اگر به پیشینه ایرج جنتی عطایی نظری بیفکنید، تنوع کارها و سایه روشن زمینههایی که در آنها هنرنمایی کرده بسیار است. او شعر گفته، ترانه سروده، نمایشنامه و داستان و کتابهای بسیار نوشته، در نمایشهای بسیار نقش داشته، و نمایشنامههای زیاد را به روی صحنه آورده است.
گرچه جغرافیای زندگیاش به شهرهای دزفول و تهران و لندن بر میگردد، اما جغرافیای هنریاش وسیع و محتوای آن بسیار فراگیرتر است.
در واقع باید زندگی او را دو بخش کرد. زمانی که در ایران میزیست و در جرگه سرایندگان عشق و دلدادگی بود ویا در جو پُرستیز و پَُر التهاب سالهای جوانیاش از گل سرخ و دردهای تودهها در ژرفای لایهها میگفت و به عنوان شاعری اجتماعی، به قول شاملو، دست میگذاشت به جراحات شهر پیر و به شب از صبح دلپذیر قصه میکرد. بخش دوم زمانی آغاز شد که جنتی همانند بسیاری دیگر از هنرمندان به ناچار به غرب کوچ کرد و چمدان خستهاش دیگر بوی هجرت و غربت میداد.
شاید برای برخی ایرج جنتی ِ شاعر و هنرمند و فعال اجتماعی اهمیت بیشتری داشته باشد، اما واقع امر این است که این ایرج جنتی ِ ترانهسرا است که بیشتر در ذهنها مانده و بر نسلی از دوستداران موسیقی اثر گذاشته که فراتر از مرزهای ایران است.
شاید نتوان فارسی زبانی را یافت که از سرودههای ایرج جنتی ترانهای نشنیده باشد. و کمتر خواننده نوگرایی را میتوان یافت که ترانههای این ترانه سرای نوین را نخوانده باشد؛ ترانههایی که نه تنها در روزگار ساخته شدن بلکه سالهای سال پس از آن هنوز هم زمزمه میشوند.
این ترانه سرای شناخته شده که در کار سرایندگی تجربههای ارزشمندی دارد از ترانه سرایان نسل جدید اندکی دلگیر به نظر می رسد و از پیامی که در این ترانههاست چندان خشنود نیست.
در گزارش تصویری این صفحه، ایرج جنتی عطایی متولد ۱۹ دی ۱۳۲۵ از زندگی خود میگوید. همچنین در این جا ترانه گل سرخ با صدای ویگن را میشنوید و نیز دو شعر از سرودههای جنتی عطایی را میتواند بخوانید: