"موضوع، خود عکاسی است همان گونه که چیزها، خود عکس هستند. "من" هم تکهای از این چیزهاست؛ جنسیت من هم بخشی از"من". اگر چه اغلب آن را از یاد میبرم چرا که در من تنیده است و من نمی توانم بیرون از خود به آن بنگرم".
اینها حرفهای غزاله هدایت است. تعریفی است از عکاسی و رابطه آن با دنیای پیرامون و با نگاه انسان دوربین به دست. متولد ۱۳۵۸تهران است. مدرک کارشناسی عکاسی را از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران و کارشناسی ارشد هنرهای جدید را از دانشکده هنر سانفرانسیسکو امریکا اخذ کرده است و حالا در دانشگاه الزهرای تهران عکاسی تدریس میکند.
غزاله هدایت نمایشگاههای فردی و گروهی زیادی را در تهران و همچنین در کشورهای کویت، امریکا، استرالیا، سویس و فرانسه برگزار کرده است.
اولین پروژه عکاسی او "اصفهان من" نام داشت، پروژهای دانشگاهی که از نگاه امروز او، محدود به زن ایرانی و فضای ایرانی بود. تحصیل در امریکا و آشنایی بیشتر با امکانات رسانه عکاسی باعث شد او این نگاه را فراموش و آثاری نو خلق کند:
"وقتی امریکا بودم در روزهای غمگین و بلاتکلیفی، زمانی که در انتظار دریافت نامهای از خانواده و دوستانم بودم، نامهای دیگر دریافت کردم که در آن از من خواسته شده بود انگشت نگاری کنم. همین جا بود که پروژه "چشمیها" با عکسی از "چشمی در" از برگ انگشت نگاریام شکل گرفت. سیر ِ مجموعه چشمیها حرکت یک در است. دری که باز و بسته میشود و به تو و بیرون میرود. این مجموعه شاید تصویر صداهایی است که از آن سوی در شنیدهام، صداهایی که به زحمت شنیده میشوند".
او پروژه چشمیها را با عکاسی از آلبومهای قدیمی خانوادگی و به همان سبک ادامه میدهد "تا رفت و آمدی بین گذشته و حال داشته باشد و آدمها را از گذشته به اکنون بیاورد".
همین کنجکاوی به عنصر صدا در آثار هنری بود که باعث شد غزاله هدایت آگاهانهتر به کاربرد دوربین عکاسی و ترکیب آن با رسانه ویدیو فکر کند. در ویدیویی بدون عنوان تصویربستهای از چهره زنی (که خود اوست) را در برابرمان میبینیم که بیصدا و خیره به ما نگاه میکند و درپی این خیرگی ازچشمانش اشک میریزد. او در این ویدیو قصد داشته حرکت را از تصویر بگیرد و رسانه عکاسی را به رسانه ویدیو نزدیک کند.
ویدیوی دیگر او "سیب حوا" نام دارد. میگوید: "فکر کردم همیشه میگوییم "سیب آدم". سیب آدم برای این است که صدایی در بیاورید و حرفی بزنید. اما این حوا بود که اول بار سیب را گاز زد و آدم را به زمین فرستاد. در این ویدیو گلوی من در نظر اول بیحرکت است اما بعد از چند ثانیه متوجه میشوید مثل کسی است که آب دهنش را قورت میدهد که چیزی بگوید اما نمیتواند. زمین جای صدا بود. صدا ازآن آدم شد و سکوت در تن حوا نشست. و آن چه باقی ماند سیب آدم بود."
با همه کارهای گوناگون و متفاوت و با همه نگاه ویژهای که غزاله هدایت از لنز دوربین دارد، به نظر او دو کمبود جدی در هنر عکاسی وجود دارد: یکی حس لامسه و مواجهه با یک صفحه تخت و صاف که هیچوقت نمیتوانید آن را لمس کنید و دیگری کوتاه بودن پروسه عکاسی . او خلق یک اثر هنری در چند ثانیه را خوشایند نمیداند و عکاسی دیجیتال را نمیپسندد. به همین علت روند ظاهر کردن یک عکس و انتظار برای مشاهده اثر هنریش برایش خوشایندتر از"کلیک کردن و سریع به نتیجه رسیدن است".
میگوید گاه و بیگاه صدای دوربین، او را به خود میآورد. هر بار که دوربین را در دست میگیرد، به واسطه این نزدیکی، به خودش نزدیک میشود. شاید به همین علت پرترهنگاری همواره برایش تازگی داشته است.
غزاله هدایت هنرمندی است که رابطه عکاسی با واقعیت را از نو تعریف کرده. گویی واقعیت برای او آن چیزی است که از درون لنز دوربینش آشکار میشود که اگر هم برایش دیدنی نباشد حتما "شنیدنی" است:
"همه ما بارها از رابطه تنگاتنگ عکاسی و جهان واقعیت شنیدهایم. آنقدر که گوشمان دیگر لبریز از این تعاریف است؛ همانند جهان انباشته از "واقعیت". من هم راه فراری از این واقعیت ندارم، پس گوش میسپارم به تصاویری که با چشمانم واقعیت مییابند.
در گزارش تصویری این صفحه غزاله هدایت از خلق آثار هنریش و انگیزه ساخت آنها میگوید.