رسول ملاقلی پور،کارگردان سینمای دفاع مقدس ایران در سن پنجاه و یک سالگی درگذشت. او فعالیت هنری حرفه ای خود را به عنوان عکاس جنگ آغاز کرد و سپس به ساخت فیلم های مستند جنگی رو آورد.
اولين فيلم سينمايی داستانی اش" شاه کوچک" در قالب ۱۶ ميلی متری بود. که برنده جايزه بهترين فيلم در جشنواره فيلم وحدت شد.از همان سالها به صورت تجربی سينما را آموخت و از هيچ کاری در سينما روی گردان نبودتا اينکه در سال ۱۳۶۳ نخستين فيلم بلند سينمايی خود در قالب ۳۵ ميلی متری با عنوان" نينوا" را ساخت.يک سال بعد با ساخت فيلم" بلمی به سوی ساحل" در سينمای حرفه ای ايران مطرح شد و چند سال بعد فيلم بسيار پر مخاطب" افق" را ساخت که به زعم خيلی ها جذاب ترين فيلم جنگی ايران به شمار می رود و جالب است بدانيد که اين فيلم در ايران اولين فيلمی بود که در حين فيلمبرداری دوربين را زير آب بردند.
دغدغه رسول ملاقلی پور جنگ و آدم های جنگ بود.می گفت:" دينی به جنگ و آدم هايی که در جنگ بودند دارم که بايد ادا کنم".تمام پانزده فيلمی که در طول عمر کوتاه زندگی اش ساخت با موضوع اصلی جنگ بود.گاهی وقت ها در بعضی فيلم هايش مثل" ميم مثل مادر" و" نسل سوخته "جنگ در حاشيه می رفت اما نمی شد که فيلمی بدون اشاره به جنگ بسازد يا به قول خودش بلد نبود غير از اين فيلم بسازد هر چند که آدم هايی که از نزديک او را می شناختند معتقدند که رسول آدم با مزه ای بود و اتفافا اگر فيلم کمدی می ساخت بسيار فيلم خوبی از کار در می آمد که البته هيچ وقت نساخت.فيلمنامه ای آماده ساخت داشت با اسم بسيار جذاب" هيچ کس سرباز به دنيا نمی آيد" که زمان ساخت آن فرا نرسيد اما تم اصلی فيلمنامه هرگز ساخته نشده اش "ظهر روز دهم" از بن مايه آن فيلمنامه شکل گرفت.
ميم مثل مادر
اين روزها کمتر کسی در ايران است که آخرين ساخته اش" ميم مثل مادر" را نديده باشد يا حداقل چيزی درباره اش نشنيده باشد.فيلم قصه جنگ است.قصه دختر جوانی به نام سپيده است که ويولن می زند و شوهرش ديپلمات است .چند سال بعد از زندگی مشترک شان سپيده باردار می شودو بعد از سونوگرافی متوجه می شوند که به دليل حضور در جبهه های جنگ ايران و عراق ،سپيده شيميايی بوده و آثار آن بر روی جنين خودش را نشان داده است.شوهر از وضعيت به وجود آمده ناراحت است و تنها راه ادامه را سقط جنين می داند سپيده اما به هر دری می زند بچه نمی افتد.شوهر او را ترک می کند و سپيده بی پناه مجبور می شود تنها به زندگی خود و پسرش که مشکل تنفسی ريه و راه رفتن دارد ادامه دهد.مادر سپيده که حضورش از زندگی واقعی رسول ملاقلی پور آمده بود و در واقع قصه مادرخودش بود در اواسط فيلم می ميرد و سپيده بيشتر از پيش احساس تنهايی می کند. اما زندگی سپيده را شکست نمی دهد و با پسرش تمرين موسيقی می کند .يک سال بعد بيماری سپيده دوباره به سراغش می آيد و به کنسرتی که پسرش موفق به برگزاری آن می شود نمی رسد و در پايان فيلم می ميرد.
"ميم مثل مادر" به لحاظ کارگردانی فيلم سختی بود.بعضی سکانس هايش به لحاظ دکوپاژآنقدر پيچيده بود که خيلی از کارگردان هايی که فيلم را می ديدند می پرسيدند: "رسول، اين سکانس را چطور گرفتی؟" . رسول ملاقلی پور در عرصه سينمای دفاع مقدس آدم بی همتايی بود و در کارگردانی فيلم هايش روش های جديدی داشت.يکی از هنرهايش اين بود که در تهران، در ترافيک تهران صحنه های جنگ را آن چنان می ساخت که هيچ کس متوجه اين تغيير مکان نمی شد.مثلا در همين" ميم مثل مادر" تمام سکانس های جنگ و بيمارستانی که سپيده در آن ايزوله می شود را در حياط زندان قصر تهران که الان متروکه است بازسازی کرد.ملاقلی پور طراح صحنه بسيار خوبی بود و در اکثر کارهايش ايده های صحنه مال خودش بود.سريال پر بيننده" سفر به چزابه" که بارها و بارها از تلويزيون جمهوری اسلامی ايران پخش شده يکی از کارهای درخشان او به شمار می رفت.در سال ۱۳۷۷ برای کارگردانی فيلم" هيوا" از جشنواره بين المللی فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين کارگردانی را گرفت هر چند که خودش هيچ وقت به اين جوايز اعتقاد نداشت و هميشه می گفت: "جايزه من را مردم می دهند".
همه کسانی که ملاقلی پور را از نزديک می شناختند معتقدند که رسول آدم شريفی بود، بسيار مهربان بود هر چند ظاهر تندخويی داشت. هيچ وقت آرام نبود،هميشه در تلاطم و طوفان بود .هميشه دلش می خواست هيچ کس به هيچ کس دروغ نگويد اما ای کاش خبر مرگ اش دروغ بود.