فاطمه حبيبی زاد، اولين زن نقال شاهنامه ايرانی است. از آنجا که اساتيدش معتقدند او "گردآفريدانه" قدم به عرصه شاهنامه خوانی گذاشته، لقب گردآفريد را به او داده اند. گردآفريد، از قهرمانان شاهنامه، فرمانده دژ سپيد بود که لباس رزم مردان را پوشيد و به نبرد سهراب رفت.
امروز کمتر کسی است که علاقمند به حوزه ادبيات و داستان های ملی باشد و "گردآفريدِ نقال" را نشناسد. او اهل جنوب است و هفت سالی است که به حوزه نقالی شاهنامه و داستان های بومی و نقلهای مذهبی و گاهی فولکلور وارد شده است. نقالی را آميخته ای از هنرهای ملی، رزمی، بزمی، تاريخی، اسطوره و شيوه معيشت مى داند.
به اعتقاد او نقالى هنری رو به زوال است. همين امر و مرگ يا منزوى شدن اساتيد اين حوزه، تلنگری شد برای او تا قدم در اين ميدانِ پيشتر مردانه بگذارد.
کارش را با تماشا کردن شيوه نقالی "مرشد ترابی" در قهوهخانه ها، زورخانهها و ديگر پاتوقهای شاهنامهخوانی آغاز کرد. پيگيری کار يکی دو نقال ديگر در تهران و پردهخوانهای تهران و شهرری او را بيشتر با روح کار آشنا کرد.
سپس به اين نتيجه رسيد که توشه لازم را برای آغاز اين کار جدی ندارد و بنابراين سفرهايش را شروع کرد؛ با شيوه های نقالی در استانهای خراسان، فارس، اصفهان، کهکيلويه و بويراحمد، چهار محال و بختياری، خوزستان و لرستان آشنا شد و در نهايت سبک نقالی نقالان تهران و اصفهان او را جذب کرد.
خانم گردآفريد می گويد: نقالان چيره دست را "چنته پر" می گفتند؛ به اين معنی که چنته شان پر بوده از پند، حکمت، اندرز، منقبت خوانی، دعا، داستان، احاديث و اشعار ديوانهای مشهور ادب پارسی.
وی در ميان بازماندگان کسانی که به شيوه نمايشی و حماسی نقالی میکنند، از مرشد ولی الله ترابی ساکن ری، سيد مصطفی سعيدی ساکن روستای کدانگه نزديک بروجرد و مرشد علی زنگنه -که شيوه زورخانه ای و موسيقايی را نيز وارد نقالی کرده- نام میبرد.
خانم گردآفريد دغدغههای درونی اش را اينطور بازگو میکند: "ثبت و ضبط شيوههای نقالی اساتيد اين حوزه، تنها کاریاست که هم اکنون میتوان انجام داد. من بارها به ارگان ها و نهادهای ذيربط مراجعه و اين درخواست را مطرح کردم، اما به نظر نمیرسد که تلاش من کار را به جايی برده باشد. از ديگر موضوعاتی که به شدت پيگيرش هستم، ورود شاهنامه در دروس ابتدايی دانشآموزان است."
در گزارش مصورى که نازنين معتمدی و عليرضا واصفی تهيه کردهاند، او از مشکلاتش به عنوان يک زن در فضای مردانهای مثل قهوهخانه، از روياهايش و از تاثيری که شاهنامه در زندگیاش گذاشته، صحبت میکند.