۲۷ ژوئن ۲۰۱۱ - ۶ تیر ۱۳۹۰
منوچهر دینپرست
هنرها رکن مهمی از زندگی و فرهنگ آدمیاند و جاذبه و هواخواهان بسیار دارند. ولی هنر دقیقاً چیست که چنین تأثیری بر انسان و رفتارش میگذارد؟ اصولاً آیا هنر این قابلیت را دارد که منش انسانی را معنا دهد؟ چهگونه میتوانیم در دل یک اثر هنری (حالا هر اثری که میخواهد باشد، موسیقی، نقاشی، فیلم، آواز، رقص، معماری و غیره) مفهومی به نام اخلاق را بیابیم؟
هزاران سال است که اندیشهمندان ذهن خود را به این پرسشها مشغول داشتهاند.
اخلاق از مهمترین دغدغههای انسانی است و فیلسوفان اخلاق از یونان باستان و زمان سقراط تا کنون به حکمت عملی و بررسی تواناییهای عقل عملی پرداختهاند. به تعبیر درستتر ethics یا اخلاقیات، به واژۀ یونانی ethos به معنای سرشت، طبیعت، طریق زیست و شیوۀ رفتار باز میگردد و اساساً فلسفه را طریق زیستن و سامان دادن به حیات هرروزه تلقی میکردهاند، نه نظرورزی و فعالیت صرف دانشگاهی به معنای امروز.
در جهان هنر هم کسانی هستند که سعی میکنند با آثارشان نمادی از مفاهیم اخلاقی را به ما عرضه کنند و برای زندگیمان معنایی درخور شأن انسانی دهند. کریستف کیشلوفسکی، فیلمساز مشهور لهستانی که با ساخت فیلمهای سهگانۀ آبی، قرمز و سفید به شهرت رسید، در فیلم "آبی" به گونهای کمبود اخلاقی را طرح میکند. ژولی با از دست دادن همسر و دخترش معنای زندگی خود را گم میکند، اما درست به همین دلیل با گم شدن سرنخ سعادتی که به نحوی با آن خو کرده بود، دچار بحران اخلاقی میشود. فیلمساز سعی میکند در این فیلم به ما این نکته را نشان دهد که بحران زندگی معاصر با اخلاق و نمادهای آشکار آن معنا مییابد و اینجاست که ما به رابطۀ هنر و اخلاق شدیداً نیازمندیم.
اما به نظر میرسد بررسی نگاه اخلاقی هنرمندان، متناسب با سرشت کار هنری که کمتر کار عقلانی محاسبهگر را برمیتابد و بیشتر به عرصۀ "نامعقولها" قدم میگذارد، بسیار جذاب و مهم باشد. چرا که پیوند میان هنر و اخلاق پیوندی است کهن، پیچیده و دیرپا.
هنر در دورههای نخستین تکوین جوامع انسانی، با تجویز حفظ حرمت خدایان و تبلیغ احکام اخلاقی عمدتاً پاسدار ارزشهای اخلاقی بودهاست. نخستین نیایشگاهها و پرستشگاهها ملازم با اجرای مناسک و عقاید دینی همچون ذکر و اوراد و نوحهسرایی و مدیحهسرایی و مولودیهخوانی و اجرای موسیقی و ادعیه بودهاند. همچنین تأسیس بناهای باشکوه و بدیع کلیساها در قرون وسطی و پدید آوردن تصاویر و شمایل و پیکرههای قدیسان و بزرگان دین همه مصادیق آشکار ارتباط هنر و اخلاقند. مفاهیمی همچون حسادت، آزمندی، کاهلی، صبر و خویشتنداری، کبر و نیکی، ایثار و فضیلت و نظایر آن که همه مفاهیم اخلاقیاند، در پرتو بسیاری از آثار هنری از تأثیرگذاری بیشتر و ماندگارتری برخوردار شدهاند.
در مباحث اخلاقی قاعدۀ زرینی وجود دارد با این مضمون که آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم نپسند. ( هر بد که به خود نمی پسندی/ با کس مکن ای برادر من!) اگر انسانها بر اساس همین یک قاعده حرکت میکردند، شاید شاهد نابسامانی اخلاقی نمیشدیم و هنرمندان نیز شاید بر همین قاعده، بدون اینکه شعار دهند، حرکت میکنند. بر این اساس هنرمند با پاسداشت ذات هنر به شکلی تأثیرگذار نماد اخلاقگرایی در جامعه میشود.
داریوش مهرجویی، از کارگردانان مطرح ایران، می گوید: "هنر به هر شکل و شیوهای، برگردانی است از ذات هنرمند، از نحوۀ حضورش، از میلها و نفرتها و عشقها و نابسامانیهای درونیاش، از تاریخ و محیطش. اینها با آدم میآید، باهاشان زندگی میکنیم و بعد در یک لحظۀ بهخصوص، به صورت مشی هنری بیرون میافتند".
مهرجویی این سخن را در گفتگویی در زمستان ۱۳۵۱ بیان کرده بود، یعنی حدود چهل سال پیش. در طول این سالها این هنرمند سعی کرده در آثارش بر همین سیاق حرکت کند. چرا که برخی بر این باورند سینمای مهرجویی سینمای اخلاقگراست؛ نمونهاش هم فیلمهای "مهمان مامان"، "لیلا" و حتا "سنتوری".
هنر همچنین سبب میشود تا در قبال دیگران پاسخهای عاطفیتر و مسئولانهتری داشته باشیم و، به عبارت دیگر، موضع اخلاقی و انسانیتری اختیار کنیم. آثار بزرگ هنری، ما را با درد و افلاس و درماندگی انسانهای دیگر آشنا میکنند. نژادها و طبقات، اقلیتها و جنسیتهایی که ما خود به آنها تعلق نداریم، در آثار کسانی همچون چارلز دیکنز، هریت بیچر، آندری تارکوفسکی، اینگمار برگمان، عباس کیارستمی، محمود دولتآبادی، علیاشرف درویشیان، علیمحمد افغانی، داریوش مهرجویی، صادق چوبک و یا اعتراضهای اسلاوی ژیژک به مضامین آثار هنری، برای ما نزدیکتر و ملموستر ترسیم میشوند و به ما امکان میدهند خود را با آدمهای این داستانها همانندسازی کنیم. جدا از این، ما به برکت هنر مجال آن را مییابیم تا بر برخی از تعارضات و تنشهای میان خود و جهان عینی، میان عقل و احساس و فرد و جامعه چیره شویم.
اگر راست باشد که هنر در زدودن یا دست کم تقلیل تنشها و بالاتر از آن در اعتلای اخلاقیات مؤثر است، شاید بتوان پذیرفت که قابلیتی همسنگ سنت به آن نسبت دادهاند؛ دیدگاهی که جمعی از اندیشهمندان با مشاهدۀ رواج ارزشهای مادی و زوال باورهای سنتی و دینی اختیار کردهاند.
دکتر سید حسین نصر، اندیشهمند سنتگرا، بر این باور است که هنر میبایست ارزشهای سنتی و دینی را که دنیای مدرن باعث تباهی آن شده، احیاء کند. او میگوید: "در امر اخلاقی کار ما فقط با جامعه نیست، بلکه کار ما با خداست. هنر نیز بستر مناسبی برای گسترش معنویت است؛ هنری که در آسمان معنویت، عبودیت و بندگی انسان را به آستان دستاوردهای تجسمی میکشاند. هنر بر علمی به عالم هستی مبتنی است که ماهیتی قدسی و باطنی دارد و به نوبۀ خود محملی برای انتقال معرفتی با یک سرشت قدسی است".
هنر میتواند مفاهیم اخلاقی را به شکلی دقیق و در لایههای واقعی زیباییشناختی به مخاطب ارائه دهد و بسیاری معتقدند سینما دراین راه توانایی و برد بیشتری دارد. ارائۀ زندگی به جای مرگ را برخی از تحلیلگران نمونۀ واقعی اخلاقی زیستن میدانند. این نحوه از نمود را میتوان در سینمای کیارستمی دید. او سعی کرده در آثاری همچون "زندگی و دیگر هیچ"، "زیر درختان زیتون" و حتا در "مشق شب" با نشان دادن حرکت و تداوم هموار انسانی شخصیتها و غلیان رنجهایشان به زیبایی دست یابد.
کیارستمی در گفتگویی گفته بود: "در فیلمهای من آدمها تعریف و تصویر روشن از آنچه که در جستجویش هستند دارند، اما به دنبال چیز دیگری هستند. این بدان معناست که باید مهیا و آماده باشیم تا به زندگی معنا و مفهوم ببخشیم".
از این رو دوربین کیارستمی، زیستن در جهان عاری از خشونت را در دستور کار خود دارد. بنا بر این، شاید بتوان گفت هنر در این گونه آثار مروج اخلاق حقیقی انسانی است. قرار نیست برای اخلاقی زیستن در جهان زیبای هنر، بلندگوی اخلاق دست بگیریم. هنر میتواند نمود آشکار وجوه اخلاقی انسان باشد.
هایدگر، فیلسوف مشهور آلمانی، با این که بیش از ده ها اثر به جای گذاشته، در باره اخلاق به ندرت چیزی نوشته است؛ او معتقد بود که اخلاق وقتی میتواند جلوه کند که رابطۀ انسان و هستی او معنا یابد و هنر نیز به طبع رابطۀ انسان با هستیاش است.
جدیدآنلاین: دیدگاهها در بارۀ رابطۀ میان اخلاق و هنر گوناگونند. اگر شما در این باره دیدگاهی متفاوت دارید، برای ما بنویسید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب