ژازه تباتبایی، شاعر، نقاش، مجسمهساز، نویسنده و نمایش نامهنویس و هنرپیشه فیلمهای سالهای قدیم، در ۱۳۰۹، در خانهای قدیمی و بزرگ، در خیابان بهار، یکی از بهترین خیابانهای آن زمان تهران، متولد شد. اسم شناسنامهاش سیدعلی طباطبایی بود. اما "علی" را "ژازه" کرد و سالها بعد که هنرمندی صاحب فکر شده بود فامیلیاش را با "ت" دو نقطه نوشت تا فارسی را پاس بدارد.
نوزده ساله بود که در همین خانه دست به تاسیس گالری زد تا بتواند آثار همنسلان خود را به دیگران نشان دهد و در واقع با اهمیتترین گالری تهران را اول بار او تاسیس کرد با نام "گالری هنر جدید"، گالری که بعدها پاتوق بسیاری از هنرمندان هم عصر او شد.
وقتی دوازده سال داشت، نخستین اثر خود به نام "شن و ماسه" را منتشر کرد که شرح حال کودک چوپانی است که در شن روان کویر با زندگی میجنگید و چنگ بر سراب میزد.
در سن بیست سالگی بسیاری از داستانهای او در مطبوعات آن زمان به چاپ میرسید. در سال ۱۳۳۳ که بیست و چهارساله بود، در رشته کارگردانی و مبانی تئاتر دانشگاه ادبیات تهران شاگرد اول شد. در همین سال نمایشنامه پیراهن ملوان را به روی صحنه برد و این در شرایطی بود که به عنوان هنرمند مینیاتور نو ما بین نقاشان شهرت یافت. شگرد او در خلق مینیاتورهایی نوین او را به دانشکده هنرهای زیبا کشاند و در ۱۳۳۷بود که فارغالتحصیل شد.
ژازه هیچگاه ازدواج نکرد. به مادرش علاقه بسیار داشت و زندگی خانوادگیاش را به دو قسمت تقسیم کرد، زندگی با مادر و پس از مرگ او.
همیشه تنها بود و این احساس در آثارش همواره جای محکمی دارد. ولی هرگز خود را تنها حس نمیکرد، چون همیشه در میان مخلوقات هنریاش پرسه میزد.
او مینویسد: "یک روز نویسندهام و یک روز نقاش از خواب بر میخیزم و یک روز شخص دیگر و این آتش درون من همیشه هست ولی من قالب را هر روز یکجور مییابم. باید حرفی داشت، شکل بیان پیدا میشود."
ژازه مجسمههای عجیبی از قراضه اتومبیلها میساخت البته پیشتر از آن تجربه ساختن مجسمههای آهنی با سیمهای فلزی را تجربه کرد. اما در همه این مجسمهها طنز و شوخی را با رنج موجودات بیجان مخلوط میکرد. با آهن آدمهایی مسخره میساخت که با بدنهایی فلزی رنج میبردند.
او مینویسد: "... زمان، زمان مرمر و چوب و گل و سفال نیست. زمان، زمان حجر نیست. زمان ما، زمان حرکت برادهآهن است و فلزات که در خون ما جریان دارند. این طبیعی است که من از این مواد استفاده میکنم تا حرف این مواد را گویا باشم و این بهترین راه است که فلز سرد بتواند گویای گرمترین سخنها باشد. این هنر است که بتوان با این سردی، گرمترین و تازهترین حرفها را بیان کرد."
ژازه سالها در میدان شوش میان اسقاط فروشیها و قراضه داریهای ماشین، به دنبال دست و پا و چشم و دماغ برای آدم آهنیهایش گشت.
نورالدین زرین کلک مینویسد: "یک روز، در خانهاش را باز میکنم و ناگهان خود را در یک فضای اثیری میبینم در حالی که یک صف دراز از سربازهای آهنی کوتاه که از فضا آمدهاند سر راهم قرار گرفته اند، مرغهای آهنی، گردنهای دراز فنریشان را برایم تکان میدهند، طاووس آهنی رادیاتورش را به پهنای سقف باز کرده، مردان قالپاقوار، زنان پیستونوار، سرداران یاتاقان سوار و جنگلی از مار و مور و هزارپاهای سنگین وزن، سالنها و راهروهای پیچ در پیچ و تاریک و مرموز را پر کرده است. اگر ژازه بچه پراگ بود با همین کارنامه، قطعا لقب هنرمند ملی یا یک همچو چیزی را گرفته بود."
بی شک ژازه تباتبایی مهمترین گالری دار تهران، شاعر فانتزی، نقاش مهم ایرانی و یکی از ده مجسمهساز بزرگ قرن بود. بهمن ماه ۱۳۸۶ زمانی که در گورستان پایین شهر تهران جنازهاش را به خاک میسپردند، روی تابلوی فلزیای که نام مرده را بر آن مینویسند، نوشته شده بود، ژازه تباتبایی برای ملت چه کرد! ملت برای او چه کردند؟
اما گالریاش ـ گالری هنری جدید ـ هنوز نبش کوچه پاییز است. میگویند: مجسمههای آهنی هنوز در گالری صف کشیده اند، با این اطمینان که بلاخره روزی کسی میآید و میگوید: "حیف دیر فهمیدیم."
اگر این گالری و این آثار در پاریس یا لندن یا نیویورک بود، صاحبش را به شهرت و ثروتی هم پای همه آن کسانی میرساند که معیار سازان عالم هنرند اما چه باید کرد؟ گالری هنری جدید، مجسمههای آهنی و ژازه؛ سرنوشتشان آن بود.
خانه ژازه تباتبای روبروی خانه ماست.
واقعا امیدوارم به این خانه رسیدگی شود.
روزی قرار بود خانه این هنرمند تبدیل به خانه موزه ای برای آثارش و یادمانی برای خود هنرمند گردد.
الان نزدیک به 10 سال از آن زمان گذشته و هنوز اتفاق نیفتاده است.
اینجا هشدار می دهم هر خطری که فکرش رو بکنید در کمین این خانه و آثار داخل آن است که مهمترین آنها بسازبفروش ها و فرسودگی خانه و این ابهام بی نهایت در خصوص وضعیت آثار این هنرمند.
روحش شاد
مرسی بابت مطالبتون
بسیار بسیار جالب بود و وای بر ما که ارزشمندترین هایمان را نمی شناسیم
می خواستم که اگر می شود آدرس دقیق گالری ایشان را بدانم
سپاسگذار خواهم شد اگر در مورد به من کمک کنید
با تشکر
آیدا مرادی آهنی