دگردیسی خلقیات ما
مهتاج رسولی
چندی پیش یکی از همسایگان به نحوی افراطی و آن هم از نوع پسامدرن آن، در حمایت از حیوانات، به هیأت امنای مجتمع مسکونی ما نوشته بود: "حیوانات هم به اندازۀ اعضاء هیأت امنا حق حیات دارند!"
طرفه آنکه این جمله کنار امضا در پای نامه ای آمده بود که گروهی از همسایگان خطاب به هیأت امنا در دفاع از سگ و گربه های مجتمع نوشته بودند. ظاهرا هیأت امنا قصد داشت گربه های مجتمع را جمع آوری کند اما عده ای از همسایه ها زبان به اعتراض گشوده بودند که این چه کاری است؟ مگر حیوانات حق حیات ندارند؟
تمایل به نگهداری حیوانات خانگی از جمله تغییرات عمدۀ جامعۀ ایران پس ازانقلاب اسلامی است. نگهداری حیوانات خانگی تا انقلاب چندان رایج نبود. اگر گاهی دیده می شد، خوشایند نبود. حتا سگ های شاه را در فیلم ها نشان نمی دادند.
در یادداشت های علم جایی اشاره می شود که سگ شاه سر سفره به این سو و آن سو سرک می کشید و فرح به شاه اعتراض کرد که سگت را سر سفره نیار، دیگران اذیت می شوند.
اما برخلاف آن سال ها، در ده بیست سال اخیر نگهداری حیوانات به نحو چشمگیری رایج شده و سگ های افراد معمولی، در خانه های کاملا معمولی، به هنگام ناهار یا شام کنار مهمانان به سفره و بشقاب سرک می کشند و هیچ جای عالم هم به هم نمی خورد.
حضور سگ ها، در میان بخشی از جامعه، چندان عادی شده است که دربرخی از مناطق، در یک مجتمع صد خانواری، چندین خانوار سگ دارند و بیشتر از آن تعداد زیادی هم گربه در محوطه ها نگه داری می کنند. در واقع گویی همزمان با کاهش تولید مثل، حیوانات خانگی دارند جای بچه ها را در خانواده می گیرند.
انقلاب اسلامی، هم ظاهرا هم باطنا، نوعی واکنش به غرب گرایی بود. نوعی بازیابی هویت ایرانی – اسلامی که با غربی شدن به مخالفت برخاسته بود. اما گویا هر چیزی ضد خود را می زاید و غربی شدن و گرته برداری از الگوی زندگی غربی بیش از پیش، در سال های انقلاب رواج یافته است.
حدود ٩٠ سال پیش، سید حسن تقی زاده در مجله معروفش، کاوه، نوشت ایرانی باید جسما روحا، ظاهرا و باطنا غربی شود. این فکری است که در هشت نه دهۀ گذشته بی اندازه با آن مخالف شده است اما همچنان الگوی زندگی ایرانی مانده است.
نگهداری حیوانات خانگی، یکی از اتفاقاتی است که علی رغم گرایش حکومت به سمت سنت، دربخش هایی از جامعۀ ایرانی چنان نضج گرفته که پلیس هر از گاهی اعلامیه صادر می کند که با حمل سگ به وسیله اتومبیل مبارزه می کند، یا بر سر در ورودی پارک ها نوشته شده است ورود حیوانات ممنوع، حتا حمل حیوانات به وسیلۀ اتومبیل جریمۀ سنگین دارد، اما به رغم همۀ این فشارها تعداد حیوانات خانگی افزایش یافته و نگهداری حیوانات کاملا عادی شده است.
نگهداری برخی حیوانات خانگی مانند سگ و گربه از قدیم در ایران مرسوم بود، اما قضیه از اساس متفاوت بود. سگ ها که حتا برایشان در زمستان ها غذای گرم پخته می شد، وظیفۀ نگهداری خانه و گله و حتا لانۀ مرغ و خروس ها را از حملۀ شغال و گرگ و روباه داشتند. گربه ها که حتا لای لحاف مادر بزرگ، یعنی نرم ترین جای خانه می خوابیدند یا در بالای اجاق یعنی گرم ترین مکان خانه خرناس می کشیدند، وجودشان برای مبارزه با موش ضروری بود.
امروز نگهداری سگ و گربه دیگر حکم سابق را ندارد. حالا نگهداری این حیوانات در خانه، نوعی مدنیت اعلام نشده است. نوعی غربی شدن در جامعۀ اسلامی است.
یکی از همسایه های من، بانویی است که بچه هایش را بزرگ کرده و مانند دیگر جوانان مجتمع به غرب فرستاده است. در اینجا با شوهرش تنها زندگی می کند و در خانه احتیاج به یک سرگرمی زنده دارد.
او سگی از نژاد فرنگی به خانه آورده که بسیار هم زیباست. اما سگ حیوانی است که ناگزیر باید روزی دو سه بار به گردش برود تا پاکیزگی خانه محفوظ بماند. چنین است که همسایۀ من روزی دو سه بار با سگش در محوطه ظاهر می شود، چند دقیقه ای سگش را می گرداند و بعد از انظار ناپدید می شود وبه کنج خانه اش پناه می برد.
نمی دانید روزهای اول، این کار یعنی ظاهر شدن با سگ در محوطه چه اندازه برایش دشوار بود. از این کار خجالت می کشید. بانویی که سال ها سنگین و رنگین در میان جمع ظاهر شده بود، حالا با سگ ظاهر شود؟ حقیقتا کار آسانی نیست.
به همین جهت از دختر جوان همسایه می خواست که سگش را بگرداند. از شما چه پنهان حتا یکی دو بار از من خواهش کرد که سگش را بگردانم. اما بعد از مدتی این کار برایش آسان شد و حالا هر روز در ساعت های معینی می توان او را با سگش در محوطه دید و یاد داستان چخوف افتاد که از بانو و سگ ملوس می نوشت.
چند سال قبل از انقلاب، پدرم شاگرد مغازه ای داشت که خیلی مومن بود و با حیواناتی مانند سگ بسیار مخالف. یک روز وقتی به خانه آمدیم او سگ خانگی ما را که وظیفه اش نگهداری خانه و لانه از دستبرد دزدها و شغال ها بود دار زده بود.
همین الان که مشغول نوشتن این مطلب هستم، نوکر خانۀ پدر آمده شکایت می کند که نیما پسر برادرم سگ را به درون خانه می برد و به اعتراض می پرسد "آخر آدم سگ را داخل خانه می برد؟" ناگزیر تصدیق می کنم که بله کار بدی می کند اما تصدیق من و اعتراض آن مرد سنتی دیگر کارگر نیست.
چه بخواهیم چه نخواهیم جامعه دارد عاداتش را تغییر می دهد. دارد یک شیوۀ دیگر زندگی را تجربه می کند. شیوه ای که در مسیرهمان مدرنیت است. ما ممکن است با این شیوه مخالف باشیم اما تردیدی نیست که آیندگان مانند ما زندگی نخواهند کرد.
در ایران از قدیم سگ همراه همیشگی مردم بوده.
مدتی در یک برج در شمال تهران که اصولاً تصور بر این است که شاید دید افراد کمی متفاوت باشد مجبور شدم برای بردن سگم او را به دامپزشکی ببرم و بی هوشش کنم که در جعبه ای که برایش درست کردم بی حرکت باشد تا بتوانم از جلوی نگهبانی عبور کنم و مدت یک سال فقط 2 یا 3 بار توانستم او را به بیرون از خانه ببرم در خالی که دو بار از طرف مدیریت ساختمان نامه آمد که حیوان نجس است و نباید از آن نگهداری کنید و این به دلیل حضور یک روحانی در یک واحد از یک برج 20 طبقه بود.