جلال رستمی
تابلوهای شهرام کریمی به دنبال بدست دادن تاریخ "هویت" دراجزای فکری- فرهنگی آن ودر بعد تاریخی اش است. درهر تابلو بزرگ او، ما شاهد پنج یا شش و گاهی هفت تصویر "نقاشی با هویت مستقل" هستیم. هر کدام از این تصاویر، تاریخچه ای یا داستانی ویا گوشه ای از تاریخی را روایت می کند که نقاش به شکلی با آنها درارتباط بوده است.
چهره یک زن، چهره یک مرد، فضای یک دهکده یا یک گل پیچک رها شده در وسط تابلو. همه از حافظه و یاد- خاطره های نقاش می آید. ازنزدیکترین نزدیکان تا دورترینی که دیگر برای او متن تاریخی شده اند. ولی با این همه، موضوع تابلوها در حوزه خاطرات شخصی باقی نمی مانند.
و از بطن همین رابطه با آشنایان وزیر و رو کردن خاطراتش است که به تاریخ نقب می زند و درپی نشان دادن هویت می گردد. اینجاست که مسئله نشان دادن هویت دیگر برای او بصورت یک "مفهوم هنری- Art Concept " در می آید. برای این مفهوم مشخص که او می خواهد اکنون به آن واقعیت ببخشد، تنها تصاویر کافی به نظر نمی رسند. پس او به سراغ "شعر نوشته" هم می رود.
"شعرنوشته"های او هویت مستقل ندارند، حامل زیبایی خطاطی گونه هم نیستند. اشعاری نیستند که بشود از اول تا آخرآنها را خواند. شعرها از متن تصاویر به بیرون راه می یابند. یعنی همانطور جاری می شوند - می شود قسمتی از آنها را خواند- و بعد در متن تصاویر فرو می روند و محو می شوند.
شهرام کریمی با چند گانگی تصاویر برروی یک بوم، که من بر آنها نام تصاویر روایی می گذارم، خودآگاه یا ناخودآگاه در پی پیوند بین این تصاویرمی گردد واین شعرنوشته هایش است که با زبان غنایی، که در همه متن تابلو جاری است و حضوری قابل لمس دارند، بین تصاویر مختلف پیوند ایجاد می کنند.
او به همه گوشه و کنار بومش سفرمی کند. با تصاویر روایتگری می کند و تنها زمانی که کار روایتگری تصاویر و پیوند آنها باهم خاتمه می یابد و از متن به سطح می رسد، آن زمان است که فضایی آرام و یک دست با رنگ هایی که از بطن این روایتگری تاریخی ساخته وآمیخته شده است، خلق می شود. فضایی که با رنگ و بوی کهنگی که همراه دارند، به تماشای یک روایت واحد هدایت می کنند. روایتی که در جستجوی نشان دادن "هویت" در بطن روایت های مختلف است واینجاست که فضای تابلوها درکلیت شان آرام ولی گویا، درمقابل چشمان ما قرار می گیرند.
رنگ ها با بیان تاریخی رویداها (یاد- خاطره ها) تناسب عجیبی دارند. درست مانند رنگ فرش و یا زیلو و یا یک کوزه سفالی که سالیان دراز زیر خاک باقی مانده وحال، از زیر آوار تاریخ بیرون آمده اند.
در کارهای شهرام کریمی، تصاویردریچه ای به دنیای واقعی هستند. او می خواهد هویتی را نشان دهد که در پس رفتارها وگفتارها، در طول تاریخ دگرگون شده و پنهان گردیده اند. در یکی از تابلوها که به دو قسمت تقسیم شده است در یک قسمت، انسان های پارینه سنگی را با همان هویت ابتدایی برهنه خود می بینید در حال حمل کودکی بر روی برانکاردی که از چوپ ساخته اند. نگاه کودک که به حالت نیمه خیز، روی برانکارد درازکشیده طوری است که تو را ناخود آگاه به قسمت دوم تابلو هدایت می کند. در قسمت دوم تابلو خانواده ای را می بینید که در کنار حرم مقدسی به حالت کاملاً سنتی کنار ضریح ایستاده اند؛ یادآورعکس هایی که نمونه های فراوان آن در بیشتر خانواده های ایرانی موجود است. کارهای شهرام کریمی آیینه روایت گونه ای است در مقابل چشمان ما. هرکس می تواند در نهایت برداشت خودش را از این روایت ها داشته باشد؛ به همان اندازه گونه گونی حوادث ثبت شده در خود تابلوها.
اگر چه شهرام کریمی سالیانی است که در خارج از ایران زندگی می کند و با نقاشی مدرن جهان از نزدیک آشناست ودر نمایشگاه ها و گالری های مختلف کارهایش به نمایش گذاشته شده است، ولی کارهای او شاید بیشتراز خیلی از نقاش های ایرانی که درداخل کشور زندگی می کنند، بومی تر است. بعضی ها به آن نام نوستالژی می دهند. من آن را تلاش برای نشان دادن هویت ارزیابی می کنم. او برای نشان دادن این "هویت" از هنر اروپایی وام نمی گیرد. کارهای او بیشتر از سنت نقاشی قدیم ایرانی، مینیاتور، پرده کشی ها، و نقاشی های قهوه خانه ای بهره می گیرد؛ اما به شکلی مدرن و امروزی.
بعضی از تصاویر و کارهای شهرام کریمی به قدری در فرم و شکل ساده هستند که در نگاه اول انسان را به تعجب وا می دارند. او تکنیک را به خدمت تزیین به کار نمی گیرد، بلکه از تکنیک برای ساده نشان دادن موضوع ها ومفاهیم پیچیده استفاده می کند. به همین خاطر در این کارها فرم و شکل ساده به نظر می رسند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید