دنبال کردن زندگی "صفا" از زمانی برای من جذاب شد که به قول خودش بیمعرفتیهایی در حق او شد. شروع به جمعآوری عکسهایی از او کردم که حاصل آن تبدیل به چندرسانهای "داستان صفا" شد.
او مثل تمام ما، بالا و پایینهای زندگی را حتا بیشتر تجربه کرده. اگر از او بپرسی خانواده یا بچهای داری؟! جواب میدهد، آری. اما این فقط آرزوی اوست، آرزوی داشتن زن و بچه و خیلی آرزوهای دیگر.
صفا در حال حاضر در یکی از سرویسهای بهداشتی شهرداری کار میکند. همان جایی که وقتی آنها از مشتریها درخواست دویست تومان هزینه نظافت میکنند، بر میگردند و میگویند، مگه استفاده از سرویس بهداشتی هم پولیه؟
وفادار صفایی متولد ۱۳۲۶ از شهر لامرد شیراز است. چهل و سه سال پیش شهر و خانواده خود را به بهانه کار در تهران ترک کرد. او ابتدا در یک شرکت باربری کار میکرد. سپس توسط دوستی به شهرداری معرفی شد.
بعد از استخدام در شهرداری کارش را از "پارک صبا" در خیابان جردن شروع کرد و به گفته خودش درآمد خوبی هم داشت. بعد از مدتی او را از پارک صبا به "پارک شاد" واقع در منطقه ونک منتقل کردند. زمانی کوتاه از کار در پارک شاد نگذشته بود که به دلیل نارضایتی اهالی محل و پیمانکار شهرداری او را به "بوستان نور" منتقل کردند. این پارک کوچک و کم رفت و آمد در کنار یکی از اتوبانهای تهران قرار دارد. جایی که صفا را از دوستانش دور کرد. از این به بعد او ساعتها روی صندلی کنار درب سرویس بهداشتی مینشیند و به اتوبان خیره میشود...
حقوق ماهیانه صفا چهارصدهزارتومان است و به گفته خودش از دیگر کارگران همطرازش حقوقش بالاتر است اما آنها روزانه از راه انعام درآمد بیشتری نسبت به صفا دارند. میگوید بعضی روزها در ایستگاه تاکسیهای ونک سری میزند و از رانندهها پول دریافت میکند تا حداقل بتواند روزانه شکمش را سیر کند.
صفا در سن شصت و پنج سالگی رویاهای بزرگی دارد. آرزو دارد روزی ازدواج کند، ثروتمند شود و تفریح کند و... آرزوهایی دارد که شاید برای ما جوانها بسیار دور باشد، ولی آرزو دارد...