دریا دادور بیشترین تاثیر را از مادرش گرفته است؛ نسرین ارمگان نویسنده و کارگردان تئاترعروسکی و ترانه سرا. تا چهار سالگی دور از مادرش در مشهد زندگی کرده. حضور دریا در تهران در کنار مادر و میان دکورهای صحنه، او را با دنیای هنر آشنا کرد و به گفته خودش "آواز خواندن در وجود من توسط مادرم متبلور شد."
دریا دادور، ساکن فرانسه است. او تلاش میکند با تلفیق ترانهها و سبکهای ایرانی با اپرا و شیوههای غربی سبکی ویژه خود بیافریند.
در سال ۱۹۹۹ از کنسرواتوآر ملی در شهر تولوز فرانسه، موفق به دریافت دیپلم در رشتۀ آواز غنایی شد و سپس در سال ۲۰۰۰ دیپلم حرفهایاش را در رشتۀ آواز "باروک" به دست آورد. بلافاصله پس از پایان تحصیلات در تئاتر سلطنتی کومپین فرانسه، به عنوان سولیست (تک خوان) در دو اجرای متوالی ایفای نقش کرد.
دریا دادور انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران را شوک بزرگی برای کودکیاش میداند. در آن سالها با حذف موسیقی از تلویزیون خوانندگانی که روی صحنه آواز میخواندند، یکباره از صحنه کنار رفتند. خودش میگوید مدام این سوال در ذهنم تکرار میشد که این همه هیجان چه شد؟
در مدرسه فرهاد درس میخواند. کلاسهای موسیقی مدرسه که تعطیل شد دریا دادور نیز با تغییر مدرسه و جمعآوری سازها و تعطیلی کلاسهای موسیقی نزد معلم خصوصی در خانه به آموختن پیانو پرداخت. و در کنار آن دریا هر هفته دو سه تصنیف به زبان فارسی یا انگلیسی حفظ و در حضور مادرش اجرا میکرد.
دریا چهار سال در سبک آهنگهای قرون وسطی کار کرده و از ادبیات فارسی برای کارهایش بسیار بهره برده است. آهنگ ترانههایی را که میخواند خودش میسازد. آهنگهای فلکلوریک ایران را با لهجۀ محلی به خوبی اجرا میکند. او به زبانهای فارسی، فرانسه، انگلیسی، لاتین، ایتالیائی، اسپانیائی، عربی، ارمنی، عبری و لهجههای مختلف ایران آواز خوانده است. آوازهای دریا دادور تلفیقی از جاز و بلوز است.
برخی ازعکسهای این گزارش تصویری از سایت دریا دادور برداشتهایم و عکسهای دوران کودکی را خود ایشان به ما دادهاند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
با خواندن نظرات سایر دوستان متوجه شدم که اهالی واقعی دنیای موسیقی حق کلام را بیان نموده اند من فقط این را اضافه می کنم که همینقدر که ایشان نام ایران و ایرانی بودن را به دنبال اسمشان مطرح مینمایند قابل تقدیر است وگرنه در ایران استعدادهایی بسیار چشمگیرتر و هنرمندتر از ایشان وجود دارد که در همین دوره های سخت در ایران باقی مانده و تلاش کرده اند و صدای زن ایرانی را زنده نگه داشته اند
به امید روزی که این صداهای زیبا و ماندگار عرصه ای برای ابراز وجود بیابند تا جهانیان بدانند که در بین زنان ایرانی نوابغ موسیقی بسیارند و خیلی هم شگفت انگیزترند
jahanestan dot blogfa dot com
ضمناً دریا لینک این مقاله رو در قسمت انتشارات وبسایتش قرار داده
Votre voix est splendide, et vos chansons en sont autant. Je ne sais pas comment exprimer mes sentiments en écoutants cette alchimie merveilleuse qui donne des couleurs fantastique pénètrant jusqu'au fond de l'âme et surtout cette combinaison de Edith Piaf et Delkash..Merci
خانم دادور،
صدای شما زيباست و ترانههایتان دوستداشتنی. نمیدانم چهگونه میتوان احساسی را که از شنيدن آهنگهايتان دست میدهد، توصيف کنم. آهنگهايی که با رنگهای خارقالعاده به عمق روح آدم رخنه میکند که به گونهای ترکيبی است از اديت پياف و دلکش. سپاسگزارم.
در ایران آهنگ های شما زیاد نیست آگر ممکن است امکان دانلود آن ها را فراهم کنید . سپاس
شگفتا از بسیاری تنگ چشمی تان! گذشته از این، جنابعالی با این افاضۀ فضلتان در مورد "آواز باروک" نا آشنائی کامل خود را در مورد موسیقی باروک که آسان است، در مورد موسیقی کلاسیک اروپائی برای همگان آشکار نمودید. بزرگان موسیقی باروک افرادی هستند چون «مونته وردی»، «هینریش شوتز»، «کورلی»، «هنری پورسل»، «آلبینونی»، «ویوالدی»، «رمو»، «هندل» (آیا، برای نمونه، اپراهای «آلمیرا» و «آلچینا»ی او را می شناسید؟)، «یوهان سباستین باخ» (به جرأتِ کامل، بزرگترین و پربارترین آهنگساز تاریخ مکتوب بشریت)، «تله مان» و «پرگولزی». مهم تر از همه، بر چه اساسی جنابعالی به درجه بندی "آواز باروک" بعنوان "پایین ترین سطح" "آواز کلاسیک" دست یافته اید؟ این نشانۀ بارز یک نبود فرهنگی است که انسان ارزش یک موسیقی و یا یک آواز را چنان بسنجد که جنابعالی می سنجید. آن گفتار پدر سالارانۀ جنابعالی ("البته باید به هوش ایشون تبریک گفت که ...") که دیگر نیاز به بحثی جداگانه دارد، و در مکانی دیگر (در روزگاران پیشین، زمانی که اینجانب جوان بودم، بی شرمی نیز حدی داشت، ولی امروز هر که هر چه به اندیشه اش راه می یابد بی کم و کاست به زبان می راند، ناآگاه از آنکه شاید قلبی رنجور شود و یا بشکند).
بیش از هزار سال پیش، فردوسی طوسی به ما ایرانیان، که در دوران جدید از بسیاری تنگ چشمی مان دگر ایرانیان هیچگاه از زخم زبانمان آسوده نیستند، چنین فرمود:
"شما مهربانی بافزون کنید / ز دل کینه و آز بیرون کنید
هر آنکس که پرهیز کرد از دو کار/ نبیند دو چشمش بد روزگار"
چنین به نظر می رسد که «مهر ورزی» و «مهربانی کردن» از دل های ما ایرانیان رخت بربسته اند و جای خود را به «کینه» و «آز» داده اند. دریغا که چنان بودیم و چینین شدیم!
ب.ف.