Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
ابر شهر یا دهکده ای بزرگ؟
داريوش دبير

تهران پايتخت ايران اين روزها يکی از خبرسازترين شهرهای جهان است. هر روز رويدادی مهم وجود دارد که در تهران خلق شود و مردم گوشه و کنار جهان خبر آن را يا در اينترنت و نشريات شان بخوانند يا در راديو و تلويزيون هاشان بشنوند و ببينند.

شايد خيلی از ساکنان شهرهای مختلف ايران هم به درستی نمی دانند که در اين ابر شهری که اين روزها درشمار خبرسازترين مناطق جهان است چه می گذرد و اساسا تهران با تعريف کلاسيک "شهر" چقدر فاصله دارد و تهران نشينان وقتی به شهرهايی چون اصفهان، استانبول، دبی، پاريس، رباط، جاکارتا و لس انجلس می روند و در خيابان ها و پياده رو های آنجا تفرج می کنند تازه متوجه می شوند از چه امکانات بديهی در تهران محروم اند.

نزديک ۲۰۰ سال است که دهکده خوش آب و هوای  شمال شهر ری به انتخاب آغا محمد خان موسس سلسه قاجار به عنوان پايتخت يا به صفتی که قجرها می گفتند به عنوان دارالخلافه انتخاب شده است.   منطقه ای با آب و هوای کوهستانی که مرتفع ترين نقطه ايران يعنی قله دماوند ازآن پيدا بود و رشته کوه های البرز برای وزيران مختارو سفيران خارجی و تجار و بازرگانان از ديدنی هايش بوده است.

دهکده کوچک ۲۰۰ سال پيش، امروز از غرب به شهر کرج در مجاورت قزوين رسيده و از شرق به لواسانات و منطقه اوشان و فشم که تا دو دهه پيش هم برای تهرانی ها حکم ييلاق را داشت و اکنون جزيی از شهر شده و از شمال به سلسله کوه های البرز رسيده و از جنوب "ری" را دارد در خود هضم می کند.

تهران را از هر زاويه که نگاه کنيد مشخصه ای دارد. وقتی از ارتفاعی دور تهران را نگاه کنيد مه دود غليظی آسمانش را فراگرفته و تا چشم کار می کند شهر هم امتداد دارد. در خيابان که هستيد ساختمان های مرتفع  با معماری اکثرا بی هويتی را می بينيد که در ميان حجم انبوهی از خودرو گرفتار شده اند.   اين منظره هنگامی که با هواپيما از روی تهران می گذريد مخلوطی از همه اين مشاهدات است. دود غليظ، ماشين های انبوه، ساختمان های بی قواره و البته شهری که پايان ناپذير به نظر می آيد.

با اين همه چند خيابان کوتاه و محله کوچک از دوره رونق تهران و زمانی که ناصرالدين شاه قاجار به ياد ديدارش از پاريس فرمان ساخت آنها را داده باقی مانده که شايد بتوان آن را بازمانده تهران کلاسيک دانست. محله ها و خيابان های مجاور ميدان توپخانه از جمله باغ ملی، چهارراه استانبول و راسته نادری و خيابان قوام السلطنه که اين سالها جزو مناطق جنوبی شهر شده اند، تنها مکان هايی است که می توان فهميد تهران در روزگاری که هنوز به اين روزگار دچار نشده بود، چه وضعيتی داشته است.

تهران وقتی که طهران بود

تهران پايتخت شده تاريخ طولانی و درازی ندارد. در سالهای ميانی سلطنت ناصرالدين شاه فقط ۳۰هزار نفر ساکن داشته و با جمعيت امروزی اش که بيش از ۱۲ ميليون نفر است قابل مقايسه نيست.

يکی از موثق ترين توصيف هايی که از "طهران" وجود دارد مربوط به گردشگران و ديپلمات های خارجی است که ضمن ثبت برداشت هايشان از دارالخلافه قاجار، تهران را با شهر خودشان مقايسه کرده اند و کاستی های پايتخت را در۱۵۰ سال پيش نشان می دهند که برخی از آنها تا امروز هم دست نخورده باقی مانده است.  مثلا کم بودن "پياده رو". پايتخت ايران نه ۱۵۰ سال پيش که خاکی و ناهموار و پر از گودال بوده جايی برای قدم زدن با آرامش خيال داشته که هم پهناور باشد هم همراه با منظره ای زيبا  و نه حالا که قدمتی نزديک به دو قرن دارد.

اخيرا شهرداری تهران پياده روهای  خيابان وليعصر (پهلوی سابق) را از پل تجريش تا ميدان راه آهن بازسازی کرده تا جايی برای قدم زدن باشد. اما "سودابه"  که همراه نامزدش مشغول خريد از يکی از مغازه های تجريش است می گويد پياده رو آنقدر باريک است که نمی تواند چند قدم با "فرهاد"  قدم بزند و از رهگذران تنه نخورد. عرض پياده رو تا ميدان راه آهن يکسان است واميدی به قدم زنی آسوده در اين خيابان نيست که شهرداری با هزينه ۱۰۰ ميليارد تومانی خواسته آن را يادآور خيابان شانزه ليزه پاريس کند.

اين موضوع از زمان تاسيس پايتخت در تهران از مشکلات شهر بوده است.  ژان ديو لافوا جهانگرد فرانسوی که در سال ۱۸۸۱ ميلادی به تهران سفر کرده در بخشی از سفرنامه اش، پايتخت ايران را چنين توصيف می کند:

"به دروازه تهران رسيديم که در بالای آن کاشی های نقاشی شده با رنگ های جلف و زننده، جنگ های رستم و زال را با ديوان شاخ و دم دار نمايش می دادند. راستی چنين دروازه ای برای پايتختی مانند تهران که جمعيت اش رو به فزونی گذاشته و اهميتی پيدا کرده، شايسته نيست... داخل دروازه شده از مقابل گمرک چيان عبور کرديم و راه محله اروپاييان را پيش گرفتيم. اکنون ناچاريم که از بازارهای طولانی عبور کنيم که عرض آن بيش از چهار متر نيست و در ميان آنها هم جا به جا چاله هايی است که به قنات های آب مشروب اتصال دارند. گداها و اطفال در روی توده های زباله و کثافات هياهويی به راه انداخته اند و الاغ ها با بارهای علف سبز راه رفت و آمد عابران را مسدود کرده اند و با اسبان و چرخ های درشکه ها تماس پيدا کرده و به يکديگر تنه می زنند. صاحبان چهارپايان تنه زننده و تنه خورنده با هم گلاويز شده دشنام های رکيکی رد و بدل می کنند و با مشت به سرو کول هم می کوبند."

عليرضا که در دانشگاه تهران اقتصاد می خواند، می گويد حالا خودروها جای چهارپايان را گرفته اند. راننده هايی که در خيابان خودروهايشان با هم تصادف کرده و با هم درگير و مشغول دعوا می شوند صحنه ای آشنا درتهران است.

نسيم، دوست عليرضا، که در رشته روانشاسی مشغول به تحصيل است می گويد: " کج خلقی ودرگيری شهروندان تهرانی بايکديگر تاثير مستقيم فضای نامناسب شهری است. فکر می کنيد نگاه کردن به ساختمان های بلند و بی هويت و بدرنگ  وتنفس اين هوای آلوده غليظ  تاثير بهتری بايد داشته باشد؟ "

نماد با هويت شهری نداريم

آلودگی تهران جلوی ديدن قله دماوند را گرفته و به جايش می توان برج ۴۰۰ متری ميلاد را ديد که چون در وسط شهر و با اين عظمت ساخته شده خود را به چشم شهروندان تهرانی حتی در روزهای همراه با آلودگی شديد هوا هم تحميل می کند. به اين ترتيب سئوالی در ذهن اکثر بازديدکنندگان از تهران پديد می آيد که ديدنی اين شهر چيست و آدميزاد چه بنا و عمارتی به طبيعت تهران اضافه کرده که ماندگار باشد؟

يکی از ديپلمات های غربی که در زمان فتحعلی شاه وارد تهران شده در سفرنامه اش شهر را در بدو ورود چنين ديده است: "شايد هيچ يک از شهرهای ايران مانند تهران هنگامی که از طرف قزوين به آن نزديک شوند، بد منظره نباشد. هيچ گنبدی و مناری نيست که آن را مشخص سازد و بر خلاف بسياری ديگر از شهرها با باغ و بيشه محصور نيست."

پانته آ در دانشگاه هنر در شهرسازی درس می خواند و می گويد يکی از مهترين نقايص تهران فقدان نمادهای و نشانه های شهری است. مثلا برج و بارويی در شهر نيست که محله با آن شناخته شود. چيزی که در اکثر شهرها و پايتخت کشورهای جهان می توان نمونه اش را شاهد بود. مثلا در استانبول مساجدی که به سبک معماری کليساها ساخته اند، در لندن ساختمان های دولتی و مشهوری مثل پارلمان و ساعت بيگ بن و در مسکو کاخ کرملين با گنبد رنگارنگش وجود دارد که جهانگردها با ديدن عکس آن خيلی فوری نام شهرش را می گويند.

با اين همه شايد هنوز هم مهترين نماد شهری تهران برج ميدان آزادی (شهياد سابق) باشد که شکل ظاهری آن از قله دماوند الگو برداری و با نقوش ايرانی و اسلامی تزيين شده است. برج آزادی  در زمان محمدرضا شاه از آن جهت در اين محل ساخته شد که در نزديکی فرودگاه مهرآباد و ورودی غربی شهر، نشانی از شهر در ذهن مسافران خارجی و داخلی حک کند.  اما اين نشان هم اين روزها زير دود و آلودگی صوتی و بصری  کمترشوقی در ميان مسافران و ساکنان تهران به وجود می آورد. نشانی که بسياری از تهرانی ها آن را از نزديک نديده اند و حتی نمی دانند که مردم داخل اين برج به چه کاری مشغول اند.

اشکان که ساکن شهرک اکباتان است و هرروز برای رفتن به سر کار از جلوی برج آزادی رد می شود می گويد که مردم تهران شايد به تفريح جمعی بيرون از خانه هم چندان عادت نکرده اند.

فرشيد، دوست اشکان، که جامعه شناسی خوانده می گويد که تهرانی ها به دليل کمبود امکانات شهری در سالهای گذشته حتی به استفاده از امکانات موجود امروزی هم تمايلی نشان نمی دهند.

نگاهی حتی گذرا به سفرنامه جهانگردانی که در دوره قاجاريه يعنی سالهای اوليه پايتخت شدن تهران به اين شهرسفرکرده اند نشان می دهد که دارالخلافه از همان ابتدا هم با کمبود امکانات متعارف تفريحی مواجه بوده است.

هنری موزر در سفرنامه اش به نام سفرنامه "ترکستان و ايران" درباره تهران می نويسد: "شهر تماشاخانه ندارد و جايی در آن نيست که برای مشغوليت، موزيکان و ساز زده شود، وضع زندگی طوری نيست  که مردم برای خود مشغوليت و تفريحی داشته باشند. به اين جهت صحبت های پليتيکی تنها مشغوليت آنها است."

به اين ترتيب دلمشغولی با اوضاع روزگار انگار از ابتدا در سرشت تهران بوده تا امروز که به يکی از خبر سازترين شهرهای جهان بدل شده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.