گفت: "اگر آرام بگیری خواهی شنید. فقط کافی است لحظه ای سکوت را بر قلبت حاکم کنی. احساس درونی تو هم می تواند حرف بزند و هم خیلی از چیزهای زندگی را که دیگران قادر به آموزش دادن آن به تو نیستند از او خواهی آموخت به همین راحتی، چشم هایت را ببند، سکوت کن و منتظر باش."
این ها حرف های مهری بود، دختر نابینایی که در یک شب سرد زمستانی با او آشنا شدم و تعاریف دیگران از کارهای زیبای هنری اش مرا به دیدار با او ترغیب کرد.
مهری آرام در اتاقش نشسته بود. وقتی پرسیدم چه می کردی گفت: " به حس درونی ام گوش می دادم."
گفتم: "چه خوب ، به من هم یاد می دهی؟" گفت: "برای تو کمی سخت است، چون فضای خالی از آدم کم پیدا می شود، اگر هم آدم نباشد صداها همه جا با تو هستند، تصویرهای زیاد ذهن تو را پر می کنند و نور چیزی است که همیشه آن را تجربه می کنی، اینطوری خیلی کم می توانی حس درونی ات را ببینی، بشنوی و درک کنی."
ادامه داد: "اما سعی کن. چشم هایت را که ببندی احساسات تنبل و از کارافتاده دیگرت حتما دوباره به سراغت می آیند و تو زندگی را زیباتر از قبل تجربه خواهی کرد و این را به عنوان هدیه یک دوست نابینا برای همیشه از من به یادگار خواهی داشت."
بعدها باز هم با فرشاد، جوان معلولی که مترجم زبان انگلیسی است و مطالعات، طرز فکر و کلام قدرتمندش من را جذب کرده بود، سخن از چشم ها به میان آمد.
فرشاد در نگاهی به زندگی یک معلول گفت: "وقتی کسی مرا در خیابان روی ویلچر می بیند، با ابزاری به نام چشم فقط می تواند وضعیت ظاهری من و صندلی چرخ داری را که روی آن هستم ببیند. او نمی تواند با این ابزار در آن لحظه و یا هر وقت دیگری اندیشه هایم را بشناسد و توانایی هایم را بفهمد."
از نظر فرشاد آدم ها باید برای فهميدن یک معلول ابزارهای شناخت شان را افزایش دهند چیزی که کمتر کسی به دنبالش می رود.
فرشاد می گفت در کتابی خوانده که پای چپ شخصی مشکل داشت و دیگران همیشه به محض ورود این آدم به هر جایی به پای چپ او نگاه می کردند و او همیشه آرزو داشت که روزی دیگران، حتا اگر شده برای یک لحظه، پای راست او را هم که سالم است ببینند.
سوم دسامبر روز جهانی معلولین است. به مناسبت این روز در همه جای دنیا فعالیت هایی انجام می شود و در گوشه ای از این دنیا در شهر مشهد ایران هم گروهی از معلولین دست به راهپیمایی کوچکی زدند؛ آنها روی پلاکاردهایی خواسته های خود را مطرح کرده بودند. چیزهایی مثل اتوبوس هایی برای معلولین، امکان اشتغال و یا امکانات رفاهی در سطح شهر. اما این ها تنها دغدغه های معلولین این شهر و شهرهای دیگر نیستند.
یک معلول مثل فرشاد بعضی وقت ها حتا نامی را که بر او گذاشته اند نمی پسندد. از نظر فرشاد هر انسانی و هر تولدی خود یک معلول است چون علتی او را به وجود آورده.
او با لبخند می گوید: "من چون یک انسانم یک معلولم، و چون مشکل جسمی دارم دوباره یک معلول هستم پس من یک معلول به توان دو هستم. در دنیایی که من یکی بیشتر هستم و نه کمتر چرا باید خیلی از ابتدایی ترین حقوق زندگی ام توسط آدم های تک معلولی دیگر زیر پا نهاده شود؟"
در گزارش مصور اين صفحه حرف ها و عکس هاى جواد سيفى، عکاس و فيلمبردار را از تجربه زندگى اش با معلولين مى بينيد و مى شنويد.
در همين زمينه:
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
موفق باشید
سپاس