Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
آخرین پارۀ ایران باستان
فرشید سامانی

چه حسی دارد خوابیدن در اتاقی که می‌دانی هزاران سال پیش از تو، بی‌شمار مردمانی مثل تو کفَش دراز کشیده‌اند و آن قدر به سیاهی سقف دود گرفته‌اش چشم دوخته‌اند تا به خواب رفته‌اند. چه لذتی دارد نشستن کنار اجاقی که یقین داری هزاران مثل تو در هزاران زمستان سرد به دورش حلقه زده‌اند و از وجودش گرما گرفته‌اند و چه شورانگیز است سجده آوردن در "محرابی" که نسب به "مهرآبه" می‌رساند.

باورش سخت است. اما زیر آسمان ایران جایی با همین نشانی‌ها هست. نه در پشت کوه که در همسایگی صنعت و تکنولوژی؛ دیوار به دیوار مجتمع ذوب مس خاتون‌آباد؛  دو سه منزل آن‌سوتر از مجتمع مس سرچشمه و نزدیکی‌های معدن مس میدوک که می‌گویند بزرگ‌ترین معدن روباز جهان است.

بامدادان، وقتی نخستین تلألؤ خورشید با دود کارخانۀ ذوب مس درهم می‌آمیزد و سکوت دشت با  زوزۀ اتوبوس‌هایی که انبوه کارگران کرمانی و رفسنجانی و شهربابکی را به سر کار می برند، در هم می‌شکند، "عصر جدید" چارلی چاپلین بار دیگر روی پرده می‌رود.

اما گوشه‌ای از این پرده، آن جا که دشت، سر به دامن کوه می‌گذارد و یک راه باریک با تابلوی "به سمت میمند" خود را از جادۀ اصلی جدا می‌کند، مردمان زندگی را جور دیگر می‌بینند. بین شش تا دوازده هزار سال پیش بود که سر و کلۀ اجداد شکارچی آنها در این حوالی پیدا شد. این را سنگ‌نگاره‌های پراکنده در اطراف روستا می‌گویند.

آنها به همان راهی رفتند که سرنوشت محتوم بشر بود: از شکار به چوپانی رسیدند و از چوپانی به کشاورزی روی آوردند. در سرزمینی که روزهایش بلند و آفتابش سوزان و منابع آبش اندک است، انتخاب بی‌چون و چرای آنان پرستش خورشید و تقدیس آب بود: مهرپرستی.

برخی پژوهشگران می‌گویند، نخستین سازه‌های میمند "مهرآبه"هایی بود که در دل صخره‌ها و مشرف به باریکۀ آبی که از میانه روستا می‌گذرد، کنده شد. سپس به فکر افتادند که خانه‌هایشان را نیزهمین جا بنا کنند: دور از گزند باد و باران و نزدیک به آب.

این زمان نباید از شش هزار سال پیش فراتر رود، چون همۀ خانه‌های روستای میمند با ابزار سنگی کنده شده‌است و می‌دانیم که فلز در هزارۀ پنجم پیش از میلاد کشف شد.

تا این جای کار داستان میمند نه عجیب و غریب است و نه متفاوت از سرنوشت دیگر سکونتگاه‌های کهن بشر. شگفتی آن جایی رخ داد که میمندی‌ها شیوۀ زندگی خود را – تقریباً بی کم و کاست- ادامه دادند و خود را با همان  پوشش و گویش و پویش به قرن بیست و یکم رساندند؛ آن هم نه در وسط جنگل‌های آمازون یا میان کوه‌های صعب‌العبور، بلکه در ارتباط کامل با دنیای جدید. 

در دنیایی که با فراگیر و مستولی شدن رسانه‌ها، صدها زبان کهن از میان رفته و یا در آستانۀ نابودی است، میمندی‌ها هنوز به زبانی سخن می‌گویند که مملو از واژه‌های پارسی باستان است. چنین می‌نماید که بسیاری آیین‌ها و باورهای ایران باستان هنوز در زندگی آنان ساری و جاری است و تقدیس عناصر چهارگانۀ باد و خاک و آب و آتش را از یاد نبرده‌اند. مثلاً  این که به گفتۀ پیرزنان روستا، تا همین پنجاه سال پیش، نوعروسان هنگام رفتن به خانۀ بخت کنار اجاق خانۀ پدری می‌نشستند و بر جایگاه آتش بوسه می‌زدند، نمی‌تواند اتفاقی باشد.

امروز اما، میمند به آخر خط رسیده‌است. شاید پایگاه میراث فرهنگی میمند که چند سالی است تشکیل شده، بتواند خانه‌های صخره‌ای روستا را سرپا نگه دارد و آداب و آیین‌های مردمانش را ثبت و ضبط کند، اما روح زندگی در حال پر کشیدن است. تا حدود نیم قرن پیش ۴۰۶ خانۀ صخره‌ای میمند با ۲۵۶۰ اتاق، جایگاه زندگی شش تا هفت هزار نفر بود، اما اکنون جمعیت روستا از صد نفر فراتر نمی‌رود. تازه اینها چه کسانی هستند؟ تعدادی پیرمرد و پیرزن ازنفس‌افتاده.

آن چه میمند را به این روز نشانده، لزوماً جاذبه‌های زندگی جدید نیست، بلکه تعرض به همان عناصر مقدس است. از چند دهه پیش که مجتمع مس سرچشمه و بعدتر کارخانۀ ذوب خاتون‌آباد و مجتمع میدوک پا گرفت، حفر چاه‌های عمیق، سفرۀ آب زیرزمینی میمند را تهی کرد و دود کارخانه‌ها هوای پاکش را آلود. باغ‌ها خشکیدند، دام‌ها تلف شدند و مردمان به کوچ بی‌بازگشت رفتند.

این آخرین پارۀ ایران باستان است (یا بود!) که نه مانند پاسارگاد تهی از زندگی است، نه مثل تخت جمشید بیگانه با زندگی مردمان عادی است و نه همچون بیشاپور و استخر زیر خروارها خاک رفته‌است.

در گزارش مصور این صفحه در روستای میمند و خانه‌هایش به گردش درمی‌آییم و پای صحبت دو تن از اهالی این روستا می‌نشینیم. آن چه آنها از وجه تسمیه و سرآغاز شکل‌گیری میمند می‌گویند، لزوماً درست نیست، بلکه بیشتر بازتابندۀ پندار میمندیان در بارۀ موطنشان است. صدای خفیف موسیقی زیر کلام یکی از راویان، برخاسته از بلندگوی رستوران تازه‌پای میمند است که از صبح تا غروب آفتاب - ظاهراً برای جلب گردشگران - سکوت روستا را درهم می‌شکند. گویی گردشگران از راه دور و نزدیک به میمند می‌آیند تا ترانه‌های رایج رادیو و تلویزیون ایران را بشنوند!

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- فرشيد ساماني، 2011/05/09
پس نوشت:
چند روز پيش مطلع شدم كه شيخ محمود مديح‌المكتبي - يكي از دو راوي گزارش تصويري اين صفحه - در اوايل ارديبهشت‌ماه امسال درگذشته است. دوستان پايگاه ميراث فرهنگي ميمند خبر دادند كه اندوه مرگ او مردمان بسياري را از شهرهاي پيرامون به ميمند كشانده و تأثر زيادي را به همراه داشته است.
شيخ محمود، تكيه گاه بزرگي براي ميمند و ميمندي‌ها بود و منزلت و احترام به سزايي ميان اهالي داشت. بسياري از ميمندي‌ها در مكتبخانه او درس خوانده بودند و دنيا را از پنجره‌اي كه او به رويشان گشوده بود، مي‌ديدند.
مسجد ميمند را يكي از نياكان شيخ ساخته بود اما خودش در آن به نماز جماعت نمي‌ايستاد. مي‌گفت چون ازدواج نكرده‌ام، دينم كامل نشده و روا نيست كه مردم پشت سرم نماز بخوانند. حدود 90 سال در تجرد زيست و خويش را وقف ميمندي‌ها و آداب و رسومشان كرد؛ آداب و رسومي كه با مرگ كساني چون او هرچه بيش‌تر به زوال مي‌گرايد.
روحش قرين شادي باد
- یک کاربر، 2010/08/26
زیبا
- یونس، 2010/07/01
نماآهنگ بسیار زیبایی بود...موسیقی، داستانی که نقل کردید، عکسها و حسی که مجموعه کار منتقل کرد، واقعاً عالی بود و البته مقداری غمگین... ممنون از زحمتتان، آقای سامانی
- پدرام از لوس آنجلس، 2010/06/23
چقدر زیبا و در عین حال محزون بود...دستتون درد نکنه... واقعا" ایران دوستید....خوشا به حال ما بخاطر داشتن هم میهنانی مثل شما... امیدوارم هنوز فرصتی باشه تا جلو از دست رفتن این گنجینه ها گرفته بشه...
- مسعود، 2010/06/21
چيزي كه من را يه سايت شما خيلي علاقمند مي كند همين پرداختن به ناشناخته هاست و خصوصا واكاوي زواياي زندگي مردم ايران از بعد تاريخي.
از كارهاي آقاي ساماني گزارش ميبد را نيز خيلي دوست داشتم
پاينده ياشيد
- یک کاربر، 2010/06/21
عالی بود. برای من کمی غم انگیز بود. کلام راویان و دشواری درک بعضی از اصطلاحات و کلمات به اسرارآمیز بودن موضوع کمک می کرد. دو ضربه زنگ آخر نمایش اسلاید ها اوج زیبایی و تکمیل کننده پیام بود. دستتان درد نکند و اجاقتان پر آتش باد. هیوا از بلفاست ایرلند شمالی
- لاله، 2010/06/21
بسيار زيبا و آموزنده بود. سپاس فراوان از شما
- سبا، 2010/06/18
عالی بود
- یک کاربر، 2010/06/18
زیبا بود اگر چه بعضی مواقع صحبت ها بخوبی درک نمی شد
- سایه، 2010/06/18
سرنوشت محتوم بشر بود: از شکار به چوپانی رسیدند و از چوپانی به کشاورزی روی آوردند. چرا می نویسید سرنوشت محتوم آقای سامانی؟ این سیر سبک زندگی بشر و تمدنش بوده است.
- reza mohammadi، 2010/06/18
bi naziir bood, sepaas
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.