جدیدآنلاین: ایرج افشار، از ایرانشناسان و کتابشناسان بنام ایرانی، روز ۱۸ اسفند ۱۳۸۹در سن ۸۵ سالگی بدرود حیات گفت. تورج اتابکی، مدیر بخش خاور میانه و آسیای مرکزی در پژوهشکدۀ بینالمللی تاریخ اجتماعی، در اینجا یادی از او میکند. در پیوند زیر این مطلب زندگینامۀ استاد ایرج افشار را به قلم حمیدرضا حسینی میخوانید.
تورج اتابکی
میدانستم که استادم ایرج افشار در بیمارستان بستری است. و باز میدانستم، یعنی در گفتگوی تلفنی از یکی از فرزندانش، آرش افشار، شنیدم که بیماری مهلکتر از آن است که امید بهبودی بتوان داشت. همۀ اینها را میدانستم، اما همچنان خبر تلخ را نمیخواستم باور کنم. میخواستم باز در آن سوی تلخی واقعیت، دوباره ایرج افشار را آن گونه که چند ماه پیش دیدم، ببینم. چالاک و پویا وقتی در خیابان های لیدن هلند از شهرگردیهای اروپاییاش میگفت و جابهجا به تطبیق تاریخ ایران و اروپا میرسید. کنجکاویاش بینظیر بود. از هیچ چیز سرسری نمیگذشت. از تاریخ گوشههایی از شهری در فرنگ، بی آن که هرگز دیده باشدش، باخبر بود. خوب خوانده بود و همه چیز خوانده بود. دائرهالمعارفی بود روی دو پا. نسل من وامدار پژوهشهایش است. از کارهایش بسیار آموختیم، اما پای صحبتش نشستن دریچههایی را به رویت میگشود که در کتابها و رسالات نمییافتی. دریایی بود از دانش و تجربه به عمقی دست نیافتنی. دریا بود، اما خود را هرگز بینیاز از خرده آب رودها نمیدانست. افسوس از میانمان رفت.
ایرج افشار را همگان با کارنامهای بلند و پرمایه در سپهر ایرانشناسی و حوزۀ نسخهشناسی، کتابشناسی و کتابداری میشناسیم. اما در کارنامۀ او من چهرهای دیگر میدیدم. برای من ایرج افشار، پژوهشگری بود دلسپردۀ تجدد و پایبند به روشنگری. ریشههای این دلسپردگی را در تربیت خانوادگیاش میتوان یافت. او فرزند محمود افشاربود؛ یکی از روشنگران ایران پس از مشروطیت و دوران رضا شاه پهلوی. محمود افشار بنیانگذار مجلۀ "آینده" بود؛ مجلهای که با هدف شناخت تاریخ و فرهنگ ایران و تأثیرگذاری بر فرایند ملت-دولتسازی مدرنی که جاری بود، شکل گرفت. قرار "آینده" این بود که نه تنها خوانندگانش را با گذشته و حال سرزمین خود آشنا کند، بلکه با طرح گفتمانی تازه، سهمی در تنیدن و ساختن فرهنگ مدرن داشته باشد. تکیه بر تمامیت سرزمینی ایران با استناد به دادههای تاریخی آن هم همگام با طرح راهکارهای اجتماعی و سیاسی برای غایت همگنی ملی. اینها عمدۀ هدفی بود که لابلای سطور "آیندۀ" محمود افشار میشد یافت. از پی محمود افشار، ایرج افشار نیز در ادامۀ "آینده" راه پدر را پی گرفت. "آینده" به همت ایرج افشار سالهای سال به همان هدفی که پدر در برابر خود گذاشته بود، پایبند ماند تا این که سرآخر مجبور به تعطیل شد.
در پارههای دیگر کارنامۀ ایرج افشار جابهجا رد پایی از این دست تلاشها را میتوان یافت. از بیشمار مقالههایی که نوشت بگذریم، او در کنار تصحیح و نشر بیش از سیصد متن کهن، رساله، کتابچه، پژوهشهای ایرانی، منابع تاریخی، مجموعهها و یادنامهها، به نشر ده نشریۀ ادواری یا نامرتب نیز دست زد. از جملۀ این نشریههای بهیادماندنی آینده، مهر، سخن، فرهنگ ایران زمین و راهنمای کتاب بود. ایرج افشار سردبیری سالهای پنجم تا هفتم مجلۀ سخن را که به همت پرویز ناتل خانلری به سال ۱۳۳۳ منتشر میشد، به عهده داشت. در دورۀ سردبیری سخن، ایرج افشار نه تنها روال پیشین مجله را که آشنا کردن خوانندگان با ادبیات جهان بود، دنبال کرد، بلکه پژوهشهای تاریخی را نیز به صفحات سخن کشاند. راهنمای کتاب که از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۷ برای بیست سال و در بیست و یک مجلد به همت استاد احسان یارشاطر و سردبیری و مدیر مسئولی ایرج افشار منتشر شد، شاید یکی از برچستهترین کارهای ایرج افشار درحوزۀ مجلهنگاری بود. در راهنمای کتاب نه تنها خواننده با تازههای نشر در پهنۀ علوم انسانی و اجتماعی آشنا میشد، بلکه در هر شمارۀ این مجله نشانی از پژوهشی نو به چشم میخورد، به انتخاب ایرج افشار در زمینۀ تاریخ و فرهنگ دیروز و امروز ایران. همسنگ راهنمای کتاب را در بسیاری از کشورهایی که طرح فرهنگسازی تجدد را به جد انتخاب کردنند، میتوان یافت.
نشانی از میراثی که از ایرج افشار به جای مانده، در بسیاری از کتابخانهها و مرکزهای پژوهشی جهان باقی است. کافی است در فضای حقیقی یا مجازی نام او را بیاوری تا به یکباره به شماری چشمگیر از کارهای پژوهشی یا ویرایشیاش برسی. اما در کنار این میراث ماندگار جا دارد از میراثی دیگر نیز یاد کنیم و آن ارائۀ الگویی از کار دانشگاهی بود: ضبط و ثبت هر آنچه که مییافت، آن هم با وسواسی بسیار. پرکاریاش در این زمینه همیشه مثالزدنی بود. آنگاه که در گردآوردههایش به ابهام میرسید، از متن به میدان میرفت. اهل نشستن نبود. همیشه گویا بر این باور بود که شاید در پشت سنگی افتاده بر زمین یا در متنی خاکخورده در جزوهدان یا در حرفهای شاهدی، پاسخی باشد بر دنیایی پرسش که داشت. شاید چنین رویکردی به پژوهش بود که از او ایرانگردی و جهانگردی یگانه ساخت. آنانی که همسفر او در ایرانگردی بودند، از دانشش، پیوندهایش و تساهلش در سفر داستانها نقل میکنند. کوهها، درهها و روستاهای بسیاری را با نام میشناخت و در چهار گوشۀ ایران دوستان زیادی داشت، از هر صنف و مسلک. از مترجم برجستۀ میهنمان آقای کیکاوس جهانداری شنیدم که در سفری با ایرج افشار، وقتی که هنگام غروب به روستایی رسیدند و نگران پیدا کردن مکانی برای استراحت بودند، ایرج افشار بود که به سراغ دکاندار روستا رفت و چنان از گذشتۀ روستا و بودوباش مردمش پرسید، که دکاندار شیفتۀ رفتار کنجکاوانۀ او شد و همه را برای شبی اقامت به خانهاش دعوت کرد.
یک بار در سوگ غلامحسین ساعدی نوشتم که او در پنجاه سال عمر خود پنجاه اثر از خود به جا گذاشت. حال در سوگ ایرج افشار چه میتوان گفت. شمار آثارش همخوانی با طول عمرش ندارد. او از جملۀ کسانی بود که بهراستی جایگزین نداشت. در این ادعا اغراق نیست.
زندگینامۀ ایرج افشار به قلم حمیدرضا حسینی