اگر این روزها گذرتان به یکی از پارکهای تهران بیفتد، دسته دسته جوانهایی را میبینید که از هر مرام و مسلکی ساعتها در کنارهم نشسته و با هم صحبت میکنند. تنوع موضوعات بحث بسیار زیاد است: از تئاتری که در تئاتر شهر پارک دانشجو به روی صحنه رفته تا نمایشگاه عکس خانه هنرمندان در پارک هنرمندان، از آخرین اجرای همایون شجریان به همراه سهراب پورناظری تا آخرین فیلمی که اکران شده، از تیترهای صفحه نخست روزنامهها تا آژانسهای مسافرتی که تورهای ارزان قیمت دانشجویی برگزار میکنند.
در این میان، هر پارک نشان دهندۀ شخصیت و طبقه اجتماعی مصرفگرانش است. مصرف فرهنگی که در آن مصرف، نوعی ارتباط و خلق معنا برای طبقه متوسط شهری است و مصرفگران به این ترتیب خطوط اجتماعی را ترسیم میکنند.
خیابان ایرانشهر را که بروید بالا بعد از طالقانی، حوض بزرگ خوش آب و رنگ و ساختمانی آجری نمایان میشود، فرقی نمی کند در چه فصلی از سال گذرتان به خانه و بوستان هنرمندان ایرانشهر بیفتد در هر صورت دورتادور حوض جوانهایی را در حال گپ و گفت میبینید.
انبار مهمات سابق، حالا میعادگاه هنرمندان، هنر دوستان و هنرجویان است. در یک سوی خانه، تماشاخانۀ ایرانشهر علاقمندان تئاتر را به سوی خود میخواند. در سوی دیگر، بین تماشاخانه و خانه هنرمندان، سکویی گذاشتهاند که علاقمندان روزهای پنجشنبه در آنجا شعر میخوانند و شعر گوش میکنند؛ برنامهای که "سکوی شعر امروز" نامیده میشود و به همت "گروس عبدالملکیان"، شاعر جوان معاصر، برای ورود شعرامروز به میان مردم اجرا میشود. جابهجای پارک آوای موسیقی سنتی و پاپ که توسط نوازندگان دورهگرد نواخته میشود به گوش میرسد.
در طرف دیگرخانه، تالارها، اتفاقهای هنری هفته از دوسالانه عکس تا نمایشگاههای نقاشی مستقل، و از نمایشگاه ساز تا نقاشی و پوستر درحال برگزاریهستند. در نمایشخانههای طبقه بالا هم نمایش فیلمهای مستند و تجربی همواره پررونق است. کافهها و رستوران گیاهی هم همواره طرفداران خود را دارند، اگرچه بعد از طرح ممنوعیت سیگار تعدادی از مشتریانشان را از دست دادهاند.
بازارچه هم در فضای پارک برپاست که صنایعدستی، لباسها و بدلیجات سنتی را به متقاضیان خود ارائه میکند؛ متقاضیانی که همواره سعی دارند از قافله هنریپوشها عقب نمانند و این روزها هم که تنور سنتیپوشی داغ داغ است.
کمی پایین تر از ایرانشهر، در تقاطع انقلاب و ولیعصر ساختمان "تئاترشهر" در گوشهای از پارک دانشجو قرار گرفته است. در اینجا عدهای را میبینید که فقط برای وقتگذرانی به پارک آمدهاند اما فقط کافیست فقط چندمتر در محوطه بین پارک دانشجو و تئاترشهر جابهجا شوید تا به اندازه چندین سال نوری فضایتان عوض شود. در محوطۀ تئاتر شهر، جوانهای آرزومند عشق تئاتر همواره در حال ارزیابی تئاترهای روی صحنه، اتود زدن، تست دادن، نمایشنامه خواندن، تمرینکردن، گپ وگفت و... هستند. میتوان گفت این روزها نبضهنری تهران در پارک هنرمندان و دانشجو میتپد.
براساس نتایج نظرسنجی از جوانان شهر تهران در زمینه گذران اوقات فراغت که در تارنمای مرکز مطالعات و پژوهشهای جمعیتی آسیا و اقیانوسیه منتشر شده است و جامعه آماری آن جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله بودهاند، بطور متوسط هر جوان از کل جامعه آماری، ۵۹ دقیقه در روز را به گردش در پارک اختصاص داده است. این نتایج همچنین نشان میدهد که نیمی از جوانان ( ۵۰.۲ درصد) معمولاَ با دوستان خود به پارک میروند و وقت خود را در پارک بیشتر به قدم زدن (۳۲.۱ درصد) و صحبت کردن (۲۳.۶ درصد) میگذرانند.
بر اساس پژوهشی دیگر، مربوط به سازمان ملی جوانان، ۳۷ درصد از جوانان جامعه آماری برای گذران اوقات فراغت خود پارک، ۱۳ درصد سالن ورزشی، ۱۱ درصد کتابخانه و ۸ درصد نیز فرهنگسرا را انتخاب می کنند. نتیجه این تحقیق نشان میدهد که دانشجویان یک واحد دانشگاهی، ۲/۴۹ درصد اوقات فراغت خود را با دوستان می گذرانند و اغلب مشغول به کارهایی چون رفتن به پارک، حضور در معابر، سینما و فعالیتهای ورزشی سازمان نیافته میباشند. آنچه در این میان حائز اهمیت است این است که تهران بیش از سه میلیون جوان را در خود جای داده است.
اما تنها آمارهای پژوهشها حاکی از وقت گذرانی جوانان در پارک ها نیست. اگر سری به وبلاگها و وبسایتها بزنید بازهم رد پرسهزنیها را میبینید: "بعد از نیم ساعت نشستن در پارک مختصات تمام درختان و سطلهای زباله و منحنی سینوسی حرکت گربهها و کلاغها را حفظ میشوی و کم کم احساس یک پیرمرد بازنشسته را پیدا میکنی که چند وقت دیگر کارش تمام است."
پرسهزنی در پارکها و خیابانها و پاساژها زاییده تولد کلان شهرهاست. به نقل از کتاب "پرسه زنی و زندگی روزمره ایرانی" تالیف دکتر عباس کاظمی "پرسهزن را ناظر مناظر شهر، خواننده متون شهری و عاشق جماعت میدانند. هرچیز جدیدی که در شهر پدید میآید از نگاه او دور نمیماند. پرسهزن نوعی شهوت نگاه کنجکاوانه برای دیدن مناظر شهری دارد."
جوانهای پرسهزن در پارکها، بخش جداییناپذیری از منظره نمایش شهری هستند. بینندگانی که خود برای دیدهشدن گام در پارکها و پاساژها و خیابانهای شلوغ میگذارند. جامعهشناسان و پژوهشگران مطالعات فرهنگی، آغاز تولد پرسهزنی را سال ۱۸۴۰ در پاریس میدانند و همگام با تولد کلان شهرها، پرسهزنان که اغلب آنها از طبقه متوسط جامعه برخواستهاند نیز پدیدار میشوند.
در جامعه امروز ایران هم پرسهزنان حضوری پررنگ در پارکها و کافیشاپها دارند. جوانانی که تنها با هم سن و سالان خود همزاد پنداری میکنند و آنان که تفاوتهای فاحش ایدئولوژیک با خانواده و محیط خانه دارند، با گروههای همتای خود برای ساعتهای متمادی بر روی نیمکتهای فلزی پارکها مینشینند و در جستجوی خطوطی مشترک بحث و تبادل نظر میکنند.
فرقی نمیکند برای چه به پارک میآیند... شاید برای فراغت از خستگی چندین ساعت کار روزانه و گیراندن سیگاری باشد و یا برای انجام رایزنیهای پیش تولید یک فکر، شاید برای برگزاری جشن تولدی کوچک باشد و یا یک قرار رمانتیک، شاید برای دیدن عکسهای یک دوست و طرحهای استاد یا یک نمایشگاه، مهم این است که آنها پارک را انتخاب میکنند و آنجا میعادگاهشان برای روزها و فصلهای متوالی است.