه را بلدیم به دیگر بچه های مهاجرهم یاد دهیم و به این ترتیب هسته اولیه خانه هنرِ اندیشه شکل گرفت. خانه کوچک من شده بود مکان این مرکز و ما اولین نمایشگاه از کار های خط و نقاشی شاگرد ها را در اتاق سه در چهار خانه خودم برپا کردیم و مردم می آمدند و کار ها را می دیدند."
"بعد از زیاد شدن شاگردها تصمیم بر آن شد که از فضای مسجد ها برای تدریس استفاده کنیم . اکنون سیزده سال می گذرد وتنها یکی دو نفر از دوستان با من مانده اند که این مرکز را می گردانیم ، همه رفتند من هم می رفتم ( و با فروتنی می گوید) شاید من چون پایم بسته بود ماندم."
"در میان مهاجرین استعداد های خوبی وجود دارد که تنها نیاز است کمی آن را بپرورانید. شاگرد های من تمام زندگی من هستند و وقتی کار های آنها را می بینم به آرامش می رسم و وقتی در فضایی هستم که دور خودم به وجود آورده ام حس رضایت از زندگی به من دست می دهد."
"مثل هر مهاجری دغدغه های مالی در زندگی رنجم داده ولی نگذاشته ام که این کمبود های مالی جلوی حرکتم را به سوی هدف بگیرد. بسیاری از شاگردان من هم چنین وضعیتی دارند."
آقای جعفری به همراه همسرش خانم معصومه نظری یک خانواده تمام هنرمند را شکل داده اند. خانم نظری اهل مشهد است، طراحی و نقاشی را نزد همسرش فراگرفته، کارشناس هنر درمانی و روانشناس کودکان استثنایی و نوازنده سنتور است.
آقاى جعفری تاکنون هفت نمایشگاه از کار های شاگردانش بر پا کرده است و می گوید این روند را ادامه خواهد داد. بعلاوه او مدتی مدیر یک مدرسه خود گردان افغان ها بوده ، به همراه چند تن از دوستان اتحادیه معلولین افغانستان را در مشهد و تهران بوجود آورده ، با زبان ( ناشنوایان) و همچنین با خط بریل آشناست.
خانه هنر اندیشه در یک فضای صد مترى و در نقطه ای در حاشیه شهر مشهد واقع است. در گزارش مصور به سراغ این خانه و شاگردان آقای جعفری می رویم.
يا اينكه فقط بحث مطرح كردن يك عده خاص است .
به امید موفقیت و کزارش های بهتر.
خان
می توانست جالب باشد اگر گوشه ای از زندگی خود این استاد هنرمند را هم می داشتید.