غلامعلی لطیفی
نظامی گنجوی در داستان خسرو و شیرین گفتگوئی آفریده به یاد ماندنی میان خسرو و فرهاد که با این بیت آغاز می شود: نخستین بار گفتش از کجائی/ بگفت از دار ملک آشنائی.
در این «گفتگو» سرانجام خسرو در پاسخ به فرهاد عاجز می ماند و اعتراف می کند که : از خاکی و آبی/ ندیدم کس به این حاضر جوابی. و گویا این یکی از نخستین اشارات به حاضر جوابی است.
حاضر جوابی همراه به طنز و نکته سنجی و سرعت انتقال از توانائی های بسیار ارزنده و کمیاب است. نمونه های آن را که در طول صد ها سال در آثار شاعران و سخن سرایان بزرگ، مانند سنائی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ، به قصد شرح و توصیف هدف های جدی و عرفانی آنان آمده، اینجا و آنجا می توان یافت.
از نمونه های حاضر جوابی ها که بسیار نقل شده، حاضر جوابی های بهلول، رند فرزانه قرن دوم هجری در بغداد، است که غالباً آن ها را در حضور خلیفه هارون الرشید بیان می داشته:
روزی وزیر (در حضور خلیفه) بهلول را گفت " دل خوش دار که خلیفه ترا تربیت کرد و بر سر خوک و خرس حاکم گردانید. بهلول گفت، این زمان حاضر خود باش و قدم از فرمان من بیرون منه که رعیت منی." خلیفه و اهل مجلس بخندیدند و وزیر منفعل شد.
یا از حاضر جوابی های طلحک، ندیم و ملازم مشهور سلطان محمود غزنوی، می توان نام برد که در ادبیات ما از او گاهی به ناروا با عناوین حقارت آمیز "دلقک"، "دیوانه"، "لوده" و"مسخره" نام برده می شود. از حاضر جوابی هائی که به او منسوب است بر می آید که طلحک نه فقط در عقل و کیاست وفهم و فراست از غالب اطرافیان صاحب مقام و متملق و آب زیرکاه خود برتر و بالاتر بوده بلکه با نکته گوئی ها سبب ساز حل بسیاری از مشکلات و معضلات بزرک و کوچک آنان نیز شده است:
"طلحک را به مهمی پیش خوارزمشاه فرستادند. مدتی در آنجا بماند و مگر خوارزمشاه رعایتی چنانکه اومی خواست نمی کرد. روزی پیش خوارزمشاه حکایت مرغان و خاصیت هر یکی می گفتند. طلحک گفت هیچ مرغی از لک لک زیرکتر نیست. گفتند از چه دانی؟ گفت از بهر آنکه هرگز به خوارزم نمی آید."
در کنار زیرکی، ایجاز و سادگی و دقت نظر هم بسیار مهم است. شاخص ترین نمونه این لطیفۀ عبید زاکانی است که در مورد همشهریان خود آورده است: "قزوینی تابستان از بغداد می آمد. گفتند آنجا چه می کردی؟ گفت عرق."
و این هم نمونه ای دیگراز رسالۀ دلگشای عبید: "پیری پیش طبیبی رفت. گفت سه زن دارم و پیوسته گرده و مثانه و کمرگاهم درد می کند. چه خورم تا نیک شوم؟ گفت معجون نُه طلاق."
همچنین: "مجد همگر زنی زشت رو در سفر داشت. روزی در مجلس نشسته بود غلامش دوان دوان بیامد که ای خواجه! خاتون به خانه فرود آمد. گفت ای کاش خانه به خاتون فرود آمدی."
منصور دوانقی، خلیفه عباسی، روزی به یکی از اعراب شام گفت: شکر خدای را به جا بیاورید که چون حکومت شما به من واگذار شد طاعون از بلاد شما مرتفع گردید. عرب گفت: خداوند – جل ذکره – از آن عادل تر است که دو بلا بر بندگان خویش گمارد.
حاضر جوابی های منسوب به شعرا و ادبا و کنایۀ آن ها به یکدیگر نیر جایگاه ویژه ای در تاریخ ادبیات ما دارد. از آن جمله: مردی طوسی را به گاو نسبت کنند، روزی در مجلس میرزا بابر، پادشاه گورکانی، جای لطفی شاعر پهلوی طوسی شاعر افتاده بود. طوسی بر سبیل ظرافت از لطفی پرسید از کجای گاوی؟ گفت از پهلوی گاو.
شاید این داستان بسیار کوتاه سعدی هم نمونه ای باشد: "ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحب دلی بر او گذشت و گفت: ترا مشاهره (ماهیانه) چند است؟ گفت:هیچ. گفت : پس زحمت خود چندین چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا می خوانم. گفت از بهر خدا مخوان. گر تو قرآن بر این نمط خوانی/ببری رونق مسلمانی."
نظام دستغیب شیرازی در سال ۱۰۳۹ هجری قمری در شیراز فوت شد. نعش او را به حافظیه بردند. متولی مانع شد. قرار بر این گذاردند که از دیوان حافظ تفأل کنند.این غزل آمد:
رواق منظر چشم من آشیانۀ توست/کرم نما و فرود آ که خانه خانۀ تست
در جلسه ای به یکی از شعرای معاصر تکلیف خواندن شعری کردند. شاعر به رسم معمول شعرا تأملی کرد و گفت: نمی دانم چه بخوانم که تا به حال نخوانده باشم. شیخ الملک اورنگ، که حاضر بود گفت: نمازت را بخوان.
اما بی گمان در کنار هوش و نکته دانی، جسارت و بی پروائی در ادای یک کلمه یا یک جملۀ کوتاه حال که هوای یک محیط خشک ورسمی را در هم بشکند، نقش اساسی دارد. در گذشته به ویژه اگر شخص حاضر جواب در درجات اجتماعی فروتری بود، میزان این بی پروائی به مراتب بارزتربود.
تاریخ برای ثبت نمونه های ناموفق حاضر جوابی، که احتمالاً به فاجعه انجامیده و دودمانی به باد رفته، چندان گشاده دست نبوده است. مثلاً سعدی در این حکایت که در گلستان آورده، "یکی از ملوک بی انصاف پارسائی را پرسید از عبادت ها کدام فاضل تر است؟ گفت ترا خواب نیم روز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری."، هیچ خبری از عاقبت کار آن پارسا به دست نداده است.
اگر از حاضر جوابی های منسوب به کریم شیره ای، که بر طبق اجازۀ مخصوص ناصرالدین شاه برخی رجال درباری را در مواقع رسمی دست می انداخت و مسخره می کرد و بخشی از آن ها در واقع از نمایشنامۀ « جیجکعلی شاه » تالیف ذبیح بهروز گرفته شده است بگذریم، نمونه هایی از تیز هوشی وحاضر جوابی بعضی مقامات آن دوره نیز در مجموعه های لطائف ذکر شده است.
از جمله این که: میرزا تقی خان امیر کبیر صدر اعظم مقتدر دورۀ ناصری به این قول معروف، که "سحر خیز باش تا کامروا شوی" سخت اعتقاد داشته و به آن عمل می کرده است. یک روز که امیر طبق عادت در تاریک- روشنای صبح به حمام می رفته مورد دستبرد دزدان واقع می شود و نه فقط بقچه و لنگ و قدیفه اش را می ربایند، بلکه خودش را هم لخت می کنند و شال و قبا و جبۀ فاخرش را به یغما می برند. وقتی این داستان به گوش دوستان می رسد از او می پرسند آیا باز هم به سحر خیزی و خاصیت های آن معتقدی؟ جواب می دهد بله، دزدان از من سحر خیزتر بودند.
می گویند صادق هدایت، از قرینه سازی در معماری خوشش نمی آمد.اتفاقاً روزی به منزل یکی از دوستانش – که خانۀ تازه ای ساخته بود – رفت و دوستش در خانۀ تازه اش دو تا حوض یک شکل ساخته بود و نسبت به طرح و معماری خانه، نظر هدایت را جویا شد. هدایت گفت: همه چیز خانه ات خوب است، فقط بده حوضتینش راعمل کنند.
در دوران معاصر نیز حاضر جوابی های به یاد ماندنی از شخصیت های فرهنگی و رجال سیاسی بر جای مانده است که نصراله شیفته آن ها را در مجموعه ای با نام "شوخی در محافل جدی" گرد آورده است. از جمله این که: صمصام السلطنه (نجفقلی خان بختیاری) زمانی که نخست وزیر بود، پس از یک ملاقات دو ساعته با وزیر مختار روس و انگلیس، هنگامی که وثوق الدوله به دیدنش رفت، ضمن بحث این ملاقات گفت: آقای وثوق الدوله امروز خودم را به خریت زدم و هرچه خواستم به وزیر مختار روس و انگلیس گفتم و حسابی دق دلی خودم را در آوردم. وثوق الدوله، که مردی شوخ طبع و بذله گو بود در جواب گفت: پس معلوم می شود حضرت اشرف زحمت زیادی نکشیدند.
و این حاضر جوابی، به شاهزاده هاشم میرزا افسر نایب التولیۀ سابق استان قدس رضوی منسوب است. می گویند در زمان نیابت تولیت اش فردی که با پشت هم اندازی و حیله خودش را در آستان قدس جا کرده بود، در کنار او ایستاده بود و چون در حضور نایب التولیه حق نشستن نداشت برای این که وانمود کند به میل خودش ایستاده است، دو دستش را به پشتش زده بود. مرحوم افسر که مردی با هوش وبذله گو بود رو به آن شخص کرد و گفت: "از وقتی که به مشهد آمده و مشغول شده اید الحمد لله دستتان به دهانتان می رسد." این حرف باعث شد تا مدتی نایب التولیه و سایر حضار می خندیدند.
در سال های دهۀ ۱۳۲۰ حاضر جوابی های صادق پور، مدیر و هنرپیشۀ تئاتر گیتی بسیار مشهور بود. این حادثه هم هنگام اجرای نمایش "بیژن و منیژه"، که نقش رستم را خود صادق پور بازی می کرد، رخ داده است:
صادق پور با لباس و گریم رستم در صحنه به سوی سنگ بسیار بزرگی که در وسط سن بر در چاهی که بیژن در آن محبوس بود رفت و آن را مانند وزنه برداران با زور و تقلا بر سر دست بلند کرد. در این موقع از انتهای سالن یک تماشاچی شیشکی محکمی بست و به صدای بلند گفت" مقوا که این همه زور زدن نداره". صادقپور، که یک باره ژست زور زدن را رها کرده بود گفت: " پس می خواستی واسه خاطر پونزه زار تو خودمو قرُ کنم؟"
در دوران پهلوی در مجمعی که عده ای از سناتور ها حضور داشتند هر کس از راننده و یا نوکر و کلفت خود صحبت می کرد . یکی از سناتور ها که چندین بار هم وزیر شده بود گفت: شوفری داشتم ارمنی. شبی در مجلس بازی ابتدا مبلغ قابل توجهی بردم. بعد به اصرار نشستم و علاوه بر آنچه که برده بودم، مبلغی معتنابه از جیب باختم. وقتی سوار ماشین شدم با خود به صدای بلند، در حالی که شوفر می شنید گفتم: خوب تو که مقدار زیادی برده بودی، دیگر اسم این که نشستی و این قدر هم از جیب باختی چی بود؟ شوفر که میل داشت با من ابراز همدردی کند، گفت: "قوربان خاریات."
و سر انجام این حاضر جوابی که از خاطرات این قلمزن است: در سال ۱۳۴۶ یک بعد از ظهر، مرحوم استاد محمد محیط طباطبائی، که مراتب فضل و دانش و استادی ایشان مورد اذعان و احترام همه بود، با خلقی تنگ و اوقاتی تلخ از خانۀ خودشان، که در کوچۀ رو به روی مجلۀ تهران مصور واقع بود که به اتفاق در آن قلم می زدیم به دفتر مجله آمدند و از سر و صدای بچه های کوچه که با بازی فوتبالشان مانع خواب بعد از ظهر ایشان شده بودند شکایت می کردند.
استاد ضمن شرح نکات بسیار دقیق تربیتی، والدین بچه ها را مقصر اصلی می دانستند که به فرزندانشان ساعات مناسب بازی در کوچه را گوشزد نمی کنند.یکی از اعضای کم سن و سال هیأت تحریریه که تا آن موقع در گوشه ای به سخنان استاد گوش می داد، ناگهان صحبت پیر مرد را قطع کرد و گفت: استاد، والدین هم تقصیری ندارند، محیط خراب است. استاد، در حالی که دستۀ عصایش را با دست های لرزانش محکم می فشرد، نگاه غضب آلودی به سوی او انداخت.
طرح های این گزارش هم از غلامعلی لطیفی است.
جدیدآنلاین: متشکر از نظر شما. لطفا اگر در این زمینه دارای نظرات مشروحتری هستید برای ما ارسال کنید تا به نام خودتان منتشر کنیم.