اسم نبود، صفت بود. "نعمتِ حقیقى" بود. شریف و پاکنهاد، دوستى و دیدارش حقیقتاً نعمت و غنیمت بود.
صادق و مهربان، بذلهگو و شوخ، در عین حال بسیار خجالتى و مأخوذ به حیا. اهل مراعات و قناعت بود. هرگز کسى را ندیدهام که آن اندازه از ریا دور باشد.
موسیقى را، از هر نوع، خوب میشناخت. باخ و درویشخان را به یک نسبت دوست میداشت. بایگانی موسیقیاش رنگین بود.
سینهاش گنج خاطرات سینماى ایران بود. حاضر به نوشتن نمیشد، اسرار مگو اجازه نمیداد. بایگانی سینماییاش کامل بود. اجراى آگهیهاى بازرگانی جزو تفریحاتش بود.
نقاشى را خیلى خوب میشناخت. اطلاعات گستردهاى در مورد نقاشى و نقاشان ایران داشت. برخى از بهترین کارهاى نقاشان را داشت.
کار اصلیاش فیلمبردارى بود که در مورد آن هرچه گفته شود، کم است. در یک کلام محشر بود. حرفهایها در بارهاش گفتهاند و باید که بازهم بگویند.
عمق نگاه و گسترۀ دانستههاى هنریاش در عکسهایش جلوهگر میشد. گوشهگیر محجوبى بود که هرگز نمایشگاهى برگزار نکرد.
خطایش را با چنان معصومیتى میپذیرفت که خلع سلاح میکرد.
احمد شاملو را بسیار دوست میداشت. دیدار شاعر در شلوغیهاى کلبۀ من راضیاش نمیکرد. یک بار به دلش گذشت که شاملو را در خلوت ببیند و از او عکس بگیرد. ترتیبات کار را دادم. با عشق شروع به عکاسى کرد. هنوز دوربینهاى دیجیتالى نیامده بود. از زوایاى گوناگون و با نورهاى مختلف عکس گرفت. وقتى دوربینش از ۳۶ گذشت، کم کم نگران شد. به ۳۸ که رسید با معصومانهترین لحنى گفت: "فیلم نداشت".
زندگینامه
یادداشت کوتاه فوق را مسعود خیام در بارۀ حقیقی نوشتهاست. در اینجا شرح حال مختصری هم بر آن میافزاییم.
نعمت حقیقی متولد ۱۳۱۸ نسبت به درس و مدرسه گریزپا بود، اما سالن سینما را دوست میداشت. با عکاسی شروع کرد و به فیلمبرداری رسید. زمانی که فرخ غفاری "جنوب شهر" را میساخت به عنوان کمک فیلمبردار استخدام شد؛ حرفهای که بعدها از نامداران و مفاخر آن شد.
حقیقی که با سینما آغاز کرده بود، با تأسیس تلویزیون ملی ایران به توصیۀ فرخ غفاری کار خود را در تلویزیون متمرکز کرد. اما اگر او از سینما جدا میشد، سینما از او جدا نمیشد. با مسعود کیمیایی که فیلم "بیگانه بیا" را در دست ساخت داشت، آغاز به همکاری کرد. بعدتر زمانی که کیمیایی داش آکل را میساخت، همکاری گروهی او با کیمیایی، بهروز وثوقی و منفردزاده شکل گرفت.
او با متفکرترین کارگردانان ایرانی، مانند بهمن فرمانآرا کار کرده و از جمله فیلمبرداری شازده احتجاب، اثر ماندگار هوشنگ گلشیری را بر عهده داشتهاست. او معتقد بود، اصل اساسی همکاری در سینما این است که فیلمبردار و کارگردان با هم تفاهم داشته باشند و روحیۀ یکدیگر را بشناسند. میگفت، فقط در چنین حالتی است که از نتیجۀ همکاری رضایت حاصل میشود. در غیر این صورت فیلمبردار به وسیلهای مکانیکی بدل خواهد شد که وظیفهاش فقط گرفتن یک مجموعه عکس است. ظاهراً دادشاه (حبیب کاوش ۱۳۶۲) یکی از فیلمهایی است که کار آن با تفاهم کامل پیش رفتهاست و حتا قبل از این که فیلمنامه نوشته شود، حقیقی طرف مشورت کارگردان بودهاست.
حقیقی در نهم اردیبهشت سال ۱۳۸۹ به علت ناراحتی قلبی درگذشت. از مطالب قابل توجهی که به یاد او منتشر شد، مطلبی بود به قلم پوریا ماهرویان که در بارۀ حقیقی نوشت:
"او نمونۀ کامل یک مدیر فیلمبرداری به سبک سینمای غرب بود. یعنی کسی که هنگام فیلمبرداری صرفاً یک تکنیسین نیست و پس از کارگردان، مؤثرترین عضو گروه فیلمسازی است. اندازۀ قاب را تعیین میکند، حد و مرز حرکت بازیگران را مشخص میکند، در بارۀ طراحی صحنه نظر میدهد و در مجموع کسی است که داستان را به تصویر تبدبل میکند و کمک اصلی کارگردان است که به خیال جان میدهد".
در گزارش مصور اين صفحه که شوکا صحرايی تهيه کردهاست، ليلی گلستان، همسر سابق نعمت حقيقی، نگاهی شخصی دارد به کار و زندگی او.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
ولی چه خوب و منصفانه سخن می گوید این خانم.
ای کاش چهارکلمه هم از بهروز وثوقی ومسعود کیمیایی واسفندیار منفردزاده داشتید.نمی شد! می شد؟