Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
پایان سیاه بازی؟
ساناز قاضی زاده

درباره نمایش سیاه بازی با سخنانی از سعدی افشار
نام "خیابان سیروس" سابق یا همان مصطفی خمینی امروز در تهران، پیرترها را به یاد بنگاه های شادمانه ای می اندازد که علاوه بر انواع خدمات میهمانی، برای شادمانی و رقص و آواز هم تمهیداتی اندیشیده بودند. در این "راسته" هر بنگاه به سرپرستی افرادی که بیشتر آنها کلیمی بوده اند، از برپایی و برقراری رقص و پای کوبی درآمد کسب می کردند.

گونه ای از این نمایش ها که می توانست شب تا صبح عده ای را بیدار نگه دارد و همچنان بخنداند، نمایش تخت حوضی بود. در این میان نمایشگری که لباسی قرمز به تن داشت و صورتش را سیاه می کرد، نقش "سیاه" را بازی می کرد و بعضی به همین دلیل این گونه نمایش ها را سیاه بازی می خوانند.

وقتی سری به فرهنگنامه های زبان فارسی بزنیم سیاه بازی را به نوعی نمایش تعبیر می کنند که در آن شخصی غلامی دارد سیاه پوست و گیج و گول که همواره به کارهای خنده دار دست می زند.

در دوره صفویه بود که نمایش های قهوه خانه ای کمدی رونق گرفت و پس از یک دوره فراز و فرود، امروز نمایش هایی چون نمایش های تخت حوضی قدیمی جایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند و تنها سرخ پوشان سیاه چهره روزهای پیش از نوروز مردم را به یاد سیاه بانمکی می اندازند که در نمایش های تخت حوضی بازی می کرد.

نمایش های تخت حوضی نوعی نمایش های شاد و خنده دار بودند که در آن بازیگر نقش سیاه به نمایندگی از گروه ضعیف جامعه با ارباب یا فرد قدرتمندی در می افتاد و با به هجو کشیدن و مسخره کردن او به نوعی نقد اجتماعی و فرهنگی می پرداخت.

یکی از آخرین این سیاه ها سعدی افشار یا همان "سعد الله زحمت خواه" است که از سال ۱۳۳۰ کار خود را با همکاری در بنگاه شادمانه شایان خو آغاز و حدود نیم قرن سیاه بازی را صورت جدی دنبال کرده است. 

سعدی افشار یکی از بازماندگان این هنر نمایشی ایرانی درباره چگونگی برپایی این نمایش می گوید: "در عروسی ها مردم از بنگاه های شادمانه گروه های مطربی می آوردند، تا ۱۲ شب می رقصیدند، بعد از آن نمایش شروع می شد. برای برپایی این نمایش چوب یا الواری را روی حوض خانه می انداختند و روی آن را با فرش می پوشاندند. نمایش را روی آن بازی می کردند. گاهی بازی تا صبح طول می کشید". به گفته او، بسته به نوع مراسم مختلف ساعات و طول مدت اجرا نیز فرق می کرد.

افشار ادامه می دهد:" سید ولی، امام زاده یحیی، و خیابان سیروس و چند جای دیگر بود که محل اینها بود. هرکسی پول می داد، ما می رفتیم. بستگی به پولش داشت. حتما نباید یک گروه خاص می داشتیم."

بسیاری از سیاهان که به علت محبوبیت و شهرت آنها در اذهان مردم گروه به نام آنها شناخته می شد، گاهی ساعت ها مجلس را با بداهه گویی هایشان گرم نگه می داشتند.

او می گوید که در بیست و پنج سال گذشته به دلیل تغییر شکل خانه ها و کوچک تر شدن آنها این نوع نمایش از خانه ها و میان عموم مردم رخت بربست و دلیل اصلی از بین رفتن این نوع نمایش ایرانی فراموشی در اذهان مردم بوده است. اما پیش از آن مردم برای انواع مراسم شادی مانند عروسی، تولد، ختنه سوران، حمام زایمان و غیره گروه تخته حوضی را دعوت می کردند و این نمایش در بین مردم علاقه مندان بسیاری داشت.

به گفته او، اکنون که قدیمی ها رفته اند، دیگر امیدی به بازسازی این نمایش نیست. اما بهروز غریب پور کارگردان و محقق حوزه تئاتر نظر دیگری دارد، او می گوید که از بین رفتن عده ای هرچند ناخوشایند است، اما نباید آن را به فراموشی و از بین رفتن یک هنر پویا و باریشه ایرانی تعبیر کرد.

و برای ساده کردن موضوع توضیح می دهد، همان طور که با برپایی قهوه خانه های سنتی دیزی که غذای پیشینیان ما بود، آن را زنده نگه داشته ایم، همچنین می توان با فراهم کردن اماکنی که در آن نمایش های ایرانی را به شیوه قدیمی و با کشش امروزی برگزار می کنند، این هنرها را زنده نگه داشت.

سخنان بهروز غریب پور در مورد سیاه بازی
او که خود تجربه احیای هنر نمایش عروسکی مبارک را در کارنامه هنری اش دارد می گوید، اکنون جامعه دارای ظرفیت بازسازی این هنرها هست، هیچ زمانی برای این کار دیر نیست. از مدیران فرهنگی انتقاد می کند و مثال می زند. اکنون که پس از سال ها تحقیق و همکاری با گروه های قدیمی تئاتر عروسکی تجربه بسیاری دارد و این هنر را در جهان ثبت کرده، آرزو می کند امکانی فراهم شود که با همه وسایلی که خود در اختیار دارد، به علاقه مندان و مستعدان آموزش دهد، اما "دریغ از یک درخواست".

نمایش تخت حوضی همواره عناصر ثابتی دارد، اما به گفته غریب پور، چنان استخوان بندی قوی ای دارد که حتا می توان داستان یک نمایش غربی را برای این گروه نمایشی تعریف کرد، تا این گروه با بیان و شیوه خود نمایشی چندین ساعته را با بداهه گویی های به جا و زیبا ادامه دهند.

به دلیل ساختار نمایش تخت حوضی هنرمندان که همواره  در نقش پاد شاه یا ارباب و خانواده او و یا سیاه، بازی می کردند نیاز به تجربه و قدرت نمایشی بسیاری داشته اند، تا بتوانند بسته به نوع مراسم با بداهه نوازی های خود مجلس را گرم نگه دارند، اما سیاه از اهمیت بیشتری در این نمایش برخوردار است.

افشار می گوید، "یکی نمایش سلطتنی بود، یکی رستم و سهراب. اما به شیوه تخت حوضی آن وقت یک عده شاه می شدند، یک عده شلی و یکی هم سیاه، هرکسی یک تعداد لباس می پوشید، اما سیاه یکی بود. هرکسی نمی توانست سیاه شود".

او توضیح می دهد: "سیاه که هیچ، حتا کسی که می خواست لباس ها را جابجا کند هم باید دو سه سالی فرمان می برد، خرید می کرد. آن قدرامتحانش می کردند، تا ببینند که استعداد دارد و  آرام آرام به او اجازه می دادند که در نقشی بازی کند."

به گفته افشار همه نقش ها سخت اما کار "سیاه" پیچیده بود: " بلدی می خواست مگر بداهه گویی شوخیست؟ الان از روی متن نمایش را اجرا می کنند، اما بداهه گویی خیلی سخت است. یک قصه را به ما می گفتند، آن وقت ما خودمان تا صبح باید با بداهه مجلس را ادامه می دادیم. اما الان آدم هاش نیستند. تا بعد از انقلاب هم عده ای مشغول بودند ومن ته تهاشون بودم، همه یکی یکی فوت کردند و کسی جایگزین آنها نشد."

آخرین سیاه حرفه ای به یاد می آورد که بعد از آنکه سیاه بازی به لاله زار راه پیدا کرد، طرفداران جدیدی در میان مردم یافت. چراکه تا آن زمان خیلی ها سیاه بازی را ندیده بودند. اولین تجربه های سیاه بازی در لاله زار هم به شیوه بداهه دنبال می شد، اما "دیگر تئاتر بود و تنها اسمش تخت حوضی بود."

بعد از ۵۰ سال فعالیت و شب بیداری های بی وقفه افشار در پنج سال گذشته تنها در چند نمایشی که در خارج از ایران برایش ترتیب داده اند، بازی کرده :" جوان که بودم در نمایش ها حتا از درخت هم بالا می رفتم. الان نمی توانم، اما چون ایرانی بودیم، به خودم فشار می آوردم که روسفید باشم. ولی خدا را شکر که از نمایش ها استقبال شد."

اما امروز دیگر خبری از شب های طولانی و دستمزد های بیست هزار تومانی برای آخرین سیاهی که مردم را از خنده روده بر می کرد، نیست. حیاطی در کار نیست و دیگر کمتر کسی پیدا می شود که برای مراسم شادی اش از گروه تخت حوضی دعوت کند.

اکنون  افشار در خانه ای کوچک با وسایلی ساده و بی رنگ و لعاب زندگی می کند. همسرش را که آخرین عضو خانواده اش بود، پس از یک دوره بلند بیماری از دست داده. تنها زندگی می کند، تنها در گوشه ای می نشیند، سیگار دود می کند و به کارهای کرده و نکرده گذشته اش فکر می کند و می گوید:

"الان هم ناشکر نیستم. زندگی ما می چرخد. اما نسبت به پنجاه شصت سال زحمت عقب هستم... تنهایی عذابم می دهد."


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- رضا، 2009/04/21
در میان پخش صحبت های سعدی افشار تکه ایی از خواندن حاجی فیروز پخش شد که در اذهان عمومی میتواند این حس را بوجود آوردکه حاجی فیروز همان سیاه روحوضی یا تخته حوضی است. در صورتی که این دو کاملن از هم متفاوت بوده و ربطی به یکدگر ندارند.
- یک کاربر، 2009/04/15
سیاه بازی با بازی آدمی که صورتش را سیاه کرده باشد تفاوت دارد.حاجی فیروز چیز دیگریست وشخصیت سیاه در نمایش های سیاه بازی - چه روی حوض درمجالس عروسی باشد،چه روی صحنه تیاتربیست وپنج شهریور- چیزی دیگر.همه اینها را استاد بیضایی در کتاب نمایش در ایران شرح داده است. شایسته است که مطالب مربوط تاریخ وفرهنگ وهنر ایران با دقتی فراتر ازگزارشهای زندگی روزمره فراهم آید.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.