حسین آزادی در سال ۱۳۵۷ در همدان متولد شد. نقاشی را از سنین کودکی نزد پدر که آن زمان به صورت تفننی با مدادرنگی پرترهسازی میکرد، فرا گرفت. او بعدها بر خلاف خواستۀ خانواده، پس از سه سال تحصیل در دبیرستان، به هنرستان رفت. علائق هنری او با ورود به هنرستان و آشنایی با تاریخ هنر و سبکهای مختلف هنری نیز سمت و سویی تازه به خود گرفت.
کارهای اولیۀ او اصرار به کشیدن واقعیت و کپیبرداری از طبیعت و طراحی جزء به جزء اشیاء بود. در سال ۱۳۷۸ وارد دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان دانشجوی نقاشی شد. در طول تحصیل، همواره ایدههایش را به صورت فضایی تصور میکرد، اما فضای تخت نقاشی را جوابگو نمییافت.
او میگوید:" در دورۀ دانشجویی، با اینکه نقاشی و طراحی تمام دغدغهام بود، ولی پاسخگوی نیاز درونی من برای بیان احساساتم نبود. در همان دوران به صورت تفننی به سمت مجسمهسازی روی آوردم."
آزادی پس از گرفتن لیسانس، به چند کارگاه خصوصی مجسمههای سفارشی رفت تا به صورت حرفهای با مراحل ساخت مجسمه با مواد مختلف و روشهای قالبگیری و ریختهگری آشنایی پیدا کند. خودش میگوید: "کارهای اولیهام در زمینۀ احجام کاربردی و تزئینی بود که آن را تمرینی برای کارهای شخصی خود میدانستم و امورم را با همین قبیل سفارش ها میگذراندم. ولی تمام فکرم در این بود که بتوانم ایدههای خودم را به اجرا برسانم و گهگاه نیز اتودی میزدم."
در این اثناء از طریق دوستی به بیتا فیاضی، طراح و مجسمهساز، معرفی شد که منجر به همکاری چند ساله به عنوان دستیار بیتا شد. حسین این تجربه را دوره مهمی از زندگی شخصی و کاریش می داند، چرا که اعتقاد دارد بیتا به او، طرز نگاه کردن و هنرمند بودن را آموخت.
حسین آزادی میگوید:" گفتگوهایی که در آتلیه بیتا در مورد مباحث و رویدادهای هنری روز بود، مسیری را که برای رسیدن به هدف داشتم، روشن کرد. و در نتیجه اولین نمایشگاه انفرادیام شکل گرفت. اولین قدمی که آرزویش را سالها به همراه داشتم".
نمایشگاه حسین آزادی در گالری ۶۶ برای او تجربه ای بسیار موفق بود؛ زیرا :" خودم را یک مخاطب احساس کردم که برای اولین بار کار را میبینم و برداشت جدیدی نسبت به چیدمان احساس میکردم، چرا که وقتی به قبل بر میگردم، تنها یک سر انسانی را میبینم که با چشمان بسته و در آرامش ابدی را که جنسیت آن نیز در ابهام بود، با گِل ساخته بودم و همین یک سر در مسیری قرار گرفت که تبدیل به یک چیدمان شد. از سری که ساختم قالب گرفتم با شناختی که از مواد رزین و اپکسی داشتم تصمیم گرفتم با قالبی که دارم اشیاء مختلفی، از جمله قفل و کلید، سیم برق و خازن و اشیاء دیگر، تندیسهای متفاوتی با مفاهیمی مختلف ریختهگری کنم، که نمونههایی از آن در چیدمان بود. فرم لامپ، دومین ایدهای بود که با همان سر با چشمان بسته به فکرم خطور کرد".
در گزارش مصور این صفحه به دیدن مجموعۀ سرهای ساختۀ حسین آزادی میرویم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
از شما همیشه کارهای پرمفهومی دیدم
امیدوارم که همیشه شاد و پرتوان باشید