بهار که به نيمه میرسد، بخشی از دامنهی جنوبی رشته کوه بينالود در نيشابور، پوشيده از برگهای ستبر و درشت گياه خودروی ريواس میشود؛ گياهی با ساقههای ترد و صورتیرنگ و مزهای ترش و دلچسب که به سان پيشقراول نوبرانههای بهاری، راه بازار میگيرد و به گونههای مختلف در کام مردمان مینشيند؛ از ساقههای خام پوستکنده تا خورش آميخته با نعناع و جعفریاش، و از شربت تشنگیزدا تا مربای زيبا و خوشطعمش.
هر چند رويش ريواس را از حدود دوهزار سال پيش، در شمال غربی چين و شمال شرقی تبت دانستهاند، اما در انديشهی ايرانيان باستان، گاه برآمدن آن به زمانی برمیگردد که خون کيومرث بر زمين ريخت و از آن، دو ساقهی درهمتنيدهی ريواس روييد و ساليانی به درازا کشيد تا «مشی و مشيانه»، يعنی آدم و حوای آيين زرتشت دوران ريواستنی را پشت سر گذاشتند و مردمپيکر شدند.
ريواس گياهی است صخرهدوست که برگهای بزرگ آن از لابلای تختهسنگهای نقاط شيبدار بيرون میآيد، اما نه چنين است که در زير هر برگ ستبر و سينهدرخاک آن که گاه تمام دامنهی کوه را میپوشاند، ساقهای خوراکی، به رعنايی ريواسهای چيده بر پيشخوان ميوهفروشان نهفته باشد، بلکه اين دست باغداران کوهنشين است که همپای روييدن و باليدن ريواس، آن را شکل میدهد و ساقههايش را اين سان خوردنی میکند.
فرايند توانسوز، اما نه چندان درازِ داشت و برداشت ريواس، آميزهای از هنرنمايی طبيعت و انديشه و کار انسانی است که از آغازين روزهای فروردين، بايد کلبهای در دامنه فراز آورد، برگهای نورستهی ريواس را بشناسد تا پيشتر از آن که رو به بزرگی گذارند، گرداگرد آن را سنگ بچيند و آن را با خاک بپوشاند، تا گياه برای رساندن خويش به آفتاب، ساقهی گوشتدار خود را بالا و بالاتر بکشد.
هر باغدار تنها میتواند شمار محدودی از اين هزاران ريواسی را که در دامنه میرويد، سنگچين کند، هر روز به يکايک آنها سر بزند، سنگهای فروغلتيده را بر جای خود نهد، ساقههای بيرونزده را با تختهسنگ و خاک باز بپوشاند و برگ ديگر ريواسهای رهاشده را چونان کلاهی سبز بر سر آنها بنشاند؛ بدين سان، تنها تعداد اندکی از ريواسها برای گسيل به بازار تربيت میشوند و تعداد بيشتری، به گونهای رها رشد میکنند، چندان که برگهای پهن و ناهموار آنها گاه به قطر هشتاد سانتیمتر هم میرسد که البته ساقهی اين ريواسها هم بهآسانی در دسترس نيست، مگر از خوشههای گل يا برگ آن، بهرهای درمانی يا بهداشتی برده شود.
در نيشابور، و بهويژه در منطقهی زيبا و خوش آبوهوای درّود، که ريواسهايش طعم و طراوتی زبانزد دارد، سنگچينهای پيرامون هر ريواس را «کارگاه» میخوانند و هر باغدار معمولاً نمیتواند بيش از دويست کارگاه را فراهم آورد، که اگر باران سيلآسايی نبارد و آبی گران از کوه سرازير نشود، تا روزهای پايانی ارديبهشت، پاسداری از آنها را ادامه میدهد و از آن پس، بايد با برداشتن سنگها و کنار زدن شن و خاک، کارگاهها را يکيک خراب کند و ساقههای آبدار و قدکشيده و سفيد و صورتی ريواس را بيرون بياورد.
سيدمحمود که چندسالی است در سينهکش کوههای اين منطقهی چسبيده به بينالود باغ ميوهای دارد، امسال، با همکاری همسرش توانسته است حدود يکصدوپنجاه کارگاه ريواس را برپا کند و نزديک دو ماه آنها را از گزند باد و باران در امان دارد و سرانجام محصول آن را روانهی بازار سازد.
او کارش را خوب بلد است، و همچون سهراب، خوب میداند که «ريواس کجا میرويد/ سار کی میآيد/ کبک کی میخواند/ باز کی میميرد».
سيدمحمود چنان به خاک و کوه و همهی رستنیهای آن خو گرفته که بارها میگويد: «کوه هم خوردنی است!»، تو گويی هنوز اين سخن عمروليث صفاری در گوش او مانده است، آن گاه که پس از گشودن نيشابور گفت: « سرزمينی را گرفتم که خاک آن خوردنی است!»
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید