سال ۱۳۲۴ خورشیدی است. در یک پادگان نظامی در مشهد ستوان میبدیان، فرمانده گروهان، مشغول تنبیه سه سرباز خاطی است. دستور میدهد تا دور پادگان بدوند.
چیزی نمیگذرد که یکی از آن سربازها جلو او ظاهر میشود و خودش را معرفی میکند. ستوان عصبانی میشود و به خیال این که سرباز از فرمانش سرپیچی کردهاست، دستور میدهد سه دور دیگر هم بزند. پس از آن بود که ستوان متوجه استعداد شگفتانگیز سربازش در "دو" میشود.
آن وقت هیچ کس تصور نمیکرد این تنبیه باعث تغییر دو سرنوشت شود: یکی سرنوشت آن سرباز و دیگری سرنوشت ورزش "دو" در ایران.
سرباز، علی باغبانباشی بود، متولد ۱۳۰۳ خورشیدی. او کسی است که ۲۹ سال متوالی قهرمان دو ایران میشود. رکورددار و قهرمان دو در چندين مسابقۀ بينالمللی.
وقتی در شهر طرقبه که آن زمانها روستایی بیش نبوده، به دنبال علی باغبانباشی میگردم، به این میاندیشم که این روزها جوانها بیشتر به دنبال ورزش فوتبالند. سرمایهگذاریهای زیادی انجام میشود تا در کشتی و وزنهبرداری و فوتبال ایران به جایی برسد، اما روزگاری هم بوده که ایران حرف اول دو و میدانی در جهان بودهاست.
با خود میگویم، قدیمیهای طرقبه باید او را خوب بشناسند. پیرمردی که او را میشناخت، با هیجان میگوید که "باغبانباشی از ماشین هم سریعتر بود".
جایی خوانده بودم که "دو" اولین ورزشی بوده که انسان آن را از دوران اولیه، آن زمان که در غار و جنگل زندگی میکردهاست، به ارث برده. و در واقع، بهترین دفاع برای گریز از خطرات همین دویدن بودهاست.
به زودی درمییابم که در طرقبه نیست و سالیان درازی است که در مشهد زندگی میکند. حساب میکنم، حالا باید حدود ۸۶ سال سن داشته باشد.
به استاد زنگ میزنم. برای نه صبح مرا دعوت میکند. صبح فردای آن روز کمی زودتر سر قرار میرسم. برای این که سر وقت رسیده باشم، میروم چرخی در پارک ملت میزنم. پیر و جوان مشغول ورزش صبحگاهیاند و میدوند. بوی نسیم صبحگاهی میآید؛ البته بوی نان سنگک داغ، سیر آب شیردان و حلیم هم میآید.
جلو در، پیرمرد لاغراندامی مرا به داخل میخواند. حرکاتش چالاک است و نشان از شادابی دارد و به ۸۶ سالهها نمیماند. میگوید که روزی هشت حرکت ورزشی را در هشتصد مرتبه انجام میدهد. در کنجی از خانۀ استاد، گویی تمام هستی او قرار دارد. جامها و تندیسهایی که هر کدام همچو غنایمی است که از نبردها به دست آمدهاست. یک تابلوی بزرگ که پر از مدالهای رنگارنگ است و لوحهای تقدیر فراوان هم در اطراف آن.
باغبانباشی خاطرات ۶۴ سال زندگی ورزشیاش را در آلبومی جمعآوری کرده به قطر و قدمت یک شاهنامه. این مجموعه، شامل بریدۀ جراید و روزنامههای داخلی و خارجی است؛ از هفتاد سال قبل تا به اکنون. میگوید، بچۀ پاچنار طرقبه است، پدرش باغداری میکرده و برای همین است که او را باغبانباشی میگویند. سرباز وظیفه بوده در مشهد؛ دلش برای خانواده تنگ شده بود؛ مرخصی نداده بودند. پس، از پادگان مشهد تا طرقبه میدود و بعد از دیدار خانواده دوباره به دو باز میگردد. پس از تنبیه در سربازخانه او باز هم هشتهزار متر میدود و سر حال و قبراق میایستد. مافوقش او را به استادیوم سعدآباد (تختی فعلی) میبرد، برای مسابقهای که آنجا برگزار بوده.
باغبانباشی میگوید: "سر ساعت چهار، مسابقه شروع شد ومن با همان لباس و پوتین سربازی شروع کردم به دویدن".
در همین مسابقه است که او جلالی، قهرمان کشور را با اختلاف شصت متر شکست میدهد و رکورد ایران را که مربوط به عزیز وکیل منفرد (هشت سال رکورددار ایران) بود، میشکند.
خبر به مرکز میرسد که سربازی توانسته رکورد ایران را با پوتین سربازی بشکند. فوراً باغبانباشی را میخواهند و او عازم تهران میشود. در ورزشگاه امجدیه مسابقه پنج هزار متر برپاست که از کشورهای دیگر هم در آن حضور داشتند .
باغبانباشی میگوید: "سرخط مسابقه ناگهان صدای تیر شنیدم. به اطراف نگاه کردم ببینم چه خبر شده. دیدم مربیها داد میزنند "برو برو! چرا ایستادی؟!" برگشتم و دیدم دوندهها صد متر از من جلوترند. جلو پیراهنم نوشته شده بود "مشهد". جوانها داد میزدند: "برو مشهدی! از آخر اولی!" دور سوم به نفر آخر رسیدم و دیگر داشت آرام آرام بدنم گرم میشد. به دور دهم که رسیدم، دیدم نفر چهارم هستم. خوشحال بودم لااقل مقام چهارم میشوم. سیصد متر به پایان مسابقه عزیز وکیل منفرد نفر اول کشور را هم پشت سر گذاشتم. تمام استادیوم داد میزد: "برو برو مشهدی! خربزهها رو حروم نکن! برو برو، امام رضا رو یاد کن!"
علی باغبانباشی در این مسابقه هم رکورد ایران را شکست و پس از آن بود که به مدت ۲۹ سال متوالی یک بار هم دوم نشد. وی در هشت مسابقۀ المپیک شرکت کرد و در چندين مسابقۀ بين المللی مقام اول را به دست آورد. ۲۱۹ مدال دارد که خود این هم در میان دوندههای جهان رکوردی محسوب میشود."
یکی از روزنامههای خارجی آن زمان او را "اعجوبۀ ایرانی" خوانده بود.
میان آن همه جوایز عکسی است که غبار زمان بر آن نشستهاست. تصویری از یک طاقچۀ قدیمی مملو از چند ده جام و گلدان و مدالهای بسیار. میپرسم: "استاد، اینها هم مربوط به شماست و اگر هست، حالا کجاست؟"
آه سردی میکشد و میگوید: "حاصل همۀ عمرم را بردند. ده سال پیش از انقلاب، روزی منزل نبودیم که سارق یا سارقان آمدند و تمامی این جامها و مدالها را بردند؛ به این خیال که آنها طلای واقعی هستند. رئیس شهربانی آن زمان تمامی دزدهای تهران را جمع کرد و از آنها خواست که هر کس آنها را برده، پس بیاورد. اما تا به امروز اثری پیدا نشدهاست."
در یک تمرین و در سن پنجاه و یک سالگی پای باغبانباشی بر اثر تصادف شکست. طوری که پزشکان تصمیم به قطع پای او گرفته بودند. خبر به رسانهها کشیده شد و سپس شهزاده رضا پهلوی که در آن زمان ۱۷ سال داشت و ولیعهد بود، دستور داد تا باغبانباشی برای درمان عازم نیویورک شود. عادت به ورزش کردن هر روزه موجب بهبود پا شد و پزشکان با یک عمل او را نجات دادند.
در گزارش تصویری این صفحه، علی باغبانباشی از قهرمانیهایش میگوید.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
ishoon ghahremane vagheie ma IRANIHA hastand!
______________
جديدآنلاين: سپاس از تذکرتان. اصلاح شد.