بافت قدیمی یزد٬ این شهر کویری٬ تا حدودی دست نخورده و پُر است از خانههای قدیمی. حیاط مرکز خانه است. حوض وسط آن، باغچهای در کنار حوض و درختانی که اغلب انار است یا انگور و یا نارنج. وجه مشترک همه خانههای یزدی مستور بودن حیاط اندرونی از چشم نامحرم است، طوری که ساکنان خانه از چشم مهمانان و دیگران پنهان هستند. اما خانه روحانیان و تجار، دارای حیاط بیرونی بوده است که اهل خانه را از مهمان جدا میکرده است.
نمونه یکی از این خانهها، عمارت "ملکالتجار" در بازار "پنجه علی" یزد است. آنطور که در کتاب "یزدنامه" آمده است؛ این بنا مربوط به خاندان ملک است که توسط "علی عسگرخان شیرازی" در سال ۱۲۵۰ قمری بنا نهاده شده است. برخی قدمت خانه را بیشتر میدانند. اگرچه گفته شده خانه بعد از درگذشت علی عسگرخان به فرزندش "محمدآقا ملکالتجار یزدی" ملقب به "آقاکوچک" ارث میرسد. از دیگر احداثات خاندان ملک، "باغ ملک" در زینآباد، "قلعه ملک"، "زورخانه ملک" و "حسینه ملک" است.
خاندان ملکالتجار در میان بازرگانان یزدی از شهرت خاصی برخوردار بودهاند. گفته شده "ناصرالدین شاه" عصایی مرصع فرستاده و در نامهایی به حاکم یزد، "اقبالالملک" نوشته، آقا کوچک را "عمده الاعیان" (شخصیتی برجسته) خواند. اما چیری که این روزها خانه قدیمی ملک را خاص کرده است، عنوان "اولین هتل خشت خام جهان" است که افراد زیادی را به بازدید از این بنا وامیدارد.
یزد آنقدر بزرگ نیست که پیدا کردن بازار پنجه علی و هتل ملکالتجار کار دشواری باشد. به میانه خیابان قیام که میرسی تابلو بازار پنجه علی، در ورودی بازار و بر سینه دیوار نصب است. بازاری پر از بوی قدیم. گیوه فروشی، دستمالیزدی و هرچه که لازم باشد که تو را به گذشته ببرد. صد متری که در بازار قدم میزنم، تابلو هتل ملکالتجار خود را نشان میدهد. دری چوبی و قدیمی و دالانی با پیچ نود درجه به سمت هتل هدایتم میکند. ورودی آن طبق اسلوب روزگار خود دارای کوچهای دراز و باریک است که با دیوارهای بلند احاطه شده است. وارد حیاط که میشوم دیگر خبری از صدای بوق ماشینها و هیاهوی شهر نیست.
خانهای میبینم با سبک معماری دوران قاجار. آنچه که در نظر اول توجه را جلب میکند پنجرههای مشبک عمودی، اتاقهای آینه کاری شده، و نقاشیهایی است که اغلب با طرح فرش، بر سقف و دیوار خانه نقش بستهاند.
ملکالتجار سفرهای زیادی به فرنگ داشته است. از رهآوردهای سفر او بازسازی نقاشی زنان بدون پوشش در سقف اتاق خوابها بوده که البته این روزها طرح اصلی نقاشیها، که به دست یک نقاش شیرازی کشیده شده، در زیر طرحهایی دیگری که هنگام مرمت بر روی آن کشیده شده مخفی است.
خانه دو طبقه است و حوضی کشیده در وسط آن قرار دارد که زیر آن سردآب قرار دارد. ظاهرا این خانه برخلاف اکثر خانههای یزد سردآب نداشته است. فقط یک اتاق کوچک در زیرزمین تعبیه شده است که خوراکیهای فاسدشدنی را در تابستان در آنجا قرار میدادهاند و این سردآب کنونی که به عنوان رستوران از آن استفاده میشود عمر چندانی ندارد. دورتا دور حیاط تختهای قالی فرش را میبینید که مسافران میتوانند روی آنها بنشینند و غذا بخورند و چای بنوشند.
از راهرو سمت چپ حیاط میشود به پشتبام رفت. وقتی به پشتبام میرسم با نمایی گسترده از خانههای خشتی که هر کدام بادگیری بر فرازشان است مواجه میشوم. روی پشتبام هم تخت چیدهاند و بازدیدکنندگان و مسافران میتوانند در آنجا استراحت کنند. در اینجا میتوان شبهای ستاره باران کویری را تصور کرد. آسمان را از این بام نگاه کردن چه صفایی دارد.
هوای ظهر است و آفتاب مجال آن بالاماندن را نمیدهد. پایین میروم و روی یکی از تختها مینشینم. هوا خنک است؛ دیوارهای بلند و سقف پارچهایی اجازه ورود گرما را نمیدهد.
از رستوران هتل "شولی" سفارش میدهم، یک آش یزدی. با چشیدن آش با طعم متفاوت آن، به روزگار سپریشده این خانه فکر میکنم. پنجرههای اورسی، گچبریها و دیوار خشتیاش که بازمانده از همان روزها هستند. به روزهایی فکر میکنم که بچههای قد و نیمقد خانواده ملکالتجار در این حیاط زندگیشان را سپری کردهاند، قد کشیدهاند و تابستانهای گرم یزد را پشت سرگذاشتهاند. و به آدمهایی فکر میکنم که که دیگر نیستند اما هنوز روحشان در این خانه جاریست٬ و به این بنای استوار فکر میکنم که از خشت خام ساخته شده و هنوز روی پای خود ایستاده و روزگارش را سپری میکند.