جایزۀ نوبل ادبیات امسال بالاخره صاحبش را شناخت. جایزهای که این دفعه هیچ کس را متعجب نکرد. مثل وقتی که اسکار را اسکورسیزی گرفت. نوبل ادبیات امسال نیز به همان نسبت به یکی از بهترین استادانش رسید. این دفعه این جایزه به آدمی ناشناس نرسید که بعدأ او را به سبب این جایزه بشناسند. در گپخانه یا چت ادبیات تویتر کاربران همه راضی به نظر میرسیدند. اولین نظر این بود: "خورخه ماریو یوسا به نوبل ادبیات اعتبار بخشید."
همین جا بود که با بورخس و فوینتس آشنا شد. اولین رمانش در ۱۹۶۳ منتشر شد. مثل بسیاری از آثار آمریکای لاتین روایت دیکتاتوری حکومت نظامیان و فلاکت جامعۀ استبدادزده. حکایتی که به انحای مختلف بارها در آثار او و دیگر نویسندگان آمریکای لاتین تکرار شدهاست. مثل آستوریاس و فوینتس و مارکز که همه گویی از یک واقعه روایتهای جادویی خویش را باز میگویند و این حکایت هر بار در کتابی تازه با روایتی تازه باز گفته میشود.
کتاب یوسا به عنوان کتابی ضاله در مراسمی رسمی در پرو به آتش کشیده شد و البته این بر شهرت او بیشتر افزود. کتابهای بعدیاش نیز هر کدام شرحی جادویی از تاریخ و زندگی سیاسی مردم آمریکای لاتین بودهاند. فیدل کاسترو و دیکتاتوریاش در کوبا ونظامیان دستنشانده در همۀ کشورهای آمریکای لاتین و و اختناق، فضای فکری او را شکل میدهند. کتاب معروف "جنگ آخرالزمان" به نحوی بازگویی تاریخ برزیل است که بسیاری از منتقدان آن را با جنگ و صلح تولستوی مقایسه کردهاند.
بعدتر به لندن نقل مکان کرد؛ جایی که او را در ارتباطی تازه با نویسندگان مختلف جهانی قرار داد. سال ۱۹۷۶ به عنوان رئیس باشگاه قلم آمریکا برگزیده شد .
یوسا امروزه یکی از شناسنامههای ادبیات امریکای لاتین و یکی از مهمترین و جنجالیترین رماننویسان و روزنامهنگاران معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. آخرین کار او نوشتن کتاب جنجالی "رؤیای سلتیک" است. این کتاب زندگی کیسمنت را روایت میکند؛ مردی که شهرت و اعتبارش را مدیون نوشتههای افشاگرانۀ دسته اول و موثقش درمورد نقض حقوق بشر در کنگو تحت استعمار بلژیک در اوایل قرن بیستم است. او اوایل قرن بیستم به عنوان سفیر بریتانیا در کنگو فعالیت میکرد. و بارها از حقوق بومیان ساکن پرو دفاع کرده بود و در سال ۱۹۱۶ توسط بریتانیا به جرم قاچاق اسلحه به ایرلند به دار آویخته شد.
اما یوسا به جز داستاننویسی، دو نمایشنامه با نامهای "دیوانه ایوانها " (۱۹۹۳) و "شوخی" (۱۹۸۶) نوشتهاست و دهها مقاله در بارۀ ادبیات و سیاست و ادبیات سیاسی درمناطق مختلف دنیا به نشر رساندهاست. حتا سیاستگرایی تند او باعث شد که به دوست نزدیکش گارسیا مارکز به خاطر دفاع از رئیس جمهور کوبا به شدت حمله کند. به جز این، یوسا در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ میلادی به خاطر مواضع معترضانهاش نسبت به هژمونی اقتصاد امریکایی معروف شد. او در سال ۱۹۹۰ برای ریاست جمهوری کشور پرو نیز نامزد شد. رقیبانش او را در انتخابات با کتابهایش شکست دادند. با بریدن بخشهایی از رمانهایش که بیپرده در بارۀ سکس صحبت کرده بود. با این همه، باز او یک دور بالا آمد، اما در دور دوم از "آلبرتو فوجی موری" شکست خورد.
او بالاخره هفتم اکتبر سال ۲۰۱۰ برندۀ جایزه نوبل ادبیات شد. در حالی که حدود ۲۰ سال نام او به عنوان یکی از نامزدهای این جایزه پرافتخار بود.
آکادمی نوبل در خصوص اعطای این جایزه به بارگاس یوسا عنوان کردهاست: این امر به سبب نقشهنگاری او از ساختارهای قدرت و تصویرسازی نافذ او از مقاومت و عصیان و شکست انسان صورت گرفتهاست.
به قول پتر انگلوند، سخنگوی آگادمی نوبل، ماریو بارگاس یوسا از موهبت داستانسرایی خدادادی برخوردا بوده که نوشتههایش به ژرفای جان خواننده راه مییابد.
________________
جديدآنلاين: سپاس. اصلاح شد.