هميشه اتفاق هاى بزرگ از يك حادثه كوچک آغاز مى شوند . هميشه كشف يک حقيقت از درگير شدن با واقعيتهاى ملموس اطراف مان ميسر مى شود و هميشه راهى وجود دارد براى طرحى نو در انداختن.
يك روز داغ تير ماه بود كه راهى مؤسسه خيريه مهر ايرانيان شديم . آنجا ۱۲ دختر بچه ۵ تا ۹ سال كه از نعمت پدر و مادر محروم بودند، و زندگى را با شادى و شيطنت مى گذراندند نمى دانستند روزى قرار است عكاس بشوند.
يك روز داغ تيرماه بود كه اين فكر مثل جرقه از ذهن مان گذشت. قرار بود كه بچه ها خوب ببينند. قرار بود بچهها ياد بگيرند بتوانند آنچه را مى بينند توصيف كنند. قرار بود بچه ها با حواس خود درگير شوند و آنها را به كار بگيرند . معتقد بوديم تلفيقى از ثبت تصوير در قالب نگاتيوهاى سياه و ثبت آنها در قالب دست نوشته هاى سپيد مى تواند اين توانايى را بالاببرد.
يك روز داغ تيرماه بود كه كار را شروع كرديم. اول همه چيز سخت به نظر مى آمد اما تصميم گرفتيم مصمم بمانيم و ميدان را خالى نكنيم . تقويم را كه نگاه كرديم نگاه مان روى روز جهانى كودک درجا زد. و باز بى آنكه ترديدى كنيم از برپايى يك نمايشگاه عكس گفتيم. مى دانستيم اين هم ما را و هم بچه ها را تشويق خواهد كرد كه پيش برويم. كار كردن با بچه ها اگرچه دلچسب بود اما ظرافت هاى خاص خود را نيز طلب مى كرد.
۲۷ تيرماه: با مقواهاى عمود بر هم يك مستطيل خيالى ساختيم و بچه ها عكاسى كردند. بچه ها دنبال تصاوير ملموس تر مى رفتند. روى صورت ما مكث مى كردند و شاتر خيالى شان را فشار مى دادند. بچه ها تمام مؤسسه خود را عكاسى كردند و قرار شد عكس هايشان را برايمان بياورند. آنها از مربىهايشان ، گربه مؤسسه و اتاقشان عكاسى كردند.
۳ مردادماه : جلسه دوم را با بريده هاى روزنامه ها شروع كرديم. قرار شد بچه ها از ميان روزنامه ها و مجلات عكس هايى انتخاب كنند. مى خواستيم ببينيم بچه ها چگونه مى بينند و تعريف شان از عكس چيست . عكس ها قرار شد روى كاغذ هاى رنگى چسبانده شوند و بچه ها توصيف شان را از آنها بنويسند. قرار شد عكسى را كه مى بينند بنويسند تا بدانيم كدامين نكته سبب شده آن عكس روى كاغذ رنگى شان چسبيده شود.
۱۰ مردادماه : دوربين هاى يک بار مصرف با همكارى لابراتور صاحبقرانيه و كمک هاى بى دريغ آنان در اختيارمان قرار گرفت و بچه ها را شوقى وصف ناشدنى در برگرفت . دوربين ها تک به تک از جلد هايشان خارج مى شدند و صداى جيغ بچه ها تمام مؤسسه را پر كرده بود . آن روز بچه ها ياد گرفتند چگونه از داخل مستطيل كوچكى ، هر چه از دنيا مى خواهند را براى هميشه مال خودشان كنند . بچه ها ياد گرفتند خوب ببينند . بچه ها ياد گرفتند كه فرصت ها كم است . دوربين هاى ۲۴ تايى را بايد طورى استفاده مى كردند كه بهترين ها را عكاسى كنند و از حاشيه عبوركنند و به اصل برسند. اين را بچه ها ياد گرفتند كه براى داشتن يك عكس خوب بايد دقت كرد چون دوربين هاى ۲۴ تايى شان زود تمام مى شد و آنها هنوز عكس خوبى نگرفته بودند. آنروز را بچه ها از صورت هاى همديگر ، از ژست هاى خنده دارشان براى همديگر و از خانه شان عكاسى كردند.
۱۸ مردادماه: پارک نياوران شلوغ بود. بچه ها مى خواستند عكس بگيرند. ۱۲ دختر بچه كه دوربين به دست راهى پارک بودند. حس خوبى داشتند. خودشان را به مردمى كه از دوربين هايشان مى پرسيدند عكاس معرفى مىكردند و به مردم توضيح مى دادند كه عمو سربخشيان معلم عكاسى آنهاست. آنها ياد گرفتند كه خوب ببينند و فرصت ها را از دست ندهند. زنان و مردانى كه روى نيمكت هاى پارک نشسته بودند، بچه هاى قد و نيم قد كه در زمين بازى پارک دنبال هم مى كردند، فواره هاى پارك، بچه هاى بستنى به دست و درخت ها و گل هاى پارک همگى سوژه هاى عكس هاى آنان شدند.
٢۵ مردادماه : اين جلسه بچه ها ياد گرفتند دوربين را فقط افقى به دست نگيرند، قرار شد با صفحه مستطيلى شان بازى كنند. ياد گرفتند يك سوژه را خوب ببينند و دكمه شاتر را فشار دهند. آنروز بچه ها معلم شان را در صفحه هاى رنگى كاغذ هايشان تصوير كردند. آنها هرچه از عمو سربخشيان شان مى ديدند نوشتند. قرار شد اين بار بچه ها از او عكس بگيرند و او را توصيف كنند. عكس هاى آنها تمام حس كودكانه شان را در خط به خط كاغذ به تصوير مى كشيد. آنها چيزهايى از معلم شان ديده بودند كه ذهن تيزبين شان را نشان مى داد.
١ شهريورماه: براى عكاسى از باغ ملى راهى ميدان توپخانه شديم. بچه ها با شگفتى به ديوارهاى بلند و درهاى بزرگ دروازه تهران نگاه مى كردند و پر از سؤال بودند . وقتى مى فهميدند كه اين درها و نقوش آنها چه قدمتى دارد، دوربين هايشان را در دستان كوچكشان مى گرفتند و آن ها را ثبت مى كردند. وزارت خارجه ، تصوير سربازهاى هخامنشى و سربازهاى آماده به حمله روى دروازه آن ها را مدت ها به خود مشغول كرد و سؤال هاى آنها تمامى نداشت. بعد از هر سؤال صداى شاتر بود كه نشان مى داد چقدر تحت تأثير تاريخ خود قرار گرفته اند.
۱۹ شهريورماه: صبح زود راهى شهر تاريخى ابيانه شديم . مى خواستيم بچه ها رنج سفر براى عكاس شدن را دريابند. مىخواستيم بچه ها ياد بگيرند كه راهى طولانى از خانه هايشان تا آنجا آمده اند تا بهترين عكس هايشان را بياندازند. كوچه هاى قديمى ابيانه، درها و خانه ها، زنان و مردان با لباس هاى سنتى و محلى، همه و همه سوژههاى نابى بودند كه بچه ها را چند ساعتى غرق در خويش كردند و عكس هاى ماندگارى شدند. پيوند ميان تاريخ، عكس و كودكانى كه راويان آن بودند زيباترين تصوير آن روز بود.
۲۳ شهريورماه: بعد از آشنايى مان با جمعيت دفاع از كودكان كار و خيابان، قرار شد براى بازديد از عكسهاى اين بچه ها كه در نمايشگاهى در خيابان زمزم در محل جمعيت برپا شده بود برويم . براى بچه ها ديدن عكس هاى نوجوانانى كه كار مى كنند و در حين كار كردن عكاسى هم مى كنند جالب بود. آنها عكس هاى برگزيده خود را انتخاب كردند و به دوستان نوجوان شان نمره دادند. سميه يكى از بچه پرسيد چرا در عكس هاى اين بچه ها پارک و درخت نيست؟ و عسل پرسيد چرا اين عكس ها سياه و سفيدند ؟! از آنجا راهى بازار شلوغ عبدل آباد در نزديكى جمعيت كودكان كار شديم. عكاسهاى كوچولوى ما آنجا فراتر از تصور ما ديدند و به تصوير كشيدند. آنها مثل يك عكاس خبره گاهى سوژه هايى را كشف كرده بودند كه واقعا بى نظير بود و ماندگار.
۳۰ شهريورماه: آخرين جلسه كلاس عكاسى را در ميدان تجريش و حول و حوش امامزاده صالح برگزار كرديم. بچه ها از حوض وسط امامزاده صالح، از مردانى كه وضو مى گرفتند و از زائرين عكس گرفتند. بازار و مغازههاى رنگ و وارنگ تجريش هم آنها را گاه ميخكوب مى كرد تا از شيشه ويترين ها عكاسى كنند. آخرين حلقه فيلم ها مى رفت تا تمام شود و آنها ديگر خود مى دانستند سراغ كدام سوژه بروند و روى كدام صورت مكث كنند و كدام اتفاق جارى در خيابان و بازار را شكار كنند. و ما مى ديديم كه سه ماه گذشته است و نگاتيو هاى سياه مى توانند عكس هاى رنگى و شادى باشند، مى ديديم كه اين روزهاى عكاسى، آينده اى را كه مى تواند بعضى از آنها را عكاس هاى سرشناسى كند طرح زده است.
شادمانيم كه دستاورد سه ماهه كار ما عكس هايى است سرشار از زندگى و اميدواريم عكس قاب ذهن همه كودكان پر از تصويرهاى رنگارنگ از زندگى باشد و همه كودكان به درک رنگ ها و تصاوير زندگى كه حق همه آنهاست برسند. اين عكس ها ترجمان نگاه كسانى است كه ما آنها را كوچولو خطاب مى كنيم.
حسن سربخشيان، پروانه وحيدمنش
گزارش مصورِ شوکا صحرائى از اين نمايشگاه را، که در گالرى نيکول تهران برگزار شده، در بالاى اين صفحه ببيند.
در همين زمينه:
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد