۰۷ دسامبر ۲۰۱۱ - ۱۶ آذر ۱۳۹۰
ندا حبیب الله
بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهایم که مرگ پایان زندگی نیست و در مرگ نیز میتوان زندگی و زایندگی را جستجو کرد. زندگی و مرگ بهنام دهشپور، مصداق روشن این سخن است. عمرش کوتاه بود و مرگش غمبار، اما به انتخاب خویش راهی را برگزید که اینک ۱۶ سال پس از مرگش، سرشار از زندگی و زایندگی است.
ماجرا از یک اتفاق ساده شروع شد. بهنام در مدرسه سرگرم ورزش بود که ضربهای به پهلویش خورد و بیش از حد معمول احساس درد و ناراحتی کرد. این درد، یکی دو بار دیگر تکرار شد و پس از مراجعه به پزشک و انجام آزمایشهای مختلف روشن شد که او سرطان کبد دارد. پذیرش این مسئله از طرف نوجوانی ۱۷ ساله کار آسانی نبود، اما وقتی بهنام خبر بیماری خود را از زبان پدرش شنید، پس از اندکی تأمل گفت: "خواست خدا بودهاست، آن را می پذیریم و با بیماریام مبارزه میکنم".
با این که پزشکان گفته بودند بیماری بهنام خیلی پیشرفت کرده و او بیش از یک سال دیگر زنده نخواهد ماند، اما پیگیری خانواده برای درمان فرزندشان داخل و خارج از کشور و از آن مهمتر روحیه و ارادۀ قوی او، مرگش را حدود سه سال به تعویق انداخت. همین زمان کافی بود تا بهنام سنگ اول بنایی را بگذارد که امروزه یکی از پرکارترین و پیشروترین مؤسسات خیریۀ ایران برای کمک به بیماران سرطانی است.
بهنام هنگام بستری شدن در بیمارستانهای آمریکا و بریتانیا به این نتیجه رسید که درد نداری دست کمی از درد سرطان ندارد و نخستین بار، ایدۀ پایهریزی یک خیریه برای کمک به بیماران سرطانی در ذهنش جرقه زد. وقتی به ایران بازگشت، برای پیگیری امور درمانی خود به بیمارستان شهدای تجریش میرفت. برای او که بیشتر دورۀ درمانش را در مجهزترین بیمارستانهای اروپا و آمریکا گذرانده بود، دیدن بیماران سرطانی در صف انتظار، آن هم در یک ساختمان نیمهتمام و بدون تجهیزات کافی، بسیار دور از انتظار بود و تصمیم گرفت که فعالیت خیریۀ خود را از همانجا شروع کند.
بهنام تا اسفندماه سال ۱۳۷۴ که به سوی ابدیت پرواز کرد، چند بازارچۀ خیریه و یک کنسرت پیانو را به همراهی خانواده ودوستانش برپا کرد و به هستۀ اولیه خیریهای که بعداً به نام خودش "خیریۀ بهنام دهشپور" خوانده شد، شکل داد. آرزوی او این بود که خانوادهاش راهی را که آغاز کرده، ادامه دهند و چنین شد.
حالا خیریۀ او به دست خانوادهاش – خصوصاً مادرش – و با همراهی دوستانش که حالا از مرز جوانی عبور کردهاند و چهارمین دهه از عمر خویش را پشت سر میگذارند و نیکوکاران دیگر که گاه نیز برخیشان عزیزانی چون بهنام را از دست دادهاند، اداره میشود. اینان خود را "یاران بهنام" مینامند. حتا سفارت ژاپن در تهران نیز به یاری یاران بهنام آمده و در خرید یک دستگاه کبالت داخل حفرهای بسیار پیشرفته شرکت جستهاست. این دستگاه آنقدر در ایران کمیاب است که حتا بیماران متمول نیز حاضرند با پرداخت هزینههای مربوطه از خدمات آن بهرهمند شوند.
مؤسسۀ خیریه بهنام دهشپور که مرکز آن در بیمارستان شهدای تجریش تهران است، بخشهای گوناگونی دارد که در آنها علاوه بر درمان بیماران نیازمند، کارهای دیگری از قبیل تأمین مایحتاج زندگی بیماران و کمک به بهزیستی و آموزش فرزندانشان انجام میگیرد. این مؤسسه با برگزاری بازارهای مختلف، کنسرت، نمایشگاه نقاشی و جمعآوری کمکهای نقدی و غیرنقدی نکوکاران، نهادها، مؤسسات و کارخانهها، بودجۀ لازم برای کمک به بیماران نیازمند را فراهم میکند. یاریرسانی به خیریه و خصوصاً حضور جوانها در ادارۀ امور در حدی است که مادر بهنام میگوید: "من بهنامی را از دست دادم و بهنامهای بسیار دیگری را به دست آوردم".
برنامهها و بازارچههای خیریۀ مؤسسۀ دهشپور در آغاز شاید بسیار ساده و در حد بازارچۀ غذا یا نمایشگاه شمع بود که در آخرین روزهای زندگی بهنام برگزار شد، اما بهتدریج نه فقط بر تعداد آنها افزوده شد، بلکه کیفیتشان نیز به نحو چشمگیری ارتقا یافت. در آخرین نمونه، در اواخر مهرماه سال ۱۳۹۰ مؤسسۀ بهنام، اقدام به برگزاری نخستین حراج آثار هنرهای تجسمی در ایران کرد. در این برنامه آثاری از ۱۲۷هنرمند سرشناس همچون آیدین آغداشلو، ایران درودی، مسعود عربشاهی، نصرالله کسرائیان، پرویز تناولی و دیگران به نفع بیماران مبتلا به سرطان به حراج گذاشته شد تا علاوه بر یاری نیازمندان، یک رویداد هنری بزرگ برپا شود.
گزارش مصور این صفحه روایتی است از شکلگیری و فعالیت مؤسسۀ خیریۀ بهنام دهشپور از زبان بانو دهشپور، مادر بهنام.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب