۰۲ می ۲۰۱۱ - ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
منوچهر دینپرست
"آشنایی من با سهروردی سرنوشت معنوی مرا برای گذار از این دنیا تعیین کرد". این جمله راهانری کربن، فیلسوف و متأله معاصر فرانسوی به فیلپ نمو گفته بود. سهروردی و مهمترین کتاب او یعنی حکمة الاشراق مسیر زندگی و اندیشه کربن را چنان تغییر داد که او در جایی گفته بود من در سن سی و شش سالگی با مراد خویش و آثارش آشنا شدم و سهروردی نیز در سی و شش سالگی به شهادت رسید. گویی که هر دو در عالمی ملکوتی به گفتگو نشستهایم.
سخنم را باهانری کربن آغاز کردم چرا که او از جمله کسانی بود که سهروردی را برای ما ایرانیان مجدداً شناساند. سهم کربن در تصحیح و تفسیر نوشتههای سهروردی قابل انکار نیست. او سرآمد سهروردی پژوهان معاصر است. درست همانند کاری که سهروردی انجام داد و میراث فلسفی و معنوی کهن ایران و در حقیقت، حکمت و خردش را احیاء کرد. اما به راستی چگونه این کار صورت گرفت و ایران ما دوباره زنده شد؟
بیگمان هدف سهروردی از اندیشه ایران و تفکر ایرانی چیزی نبود جز راست اندیشی و کردار حق طلبانه و توحید. او در رساله کلمه التصوف مینویسد: "در میان ایرانیان قدیم گروهی بودند که به حق رهبری میکردند و حق آنان را در راه راست رهبری میکرد، حکمای باستانی به کسانی که خود را مغان مینامیدند شباهت نداشتند. حکمت متعالی و اشراقی آنان را که حالات و تجربیات روحانی افلاطون و اسلاف وی نیز گواه بر آن بوده است، ما دوباره در کتاب خود حکمت الاشراق زنده کرده ایم".
سهروردی با چنین اندیشهای جانش را بر سر راهی گذاشت که اینک ما از او به عنوان حکیم شهید یاد میکنیم. سهروردی، فیلسوف ایرانی سده ششم قمری، مبلغ آنچه که او حکمت عتیق مینامد، تلاش کرد تا با وحدتبخشی میان فلسفۀ یونانیان و ایرانیان حکمت الهی را که از جانب خداوند به پیامبرانش رسیده، تفسیر فلسفی کند. لذا او احیای حکمت کهن ایرانیان را به تنهایی به دوش کشید. سهروردی احترام خاصی به زرتشت داشت و او را به عنوان پیامبر ایرانی خطاب میکرد و از این رو بود که اندیشه و حکمت ایران باستان برای او اهمیت یافت.
حکمت اشراقی را که سهروردی از آن یاد میکند، به دو معنا میتوان فهمید. یکی معنای ظاهری و لغوی آن است، یعنی درخشش و نورافشانی آفتاب در حال طلوع، و دیگری معنای باطنی و عمیق آن است که بیان کننده لحظه ظهور معرفت است. در نتیجه حکمت اشراق مبتنی بر فلسفۀ شهودی و تجربۀ عرفانی و با سرچشمه گرفتن از مشرق عقول مجرد حاصل میشود. بدین لحاظ معرفت اشراقی را حکمت مشرقیین نیز لحاظ کردهاند و معنای آن این خواهد بود که فرزانگان ایران باستان، نه تنها به واسطه مکان آنان بر روی زمین یعنی ایران بلکه به سبب معرفت خود مشرقی بودند.
سهروردی ایران را سرزمین آریایی نمیبیند، بلکه ایران برای او سرزمین حکمت مشرقی است. سهروردی این شرق اشراقی را به صورت "هالۀ افتخار" یا همان "خورنۀ" شاهانهای که در گذشته گرد سر شاهان حکیم در ایران باستان میدرخشید، در روان ایران کشف میکند. به تعبیر هانری کربن، این شجرۀ نسب اشراقی مغان کهن ربطی به فلسفۀ تاریخ ندارد، بلکه اصل و نسب قدسی است.
سهروردی را فقیهان و متکلمان خشکمغز عهد ایوبیان به دلیل توجه او به حکمت اشراقی و نبوت به کام مرگ فرستادند و بنا به گزارشی او را کافر مرتد دانستند که در نتیجه زندانی شد و بر اثر گرسنگی جانش از دست برفت. مرگ سهروردی نمونۀ بارز جدال تاریخی-معرفتی میان ظاهر و باطن حقیقت است.
داریوش شایگان از جملۀ چهرههای شاخص ایرانی است که به سهروردی علاقهمند است. او در کتابی که در بارۀ هانری کربن نوشته، چنین میگوید: "به نظر سهروردی پیامبر و قهرمانان ایران باستان همه در یک سرنوشت نبوی سهیم بودهاند؛ سرنوشتی که تاریخ قدسی اهل کتاب بیانگر آن است. نقشی که سهروردی به عنوان میانجی میان اسلام و حکمت ایران زرتشتی بازی کرده در واقع همان نقشی است که سلمان پارسی میان جماعت ایرانی و اهل بیت پیامبر بازی کردهاست. باری میتوان پنداشت که سهروردی شاهنامه را به همان شیوهای قرائت کرده که عرفا تورات یا قرآن را قرائت میکنند".
در حقیقت ایران در نظر سهروردی فرهنگی کاملاً مستقل از یونان دارد و او حتا معتقد است افلاطون و دیگران از این فرهنگ متأثرند. به نظر سهروردی این فرهنگ به اسلام و معنویت حاصل از آن بسیار نزدیک است. زیرا از این روست که ایرانیان آن را به عنوان دین خود برگزیدند. به هرحال نمی توان سهم او را در این احیاء نادیده گرفت. آنچه او در این میان احیاء کرده است همان چیزی است که امروزه آن را حکمت اشراق میدانیم.
توجه ویژۀ سهروردی به ایران باستان را نباید به عنوان باستانگرایی و یا ملیگرایی در نظر آورد. چرا که نه سهروردی منشاء اوجگیری چنین توجهی در طول تاریخ بوده و نه سیاست زمانه چنین مقتضیاتی را فراهم آورده بود. قبل از سهروردی کسانی همچون ابوریحان بیرونی و فارابی و حتا فردوسی نیز به ایران توجه خاصی داشتند. اما سهروردی دغدغۀ فلسفه شهودی و معنوی داشت که بنمایۀ آن اشراق بود، آن هم اشراقی ایرانی که تنها مبنای آن حکمت خسروانی ایران باستان بود. برای همین بود که سهروردی به ابن سینا ایراد میگرفت که کمتر به حکمت ایرانی و ایران باستان و اشراقیت آن توجه کردهاست.
از مرگ سهروردی بیش از هشتصد سال میگذرد و به همان دلیل که حاسدان فلسفۀ او را تاب نیاوردند و دستور قتلش را صادر کردند، در طی این ایام نیز حکمت اشراقی او مورد توجه قرار نگرفت و اقبال بسیار کمی به افکار سهروردی شدهاست، اگرچه باید اذعان داشت که نگاه سهروردی به ایران لازمۀ زمان ما نیز هست، اما باید لوازم زمینه و زمانۀ آن نیز فراهم شود تا در دنیای آشوبزده مدرنیته، حکمت خسروانی نیز جایی داشته باشد.
مطلبم را از هانری کربن آغاز کردم و با عبارتی از او به پایان میرسانم: "من شیخالاشراق جوان را از دیرباز قهرمان و نمونۀ فلسفه میدانستم و با بهره جستن از الگوی او کوشیدم تمامی فرهنگ معنوی ایران را بفهمم و همۀ ابعاد ِ در حال تکوین آن را ترسیم کنم. شاید بتوان گفت که طی این سالها ایرانیان بسیاری را یاری کردم تا راه خود را دریابند".
در گزارش تصویری، سیر زندگی این فیلسوف را از سهرورد تا حلب در چند تصویر میبینید.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب