شهلا اعتمادزاده (جمال) هنرمندی است که در ایران و در مهاجرت تا بهحال بیش از پنجاه نمایشگاه نقاشی جمعی و فردی با موضوعات مختلف برگزار کرده و حالا عضو کانون هنرمندان کاناداست. موضوع تازهترین آثار او که هنوز به پایان نرسیده "نوستالژی" است؛ سفری به عمق تاریخ برای بازیافتن اشیاء هنری ایران باستان با نگاهی نو و درونگرایانه. اشیائی که طی سدهها در ایران نگهداری میشد و یا توسط باستانشناسان از زیر خاک کشف شد و بعداً در موزههای خارج از محدوده جغرافیای فرهنگی ایران سر درآورد. این نقاشیها که ترکیبی از شیفتگی و عشق به فرهنگ میهن از یکسو٬ و دوری و دلتنگی از میراث کهن اجدادی از سوی دیگر است٬ میتواند برای هنرمندی که به قول خودش چهار بار مهاجرت کرده چون یک "شناسنامۀ هنری" باشد که تعلق خاطر او در آن ثبت شده است. شاید "بیقراری فرهنگی" یکی از مشخصههای هنر شهلا اعتمادزاده است که حالا چند سالی است "کوچنشینی" را ترک کرده و در تورنتو در کانادا مسکن گزیده است.
شهلا اعتمادزاده هنوز کودک بود که در دامان خانوادهاش با کتاب و هنر و نقاشی و موسیقی و همچنین مسائل اجتماعی- سیاسی آشنا شد. او دختر محمود اعتمادزاده (م. ا. به آذین)، یکی از نویسندگان و مترجمین معروف معاصر ایران است که در کنار بسیاری آثار دیگر، ترجمۀ دلنشین رمان بلند "جان شیفته" نوشته "رومن رولان" کارنامۀ او را بس برجسته کرده است. خانم اعتمادزاده که تا به حال نمایشگاههایی از تهران و رشت گرفته تا کشورهای بلاروس و آلمان و آمریکا و کانادا برگزار کرده، میگوید او از کودکی عشق به نقاشی را از تماشای رنگ قلم مو و بوم پدر آموخت. اگرچه پدرش هیچگاه به عنوان نقاش شناخته نشد ولی در جوانی نقاشی میکرد. بعد از تمام کردن دبیرستان، در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته هنر تحصیل کرد و برای گذراندن دوره دکترا باتفاق همسرش "محسن جمال" به پاریس رفت تا در دانشگاه سوربون تحصیل کند. اما با وقوع انقلاب تحصیلاتش در فرانسه را ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
آثار هنری اعتمادزاده را باید به کارهای پیش از انقلاب و بعد از انقلاب تقسیم کرد. او میگوید "پیش از انقلاب با تیمی متشکل از سه دانشجوی معماری و من به جنوب تهران میرفتیم و پیش طرحها یا اسکیس و عکسهایی از زندگی مردم، دستفروشها در دروازه غار و حلبیآباد میکشیدیم و من بخشی از آنها را با قطع بزرگی با رنگ و روغن میکشیدم. کارهای دیگری هم در رابطه با زندان و شکنجه در حول و حوش سالهای ۵۳-۱۳۵۲روی لینولیوم برای چاپ کشیدم که به علت رنگ و بوی اجتماعی سیاسیاش هرگز نتوانستم آنها را به نمایش بگذارم". با این وجود او پیش از انقلاب و در سالهای اولیه پس از انقلاب تنها چند نمایشگاه در تهران و رشت برگزار کرد. عمر فعال و بیشترین تکاپوی هنری اعتمادزاده پس از انقلاب در قالب برگزاری نمایشگاه، اکثرا در خارج از ایران و از سال ۱۹۸۵شروع شده است.
از این دوره بود که شهلا و هنرش مهاجرت خود را آغاز کردند. او میگوید هیچگاه با پدیده مهاجرت کنار نیامده، در هیچکدام از کشورهایی که تا بهحال زندگی کرده ریشه ندوانده و اکثراً در خلوت خود و در کنار خانواده به خلق آثار هنری پرداخته است. او تاکید میکند که مهاجرت او به کشورهای مختلف احتمالا موجب ناشناختهماندن آثارش در بین مخاطبین شده است. با این وجود این هنرمند ساکن کانادا بر این نکته واقف است که جامعههای میزبان خواسته یا ناخواسته بر کارهای هنری او اثر گذاشته و روحی تازه در آن دمیدهاند: "هنرمند وقتی در محیط تازه قرار میگیرد خواه ناخواه تحت تاثیر آن محیط قرار میگیرد. البته بهترین حالت آن این است که با حفظ هویت خود از محیط تاثیر بگیرد و برای من هم همینطور بوده است".
او باور دارد که "هنر بازآفرینی یک واقعیت است و هنرمند قادر است یک اتفاق و حادثه را چه درونی و چه بیرونی بیان کند. این بیان به شکلهای مختلف صدا، کلمات و رنگ یا ترکیبی از همه آنهاست. اما هنر وقتی میتواند به کمال برسد که در محیطی آزاد بیان شود. هرچقدر آزادی محدود و محدودتر شود، صداقت، خلاقیت و بیان هنری از هنرمند گرفته میشود."
شهلا اعتمادزاده علاوه بر کشیدن طبیعت بیجان، پرتره، نقاشیهایی با موضوع اجتماعی مجموعه دیگری به نام "پرندگان" را در مهاجرت دومش در آلمان به روی بوم نقاشیاش آورده است. اما به قول خودش آثار مشترکی که به اتفاق همسرش محسن جمال خلق کرده و همچنین پروژۀ نوستالژی بیش از همه به او آرامش داده است. پروژه نوستالژی که او خود آن را "موزه نوستالژی" مینامد یک موزه مجازی از عتیقهجات قدیمی و نادر ایرانی است که او خلق آنرا از سال ۲۰۰۸ در تورنتو آغاز کرده است. موزه مجازی او اکنون شامل ۳۱ اثر است و هنوز نمیداند بازآفرینی آثار موزهاش تا چه زمان ادامه خواهد داشت. اما با اطمینان میگوید "این موزه توانسته پیوند من با ایران را عمیقتر و رنج دوری از وطن و خانواده را کمتر کند."