مانی، پیامآور و پایهگذار آیین نوینِ گــَنوسی، در سال ۵۲۷ سلوکی- بابلی برابر با ۲۱۶ میلادی، در جنوب شرقی تیسفون چشم به جهان گشود. مانی در متون گوناگون خود را "پزشکی از بابلزمین" معرفی میکند. با این حال او اصل بابلی ندارد، زیرا از پدر و مادر ایرانی از نسل شاهزادگان اشکانی به دنیا آمد. پدر که اهل همدان بود به بابل، مرکز تلاقی ادیان و باورهای گوناگون، رفته و در تیسفون، از پایتختهای امپراتوری اشکانی، اقامت گزید و آنگاه که مادر مانی باردار شده بود، به یکی از گروههای تعمیدی مسیحی، که در آن روزگار در بینالنهرین بسیار رایج بود، گروید.
مانی که به گفتۀ ابن ندیم، نویسندۀ "الفهرست"، نقص عضوی مادرزاد در ناحیۀ پا داشت، از چهارسالگی به خواست پدر به این گروه تعمیدی وارد شد و دور از مادر و در محیطی خشک و مذهبی رشــد کرد. بنا بر نوشتههای ابن ندیم و ابوریحان بیرونی، مانی در ۱۲ سالگی و ۲۴ سالگی به تجلی یا "الهام" دست یافت و، پس از آشکارسازی پیامآوری خویش، راهی سفری تبلیغی به سوی شرق شد (۲۴۲-۲۴۰ م.). مانی به یاری "پیروز" و "مهرشاه"، برادران "شاپور"، که هر دوی آنها پیشتر به کیش او گرویده بودند، به دربار ساسانی راه یافت و در سال ۲۴۲-۲۴۳ م. با شـاپور ملاقات کرد. شاه تمامی درخواستهـــای پیامبر جوان را پذیرفت و اجازۀ تبلیغ در سراسر امپراتوری را برای او صادر کرد و در طول سی سال سلطنت همواره پشتیبان او باقی ماند.
اینچنین بود که مانی سفرهای تبلیغی طولانی خود را آغاز کرد و پیام او تا آسیای میانه، چین، جزیرۀ بالکان، و مصر، گسترش یافت.
آیین مانی که به شدت از دینهای مزدیسنی و مسیحی و بودایی تأثیر پذیرفته بود، میکوشید از راه ریاضت و روزهداری و هنر نقاشی پیروانش را به مرتبۀ انسان کامل برساند. این آیین که اندیشۀ نبرد تاریکی و روشنایی یا نیکی و بدی را از مزدیسنا به وام برده بود، روان را برآمده از روشنایی و پیکر یا جسم را متعلق به تاریکی میدانست و تلاش میکرد با آزار پیکر (تاریکی) به خوشنودی روان (روشنایی) برسد.
مانی که نقـاشی چیرهدست هم بود، برای اشاعۀ آموزههای دینی خود به نگارگری دست زد. از همین رو مکتب نقاشی مانوی، که از معجزات مانی به شمار میآمد، همچون هنری مقدس قرنها توسط مانویان در سراسر جغرافیای باستان بهویژه در آسیای میانه و امپراتوری "اویغور" محفوظ مانده، اشاعه یافت.
مانی در دوران کوتاه پادشاهی "هرمزد"، به بابل رفت و تا زمان تاجگذاری بهرام اول (۲۷۴ م.) در آنجا ماند و آنگاه گویی زمان مرگ خود را احساس کرده باشد، آخرین سفر زندگی خود را آغاز کرد تا پیش از مرگ با اجتماعات مانوی وداع کند و از آنجا به سوی شرق رهسپار شود؛ لیکن، طبق دستوری از رفتن منع شده، به گندیشاپور فرا خوانده شد. مغها به سرکردگی "کـَرتیر" با این اتهام که "مانی در مخالفت با قانون و اعتقادات مذهب رسمی تعلیم میدهد" - آنچه در اواخر دوران ساسانی توهین به خـدا تلقی میشد و مجازات مرگ داشت - علیه او اعلام جرم کردند. بهرام اول در ملاقاتی ناخوشایند، خود مانی را محاکمه کرد. پیرمرد شصتسالۀ رنجور و فرتوت از ریاضتها و روزهداریها را به زنجیرهای سنگین (به وزن تقریبی ۲۵ کیلو) بستند، با لگامی به گردنش و زنجیرها را به مرور تنگتر کردند. مانی به سیاهچال افتاد و هرگز از آنجا خارج نشد و پس از ۲۶ روز رنج توانفرسا، در روز دوشنبه چهارم آذار بابلی، مطابق با ۲۶ فوریه ۲۷۷ میلادی جان سپرد.
بر اساس منابع مانوی، پیکر مانی را پاره پاره کردند. سر از بدن او جدا کرده، بر فراز دروازۀ شهر به میخ آویختـند. پوست از بدنش برکندند و پیکرش را مملو از کاه کردند و کالبد دوپارۀ او بر دروازۀ شهر به صـلیب رفت؛ دروازهای که به گفتۀ بیرونی تا زمان او (قرن یازدهم میلادی) هنوز به نام دروازۀ مانی شناخته میشدهاست.
از آن پس دادگاه تفتیش عقاید، بسیاری انسان و کتاب و اثر هنری را سوزاند و قتل و شکنجه بیداد کرد. لیکن مانویت به صورتی مستقل و یا در هیئت فرقههای گوناگون تا سدۀ ۱۲میلادی در آسیای میانه، چین، در دوران حکومتهای اسلامی و در اروپای مسیحی ادامه یافت و هنر مانوی نیز به آبشخوری برای سنتهای نقاشی، خوشنویسی، تذهیب و تجلید در سراسر تاریخ هنر ایران، هنر اسلامی و هنر مسیحی بیزانس مبدل شد.
*سودابه مجاوری متولد تهران، هنرپژوه و مستندساز که چندین فیلم ساخته ،ازجمــله "نگارههای مانوی و جادۀ ابریشم". گزارش مصور این صفحه (ساختۀ شوکا صحرایی) در بارۀ فیلم مستند او از مانی و آموزههایش است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
"ابن ندیم" به نقل از "محمد بن اسحاق" در" الفهرست" می نویسد: "قال محمد بن اسحاق: مانی بن فتق بابک بن ابی برزام من الحسکانیة و اسم امه میس و یقال اوتاخیم و یقال مرمریم من ولدالاشغانیة و قیل ان مانی کان اسقف قنی و العربان من اهل جوخی و مایلی با درایا و باکسایا و کان احنف الرجال"(رک. ابن ندیم، محمدبن اسحاق. الفهرست. فن اول از مقاله ی نهم). ترجمه ی فارسی متن ابن ندیم چنین است:"گوید محمد بن اسحاق : مانی بن فتق بابك بن ابی برزام از حسكانیان و نام مادرش میس و به قولی اوتاخیم و به قولی مرمریم از فرزند اشكانیان بود. و گویند مانی اسقف [دیر] قنی و عرب های اهل جوخی و اطراف بادرایا و باکسایا و کج پا بود".
در دستنویس "فلوگل" به جای "الرجل"، "الرجال" آمده است (رک. فلوگل ص164) اما،" هنینگ" اعتقاد دارد كه این نسب افسانه ای است كه در كتب مخالف لاتینی و یونانی مسیحی آمده است و باعث تحریف نسخ استنساخ شده یا مآخذ اصلی كتاب الفهرست، از” احنف الرّجال” (بنابر ترجمه ی او: مومن ترین مردان) به " احنف الرّجل” (كج پا)، شده است. ( رک. اکتاایرانیکا، ج14 ، ص 399)اگر چه به اعتقاد استاد" تقی زاده “ استنباط این معنی از لفظ" احنف" سهل نیست".(رک. مانی و دین او، ص57)
همایون امامی