منصوره حسینی در دانشکدۀ هنرهای زیبای تهران و سپس در آکادمی هنرهای زیبای رم آموزش دید. او از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۳۸ تقریباً مقارن با دورۀ شکوفایی تازۀ هنر ایتالیا در رم اقامت داشت و شالودۀ بینش هنری و شیوۀ کارش در آن سالها ریخته شد.
حسینی خود را به عنوان یک نقاش حرفهای معرفی کرد و شماری از استادان و منتقدان هواخواه نقاشی تصویری، کار او را ستودند. فوسانی، نقاش و منتقد، نوشت:
"رنگآمیزی او بسیار غنی و دل نشین است. ترکیب کارهای او بر زمینۀ رنگهای غلیظ و محکم استوار شده و این رنگها، عواطف شاعرانۀ نقاش را توجیه و تفسیر میکند. مضامین کارهای او همه خیالانگیز و موزون است".
ویرجیلیوگوتسی، یکی از استادان آکادمی رم، منظرهها و تصویر طبیعت بیجان او را چنین توصیف کرد:
"تابلوهای او یا حاوی منظرهای پرشکوه و سودایی است از مرگ روز؛ از غروب آفتابی که ما هر روز در شهر خویش میبینیم و یا نمودار طبیعت بیجانی است که طرح و رنگ آن، حتا درد تنهایی هر یک از اشیاء نیز محسوس است... یا نقش گلهایی است که پژمردگی خود را لحظه به لحظه بر دستهایی که آنان را میچینند، نثار میکنند".
منتقد دیگری به نام جوزپه پنسابنه پژواک هنرهای سنتی ایران در رنگهای او تشخیص داد: "عشقی که نسبت به سایهها و نیمسایههای عمیق دارد، بیننده را به یاد قالبها و خاتمهای ایرانی میاندازد، بی آن که از این دو هنر اثری مستقیم در میان باشد. لورنتسا تروکی نیز نوشت: "به نظر میرسد که منصوره نقاش آیندهدار ایرانی و میهمان عاشق رم، هوشمندانه از مکتب رم بهره گرفته و حال و هوای نقاشی ما را با پیچیدگی تزئینی و خیالی هنر ایرانی درآمیختهاست".
منصوره حسینی در زمان اقامتش در رم به دیدار ونتوری رفت و نقاشیهایش را به او نشان داد. ونتوری استاد دانشگاه رم و منتقدی بانفوذ و هواخواه هنر انتزاعی بود. او در اظهار نظری قاطع نقاشی منصوره را پنجاه سال عقبتر از جریان هنر معاصر دانست و استفاده از خط کوفی را به وی توصیه کرد. سخن استاد پیر تکاندهنده بود، چرا که تلویحاً تمامی کوششها و موفقیتهای نقاش جوان را زیر سؤال میبرد. ظاهراً پس از این رویداد بود که منصوره به نقاشی انتزاعی و کاربرد خط روی آورد. خود او بارها از این ملاقات و توصیۀ ونتوری با چنین جملاتی یاد کردهاست:" خط در نقاشی ایران با سخن ونتوری آغاز شد. و من فرمانبردار حقیر آن بزرگمرد بودم".
واقعیت این است که منصوره حسینی پس از بازگشت به ایران شکلهای ساده و خطوط منحنی و زاویهدار را که شباهتی دور با عناصر خط کوفی داشتند، در ترکیببندیهای انتزاعی خود به کار میبرد. سه نمونه از اینها را همراه نقاشیهایاش در تالار رضا عباسی به نمایش گذاشت ( ۱۳۳۸). نقاش در این رویکرد انتزاعی، هوشمندانه از تجربۀ تصویری خود بهره گرفته بود. ابرها، خانهها و درختان در این جا به سطوح رنگی انتزاعی تقلیل یافته و مانند قطعات کاشی درکنار هم نشسته بودند. در واقع، اساس طرح و رنگ آنها همانی بود که در نقاشیهای تصویری دیده میشد. ولی این نقاشیهای انتزاعی نکتۀ دیگری را هم اثبات میکردند: منصوره همچنان در جو هنری رم نفس میکشید.
اوایل دهۀ ۱۳۴۰ دلمشغولی بسیاری از نقاشان ایرانی استفاده از سنت خوشنویسی شد و منصوره حسینی نیز که خود را در این زمینه پیشگام میدانست، بر آن شد که عناصر خط کوفی را با وضوح بیشتری در نقاشیاش به کار گیرد. خود او در همان زمان نوشت:
"آن چه از خطوط کوفی گرفتهام، خود خطوط و یا عکس برگردان کامل آنهاست... خواستهام تا حرکت آنها، تکرار و سکوت و ترکیببندی آنها و رنگهایی که قاب وجود آنهاست، حالتی به خود بگیرند. به تاریکیها روند و محو شوند و یا در نورهای غبارآلود شنا کنند؛ گویای حالتی مانند نماز و دعا باشند یا رقص غمگین را بنمایند. من نقاش آبستره نیستم؛ تنها سعی کردهام تا نوعی موجوداتم را عوض کنم."
از این نوشته چنین استنباط میشود که او به امکانات بیانی و نه کارکرد تزئینی حروف و کلمات دلبسته است. در واقع برای او که به صراحت طبع و با انگیزههایی شاعرانه نقاشی میکند، نشانههای انتزاعی همان ارزش القاءکنندۀ صور واقعی را دارند. فقط "نوع موجودات" نقاشیها عوض میشوند: منحنیهای موزون جای ابرهای شناور در آسمان یا موجهای دریای طوفانی را میگیرند، تا شوق زیستن و یا شور عارفانهای را بیان کنند. اما بیان در نقاشیهای منصوره بیشتر از رنگ نیرو میگیرد تا خط و حتا گاهی ارزشهای خطی در طنین رنگها مجال بروز نمییابند. در واقع، قدرت بیان "نقاشی خط" او در لحظات وحدت خط و رنگ به اوج خود میرسد.
در دوران فعالیت هنری منصوره حسینی بارها شاهد چنین لحظاتی بودهایم.