ابوالحسن نجفی، نویسنده و مترجم و ویراستاری تأثیرگذار است. او پنجاه شصت سالی در عرصۀ ادبیات ایران مرشد و راهنمای بسیاری از نوگرایان بودهاست. نویسنده و مترجمی جدی است که از هیچ کاری سرسری عبور نمیکند. این جدیت اما امری نیست که بر اثر کسب دانش در او پیدا شده باشد؛ ذاتی اوست. در واقع آموختههایش این جدیت ذاتی را بارور کرده و از او شخصیتی تأثیرگذار در عرصۀ ادبیات و ترجمه ساختهاست. نجفی در عین حال که آثار بزرگی در عرصههای مختلف ویراستاری، ترجمه، فرهنگنگاری و ادبیات به وجود آورده، مردی گوشهگیر و از جاهطلبیهای مرسوم و کسب شهرتهای کاذب بیزار است. همۀ اینها از او شخصیتی مورد احترام ساخته و گروهی از اهل ادب در دهۀ هشتم زندگی به گرامیداشت او برخاستهاند.
حاصل این گرامیداشت، ابتدا جلسهای بود که در ۱۵ شهریورماه گذشته در شهر کتاب برپا شد و نیز انتشار کتابی که عنوان "جشننامۀ ابوالحسن نجفی" به خود گرفته و در همان جلسه رونمایی شدهاست. این کتاب از سوی انتشارات نیلوفر منتشر شده و در آن گروهی از نویسندگان نامدار در بارۀ ابوالحسن نجفی نوشتهاند.
استخوانبندی کتاب بر گفتگوی مفصلی با آقای نجفی قرار گرفتهاست. گفتگویی که به مفهوم رایج کلمۀ "گفتگو" نیست، بلکه نوعی تلمذ است. عدهای مانند شاگرد نشستهاند و با تعارف و مجامله از استاد چیزهایی میپرسند و او هم ضمن پاسخهای خود، عقاید و نظریاتش را در زمینههای گوناگون ترجمه و ادبیات و فرهنگنگاری و درستنویسی و وزن شعر بیان میکند.
از آنجا که ابوالحسن نجفی خود از سختگیرترین ویراستاران کشور است، چنین گفتگویی در متن سوالها به ویرایش جدی نیاز داشت که متأسفانه صورت نگرفته و به گفتگو حالت تعارفآمیز دادهاست. اشکال این طرز گفتگو این است که چیزی بر شأن گفتگو کننده نمیافزاید. آن هم آقای نجفی که در عمرش به گفتگو تن ندادهاست. با وجود این در یک جشننامه شاید بتوان از این امر صرف نظر کرد. میتوان به خاطر پاسخهای نغز و پرمغز آقای نجفی، آن گفتگو را تا به آخر تاب آورد و خواند. زیرا از خلال آن بهراستی نجفی و راه مستقل او در ادبیات بهتر شناخته میشود. برای مثال، وقتی بحث از "جنگ اصفهان" است، آقای نجفی با اشاره به دهه ۱۳۴۰ میگوید: "در آن زمان مسائل سیاسی اثر بسیار شدیدی بر غالب نویسندگان و روشنفکران گذاشته بود و از آن گذشته، بسیاری از افرادی که اساساً مایل به فعالیت سیاسی بودند، چون میدانی در این زمینه پیدا نمیکردند، به ادبیات روی آورده بودند. در هر حال تمام برداشتهای اینان در بارۀ ادبیات، نهایتاً به سیاست برمیگشت. فضای سیاسی چنان بر آن جلسات حاکم بود که مسائل ادبی را دنبالۀ سیاست میپنداشتند".
یا در جای دیگر میگوید زمانی دست به ترجمۀ "وظیفۀ ادبیات" زد که شرایط خاصی پیش آمده بود: "... احساس کردم که مردم ارزش کارهای ادبی را بر اساس ویژگیهای سیاسی آن آثار تعیین میکنند. یعنی در آن زمان، اگر کتابی به طور مستقیم یا غیر مستقیم از وضع موجود و مخصوصاً از کارهای شاه انتقاد میکرد، در نظر مردم یک اثر ادبی برجسته جلوه میکرد".
در جایی که بحث شعر در میگیرد، آقای نجفی ضمن اشاره به اینکه بعضی از شعرای جوان را دوست دارد و شعر بعضی خوب است، میگوید: "به قول آقای ضیاء موحد، مشکل شاعران جوان ما این است که زبانشان ریشه در عمق زبان فارسی ندارد؛ شعرشان را گویی از زبانی خارجی ترجمه کردهاند".
این گفتگو، فارغ از اسلوبی که در آن به کار رفته، مملو از نکات بدیعی است که از تجربهای گرانبار نشان دارد و میتوان از آن بسیار آموخت. چنانکه نکات جالبی نیز از زندگی و خلق و خوی شخصی آقای نجفی در آن میتوان یافت: "من میتوانم روزها درِ خانه را ببندم و به کارهای خودم مشغول باشم. بی آنکه روزنامهای بخوانم یا به اخبار گوش بدهم. اما همواره نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی حساسیت فوقالعاده دارم".
این نکتهای است که ضیاء موحد هم در مقالۀ خود زیر عنوان "آقای نجفی سلام" بر آن تأکید دارد و از قول او مینویسد: "تنها جایی که دلم برایش تنگ میشود، اتاق کارم است".
گوشهنشینی و سر در کار خود فرو بردن و جواب ندادن به تلفن و مزاحمتهای دیگر از خصوصیات آقای نجفی است. یادم هست بارها از گلشیری چیزی میپرسیدم و او میگفت باید با آقای نجفی مشورت کند. میگفتم: آقای نجفی که به تلفن که جواب نمیدهد. میماند تا او را ببینی. میگفت: نه تلفن میکنم، تلفن کردن به او راز و رمز دارد.
جدیت نجفی در کارش شاید بهتر از هر جا در نوشتۀ بهمن فرمانآرا در بارۀ او منعکس باشد: "وقتی که قرار شد پروفسور رحمانزاده، جراح معروف ایرانی، دست آقای نجفی را عمل کند، آقای نجفی دو هفته فرصت خواست به دلیل آنکه چاپ چهارم "گوشهنشینان آلتونا" قرار بود در بیاید و او میخواست بار دیگر ترجمه را بررسی کند".
تأثیرگذار بودن نجفی در نوشتههای دیگران، در سراسر کتاب منعکس است. حمید ارباب شیرانی در مقالۀ خود در بارۀ آقای نجفی مینویسد: "باید اقرار کنم که جهتگیری من و جمع کوچک دوستانمان در خواندن و شناختن آثار خوب خارجی بیشتر از طریق راهنمایی و توصیههای ابوالحسن بود".
یونس تراکمه در نوشتۀ خود از جنگ اصفهان یاد میکند و در بارۀ آقای نجفی میگوید: "او شاعری بود که شعر نمیگفت و داستاننویسی بود که داستان نمینوشت. اما به اندازۀ همۀ شاعران و داستاننویسان دغدغۀ کلمه و جمله داشت. از همین دغدغهها بود انگار که شاعر و نویسندهای را پیدا میکرد و کمک میکرد به بالیدن آنها و خودش هم میبالید".
حسین معصومی همدانی که سالها با آقای نجفی در نشر دانشگاهی کار کرده، در بارۀ او نوشتهاست: "...ویرایش هم کردهاست و هنوز گاهی میکند و به کارهایی که ویرایش میکند به همان چشم نگاه میکند که به کارهای خودش، با همان دقت و مراقبت. همچنین از زمانی که مقیم تهران شدهاست، همیشه در کانون توجه جوانترهایی بودهاست که از محضر او استفاده کردهاند و از این نظر یکی از تأثیرگذارترین افراد نسل خود بودهاست".
احمد میرعلایی که از بهترین مترجمان ما بود، در خاطرات خود مینویسد: "وقتی به سی سال گذشته مینگرم، میبینم آقای نجفی یکی از معدود کسانی بودهاست که بیشترین تأثیر را بر من و نگاه من به جهان گذاشتهاست. شنیدهام بهرام صادقی گفته بود من هیچ داستانی ننوشتهام که آقای نجفی به نحوی در آن دخیل نباشد. وقتی اولین مجموعه داستانهای بورخس را چاپ میکردم، آقای نجفی تا آنجا پیش رفت که غلطگیری مطبعی را به عهده گرفت تا کتاب پرداخته و بیغلط چاپ شود".
سعید ارباب شیرانی که "تاریخ نقد جدید" رنه ولک را ترجمه کرده، نوشتهاست: "بدون راهنماییها و تشویقهای پیگیر استاد نجفی مسلماً کار ترجمۀ کتاب به این مرحله نمیرسید".
"جشننامۀ ابوالحسن نجفی" عیبهایی هم دارد. از جمله آنکه در جاهای مختلف و بهویژه در بخش گفتگو با ابوالحسن نجفی و مقالۀ یوسف اباذری از دقت نظر نجفی در بارۀ درستنویسی یاد میشود و بارها از نقد دکتر محمدرضا باطنی بر کتاب "غلط ننویسیم" او سخن میرود، اما از نقل آن نقد که در دو شمارۀ مجلۀ آدینه منتشر شد، خودداری میکند. در حالی که در کتاب، مقالات و ترجمهها و نوشتههای بسیاری نقل شدهاست که نبودن آنها هیچ خللی پدید نمیآورد. علاوه بر این، کتاب فاقد سالشمار زندگی نجفی و عکسهای لازم است.
هر آینه، نجفی اندیشهمندی است که بانگ تأثیراتش بر نویسندگان و شاعران و مترجمان از همه جا شنیده میشود، اما خود ساکت و بیادعا کنج عزلتش را به جهان ادعا و شهرت نمیفروشد.