شاید شما هم مانند من در یک صبح زمستانی، زمانی که به سختی از رختخواب گرم جدا میشوید، با دیدن چند سانت برف در پشت پنجره، این فکر به سرتان بزند که قید کار را بزنیم و برنامهریزی روز برفیمان را به دلمان واگذار کنیم؛ کنار پنجره بنشینیم و خودمان را به یک فنجان چای تازهدم یا قهوۀ گرم میهمان کنیم و در خانۀ گرم به برف سرد نگاه کنیم و لذت ببریم از این همه حس خوب؛ یا شال و کلاه کنیم و به خیابان برویم و از شنیدن صدای برف در زیر پاهایمان شاد شویم و دلمان آش رشته بخواهد.
با شنیدن فریادهای بچه مدرسهایها یاد دوران مدرسه بیفتیم که چهطور تمام شبهای برفی گوش به زنگ بودیم که اعلام شود فردا مدرسه تعطیل است و ما بتوانیم با خیال راحت برفبازی کنیم. دلمان پر میکشد به آن روزها که دستانمان یخ میزد و بیحس میشد، ولی باز گلولههای برفی درست میکردیم و به دنبال هویج بودیم برای دماغ آدم برفی.
فرقی نمیکند چند سالمان است، کم کم کودک درونمان بیدار میشود و لبخند بر لبانمان مینشیند، هوس برفبازی میکنیم و از سُر خوردنمان به روی برف غش غش به خودمان میخندیم. اصلأ انگار خوشاخلاقتر میشویم در روزهای برفی. اگر از قدیمیهای شهر باشیم، خاطرات زمانی را که برف سنگینی میآمد و مردم به دردسر میافتادند برای رفت و آمد را برای جوانترها تعریف میکنیم، گله میکنیم از این روزها که دیگر برفش هم مثل قدیمها نیست. بازار خاطرات داغ است در روزهای برفی.
چند سالی میشود که زمستان، حسرت یک برف درست و حسابی را به دل ما تهرانیها گذاشته. به ویژه امسال که تا اواخر دیماه نه باران داشتیم و نه برف. هوای شهر به میزان زیادی آلوده بود و بیشتر روزها آلودگی هوا در مرز هشدار و خطر بود. شهرمان خاکستری بود و دلهامان بیشتر از پیش گرفته بود.
با ناامیدی اخبار هواشناسی را دنبال میکردیم و با ناباوری شنیدیم که در هفتۀ آخر دیماه در تهران برف خواهیم داشت. در دل گفتیم خدا از دهانتان بشنود و منتظر ماندیم.
تا بالاخره از شنبهشب برف بارید. در بیشتر مناطق تهران برف با دانههای سپیدش هم دلمان را شاد کرد و هم شهرمان را زیبا. از همه مهمتر، ما توانستیم نفس عمیقی بکشیم و هوای پاک را به ریههایمان ببریم.
در صبح روز یکشنبه، ۲۶ دیماه، دیگر همه جا سفید شده بود و مردم بارش برف را به همدیگر تبریک میگفتند. شادی بار دیگر در شهرمان جاری شد. عدهای از همشهریها خوشحال بودند که خدا ما را فراموش نکرده و باز باران رحمتش بر سر شهر باریده. بچهها از تعطیلی مدرسههایشان شاد بودند و کسانی که میتوانستند از سر کارشان مرخصی بگیرند، گرفتند و به پارکها و خیابان آمدند و ساعتها در خیابان بودند. پدرها و مادرها کودکانشان را به خیابان آوردند.
کسی از سُر خوردن و پاشیده شدن گِل بر روی لباسش گله نکرد. کسی اخم نکرد و همه از روز برفیمان لذت بردیم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.