رجعت به سنت نگارگری ایرانی، اگر برای استفاده از درونمایههای یک فرهنگ کهن یا رویکردی نوین باشد، دلپذیر است. اما استفاده از ظرفیتهای بیرونی، که ریخت – ترکیببندی و یا شیوۀ قلمگیری محدود باشد، خوشایند نیست.
مینا غازیانی با استفاده از فضای مینیاتور ایرانی و درونمایههای تصویری آن و تلفیق پارامترهایی از نگارگری ایرانی با نقاشی اروپایی، از نمونههای موفق این رویکرد به سنت نقاشی ایرانی است.
در نقاشیهای او، سکوت رکورد دار است. باغهای پر از گیاه، خواب کوچهباغها، یکدیگر را در آغوش گرفتن، بازی با فرمها و ترکیبهای نگارگری ایرانی و نقاشی دیوارهها، فیگورهایی که گاه فضاهای اروتیک نقاشیهای به روی بشقاب و جامهای سفالی باقیمانده از تمدن "اِتروسک"ها را تداعی میکنند. پیکرههایی برهنه در کنار دیوار یا خوابیده بر تلی خاکی، با دستهایی که غالباً به صورت نیاز به جهت نامعلومی کشیده شده؛ زنی برهنه و نیمهپنهان در پشت پردهای که در آثار مختلف تکرار میشود، نشانهای از فرهیختگی هنرمند برای اجرای صحنههایی است که به نظر خوابگونهاند و نسیمی از یک دنیای رازگونه دارند.
آثار مینا غازیانی جستجویی در یک قلمرو شخصی است، کشاکشی آمیخته با لطافت و طراوت و میل و نیازی جسمانی و پنهان، اما پویا که در آن همواره جاذبههایی بافت پیکرهها را میپوشاند. بیشتر میانۀ پیکرهها را، و این امر به بازتر شدن دستها و پاها و بعضاً چهرهها کمک میکند.
آنها گاه مانند طرحهایی بر دیوارهای باستانیاند که به تازگی کشف شدهاند و برای لحظات گرانبهایی در معرض دید همگان قرار گرفتهاند. اشارههایی محوشده با خطوط جالب و گیرا. اما این طرح ها انرژی خود را از تاریخ نمی گیرند، بلکه کاملاً متکی به سنت نقاشیاند.
در این آثار لایههای نقاشی دارای چنان فشردگیاند که پلان جلو و پشت زمینه درهم تداخل پیدا کردهاند.
غازیانی با وجود اشتیاق در بکارگیری امکانات دوباره کشفکردۀ سطح، در سطح کار نمیماند. و همچنین به پیروی از نگارگری ایرانی، بخشی از عناصر را از متن اصلی کار خارج میکند و آنها را به فضاهای حاشیهای تابلو که مملو از کلمات ناخوانا و ابر و عناصر تزیینی است، وارد میکند.
نقاشیهای او از پلانهای ساختاری تخت و رنگهای حجمزا شکل گرفتهاند و گاه به وسیلۀ خطوطی شاخص مرزبندی میشوند.
کمپوزیسیونها در آثار غازیانی بیشتر اریب و یا زیگزاگیاند. به طوری که دو لبۀ ضلع سمت راست بالا و سمت چپ پایین را به هم وصل میکند. و به خاطر بافت یکسان پخششده در سراسر تابلو، پلان سنگین مرکزی در کادر به چشم نمیآید.
اریب بودن کمپوزیسیون، حالتی از کشش پدید میآورد. زمینههای ساخت و ساز شده و بافتدار که بافت سطوحشان در لبهها در یکدیگر حل میشوند و به واسطۀ خطوط پیکرهها دارای حرکتند. خطوط کناری پیکرهها گاه کاملاً مشخص و گاه در هم ذوب شدهاند. انگار میخواستهاند که حرارت اندامها را بیشتر کنند. این پیکرهها نه به عنوان تصویرگری صرف اندام، بلکه به مفهوم ارتباط و پیوندند.
ساختار فرم در کمپوزیسیون قوی است و به واسطۀ کمپوزیسیون رنگ جذابیتی تزیینی و نیز محرکزا ایجاد میکند. اندازۀ کارها در دستها رام میشوند و بیننده در نزدیکی کارها احساس گمشدگی نمیکند.
* علی نصير نقاش سرشناس ايرانی مقيم برلين است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.