کمتر فارسى زبان علاقه مندی به ادبیات و فرهنگ را می توان یافت که با نام نجف دریابندری و نوشته ها و ترجمه های درخشان او آشنا نباشد.
دريابندرى در انتخاب اثر براى ترجمه بسيار خوش سليقه است. مى گويد: "همانطور كه دلم مى خواهد در چشيدن مزه خوراكى خوش طبخ ديگران را سهيم سازم، دوست دارم كتابى را كه از خواندنش لذت برده ام نيز ترجمه كنم تا ديگران هم بخوانند و از آن لذت ببرند."
دريابندرى چه در ترجمه و چه در نگارش در عين سادگى و سلامت، پرمايه، دقيق و با ظرافت مى نويسد. او حتا در كتاب مستطاب آشپزى اش نمونه اى عالى از ادبيات آشپزى را وارد زبان فارسى كرده به طورى که ارزش ادبى اين كتاب كم تر از ارزش محتوايى آن نيست.
وى علاوه بر ادبيات به طراحى، نقاشى و عكاسى نيز بسيار علاقه مند است. طرح هايى از محمد مصدق، يا طرح جلد بسيارى از آثار خودش و همچنين مجموعه اى از عكس هايى كه سال ها بعد به موسسه فرانكلين واگذار نمود همه نمونه اى از كارهاى او در اين زمينه هاست.
دريابندرى در سال ۱۳۰۹ در آبادان متولد شد. پدر و مادرش هر دو از مردم بوشهر بودند به همين دليل مى گويد: "بوشهرى ام". پدرش را خيلى زود و در سن ۸ سالگى از دست داد از لحاظ مالى وضع زياد مناسبى نداشتند. مى گويد:" يادم مى آيد مادرم مى گفت به پدرت گفتم مقدارى پول براى بچه ها نگه دار، فردا كه بزرگ شدند چيزى ندارند. اما او جواب داد اگر بچه هاى من آدم باشند خودشان مى توانند پول در بياورند. و اگر نباشند كه هيچى."
تا سال سوم دبيرستان در مدرسه رازى آبادان درس خواند و سپس درس و مدرسه را رها كرد و بعد از آن هم هيچ گاه به فكر ادامه آن نيافتاد. پس از ترك تحصيل به استخدام شركت نفت درآمد. مى گويد:" كارمند شركت نفت شده بودم و ديگر احتياجى نداشتم درس بخوانم."
در همان دوران مدرسه مطالبى از او در نشريه دبيرستان به چاپ مى رسيد. كه همگى نشان از ذوق و استعداد او داشت. داستان هايى نيز به سبك على دشتى –كه آن روزها نامى پرآوازه در ادبيات ايران داشت– مى نوشت.
بعدها با خواندن كتاب خيمه شب بازى با صادق چوبك آشنا شد. اين آشنايى باعث شد كه سبك نگارش اش بكلى تغيير كند. مى گويد: "براى من يك هشدار خيلى جدى بود. گفتم پس ادبيات چيز ديگرى است. اين هايى نيست كه ما مى خوانيم."
دريابندرى درارتباط با آشنايى خود با زبان انگليسى مى گويد: "سال سوم دبيرستان از زبان انگليسى تجديد شدم. مجبور شدم براى امتحان تجديدى، انگليسى بخوانم. بعد دنبال آن را گرفتم. سينماى شركت نفت، آن وقت ها فيلم هاى زبان اصلى مى گذاشت. هر فيلم را دو سه بار مى ديدم و مقدار زيادى از بر مى كردم."
در شركت نفت مدتى هم مدير داخلى باشگاه ملوانان بود و در واقع آن جا بود كه چون ملوان ها انگليسى صحبت مى كردند او نيز انگليسى صحبت كردن را ياد گرفت. اما هيچ گاه كار در شركت نفت را جدى نگرفت و مدام از يك قسمت به قسمت ديگر منتقل مى شد تا بالاخره به اداره انتشارات شركت نفت رفت. در آنجا با کسانى چون ابراهيم گلستان و محمدعلى موحد همكار شد. البته از همه آن ها جوان تر بود.
پس از مدتى چون زبان انگليسى را خوب مى دانست شروع به ترجمه خبر براى "خبرهاى روز"، نشريه شركت نفت، كرد. خودش مى گويد:"حالا ديگر اعيان شده بودم. عصرها ماشين مى آمد دنبال من، مى رفتم سه چهار ساعت خبر ترجمه مى كردم."
دريابندرى تا اواخر سال ۱۳۳۲ در اين روزنامه مشغول به كار بود. اما در همين زمان به دليل مسائل سياسى احضار شد و به زندان افتاد و به حبس ابد محكوم شد. البته بعدها مورد عفو قرار گرفت و دوره محكوميتش به چهار سال تقليل يافت.
مى گويد: "در زندان ترجمه مى كردم، از جمله تاريخ فلسفه غرب را آنجا ترجمه كردم، داستان مى نوشتم، درس مى دادم." حتى يادداشت هايى كه بعدها مبدل به كتاب مستطاب آشپزى شد را نيز در اين دوره نوشت.
پس از آزادى از زندان به تهران آمد و مدت كوتاهى در گلستان فيلم كه مدير آن ابراهيم گلستان بود مشغول كار شد و سپس به موسسه فرانكلين رفت و تا سال ۱۳۵۴ در اين موسسه مشغول بود و به اين ترتيب بيشترين عمر كارى خود را در اين موسسه گذراند.
پس از آن به تلويزيون ملى ايران رفت و در آن جا سرپرست ترجمه و دوبله فيلم شد. اين كار هم تا زمان انقلاب ۵۷ ادامه داشت و بعد از آن ديگر كار رسمى نكرد. از آن پس خانه نشين شد و تنها به ترجمه پرداخت. از آن سال تا به امروز آثار متعددى از وى به چاپ رسيده است. متفكران روس، افسانه دولت، پيرمرد و دريا، پيامبر و ديوانه.*
*از استاد نجف دریابندری سپاس گزارم که با همه گرفتاری ها و نیز بیماری همسرهنرمندشان " فهیمه راستگار" با مهربانی مرا برای تهیه این گزارش پذیرفتند.
انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین ۰۶ فوریه ۲۰۰۹ - ۱۸ بهمن ۱۳۸۷
محمد بهارلو
ا ر د شیر -تهران
مهرداد-تهران