نقاشان نوگرا
فواد نیک زاد
در مراسم افتتاح جواد مجابی نویسنده و هنرشناس در باره هنر نوگرا در ایران سخت گفت. پس از این سخنرانی با آقای مجابی که در زمینه تاریخ هنر نو در ایران تالیف هایی هم دارد به گفتگو نشستم و این هم چکیده ای از آن گفتگو:
اولین نشانه های سبک های متفاوت با شیوه سنتی نقاشی و نگارگری ایران در دوره صفویه دیده می شود. تا قبل از این دوره در نقاشی ایرانی تکنیک رنگ و روغن دیده نمی شود.
نقاشان دوره های قبل عمدتا ابزار کارشان آبرنگ بود. این شیوه های نو در کار نقاشی که از دوره صفویه آغاز شده بود تقلیدی بود از روش های غربی. این نوع نگرش تا دوره قاجاریه ادامه پیدا کرد و با ظهور کمال الملک به نقطه اوج خود رسید.
در اوایل قرن حاضر از دل مکتب کمال الملکی اولین نقاش مدرنیست به نام ابوالحسن خان صدیقی با ارائه چند کار راه هنر ایران را به سوی سبک های متفاوت هموار کرد.
یکی از این کارها نقاشی اى است به نام "پرتره خواهر۱۳۰۴" که با سبک امپرسیونیستی کشیده شده. دیگری کاری است که در سال ۱۳۰۶ از میدان سن مارکو در ونیز کشیده شده.
صدیقی را امروز اکثرا به عنوان یک مجسمه ساز می شناسند. از همین رو به نقاشی ها و پیشگامی اش در این هنر کمتر توجه شده است.
از دیگر پیشروهای هنر نقاشی می توان به محمود خان صبا اشاره کرد که در کاری با عنوان "استنساخ" به دنیای هندسی توجه کرد. جالب این جاست که این اتفاق همان زمانی رخ داده که سزان هم هندسی دیدن دنیا را مورد توجه قرار داد.
در سال ۱۳۱۹ دانشکده هنرهای زیبای تهران (پس از مرگ کمال الملک) در محل مسجد و مدرسه مروی تاسیس شد. اولین اتودهای محصول این مدرسه در شبستان های مسجد به نمایش درآمد که با واکنش هایی خشن از جانب عده ای رو به رو شد و بسیاری از این آثار از بین رفت.
این نوع بی مهری ها نسبت به اولین فارغ التحصیلان سال این دانشکده در سال ۱۳۲۳، مانند ضیاپور، حمیدی و کاظمی همچنان ادامه يافت و حتی در جلسه های نقد و بررسی آثار مدرن، این هنرمندان با فحاشی بسیار روبه رو شدند.
جلیل ضیاپور در جایی تعریف می کند که هنگامی که او از کوبیسم صحبت می کند همه به تصور اینکه کوبیسم همان کمونیسم است او را مورد انتقاد قرار می دهند و به این ترتیب مشکلاتی برایش فراهم می شود.
در چنین شرایطی، و دو سه سال بعد، جوانان تازه نفس مانند اسفندیاری، پزشک نیا و دیگران در کنار حمیدی، کاظمی و ضیاپور با پشتکار به نمایش کارهاشان ادامه دادند. در سال ۱۳۲۸ تعدادی از آنها موفق شدند در کنار تعدادی کار مینیاتور و نقاشی های کمال الملک کارهای خود را عرضه کنند. گر چه دیگر واکنش ها مثل قبل شدید نبود اما چندان هم جدی گرفته نمی شدند.
این جریان تا نمایشگاه گروهی سال ۱۳۳۲ ادامه يافت. در آن سال هم اکثر رسانه ها نقاشان مدرن را به شدت تحقیر می کردند.
اولین بینال تهران در همان سال افتتاح شد و برای نخستین بار تنها نقاشان و مجسمه سازان مدرنیست در آن دوسالانه آثارشان را به نمایش درآوردند
این دوره را می توان دوره ای درخشان در تاریخ هنر مدرن ایران دانست. به طور کلی از ابتدای جنبش هنر نو در ایران دو گرایش و دو شاخه دیده می شود. گرایش اول متعلق به هنرمندانی است که می توان آن ها را هنرمندان آزاد نامید.
آنها معتقدند که نقاشی زبانی جهانی است و برای نقاش فرق نمی کند که مثلا آسیایی، آفریقایی یا اروپایی باشد. و نقاشی تنها الفبایی است جهانی برای برقراری نوعی ارتباط. از این گروه می توان به هوشنگ پزشک نیا و ایران درودی اشاره کرد.
گروه دوم نوآوران سنت گرا هستند. آنها معتقدند که ما باید از مایه های فرهنگی خودمان و میراث ملت مان در کارهای هنری استفاده کنیم.
سبک کار این هنرمندان به غلط به نام مکتب "سقاخانه" شهرت پیدا کرده است چون همه کارهای هنرمندان با گرایش سنتی حالت مذهبی ندارد در حالی که سقاخانه فضایی مذهبی و اسلامی را تداعی می کند؛ مثلا درکارهای مسعود عربشاهی که معمولا جزء این گروه در نظر گرفته می شود، موتیف های ساسانی و هخامنشی دیده می شود که ابدا ربطی به مسائل مذهبی ندارد.
به هر شكل كار مدرنیست ها تا سال ١٣٥٧ ادامه پیدا کرد. پس از انقلاب هم بعد از یك گسست حدودا ١٥ ساله عده ای نقاشان جدید در كنار قدیمی ها كار پرداختن به شاخه های مختلف هنر مدرن را پی می گرفتند.
پس از انقلاب گروه دیگری هم حضور پيدا كرد که عموما آثارشان به جنگ و انقلاب مى پردازد و مایه های مذهبی بسیار در كارشان به چشم می خورد. امروز اما همه این افراد در كنار يكديگر كار مى كنند و در كليه اين گرايش ها هم كار خوب و هم بد به چشم مى خورد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید