چند سال پیش در میدان تجریش، شهرداری روی یک بیلبورد بزرگ، عکسی از این میدان در اوایل دورۀ پهلوی را نصب کرده بود که نشان میداد پیرامون میدان، سراسر باغ و چنارستان بودهاست. حالا چرا میخواستند فیل رهگذران یاد هندوستان کند و آه حسرت بر لبانشان بنشیند، الله اعلم. اما درست پشت تابلو، برجهای نیمهسازی به چشم میآمدند که قرار بود با مجوز شهرداری تهران آخرین بقایای آن باغها و چنارستانها را زیر کوهی از آهن و بتن دفن کنند.
لابد خاطرههای تهران از خود تهران عزیزتر است. وگرنه چرا باید باغهایش را از بیخ و بن براندازند و در همان حال، لابلای نوشتهها و عکسهای قدیمی سراغشان را بگیرند؟
سخن از روستای تهران نیست که هفتصد، هشتصد سال پیش پوشیده از انارستان بود. سخن از تهران دوران صفوی نیست که قبل از هر چیز یک چهارباغ زیبا داشت. سخن از تهران اوایل قاجار نیست که خانههایش زیر درخت گم شده بود. سخن از تهران اواخر قاجار هم نیست که با وجود ویرانی و چندپارگی باغها، روی هم رفته ۲۱۵ باغ و باغچه داشت. اینها را حتا پدربزرگها هم به یاد ندارند.
تهرانی که آنها دیدند، آنچنان در چرخش ایام زیر و زبر شده بود که مردمانش حال و روز سنگلج، محلۀ اعیاننشین و پردار و درخت عصر قاجار را چنین مییافتند:
تهران و آب سنگلج و باد شهریار/ منعش مکن که خال لب هفت دوزخ است!
تهرانی که پدربزرگهایمان دیدند، بیشتر باغچه داشت تا باغ. باغچههایی که از چند پاره شدن باغهای دارالخلافۀ ناصری شکل گرفته بودند. شاید، خوشبختترین این باغها پارک اتابک بود که سفارت روس به لطایفالحیل بر آن چنگ انداخت و تصاحب کرد. وگرنه همانندش که پارک امینالدوله بود و به شهادت عکسهای قدیمی روی استخر بزرگش قایقسواری میکردند، زیر دست ورثه تکهتکه شد و زیر ساخت و ساز رفت.
حتا باغهای سلطنتی در امان نبودند. اگر مابقی باغها به جبر زمانه و در فوران جمعیت شهر ویران شدند، در عوض، سخت است باور کنیم که کینۀ رضاشاه از قجرها در تکه پاره کردن باغ گلستان بیتأثیر بود. وقتی شاهان قجر خود تیشه به ریشۀ باغهای شاهبابایشان میزدند و درختان را هیزم دیگهای مطبخ سلطانی میکردند، از او چه انتظار میرفت؟
مگر ناصرالدینشاه باغ معروف و بزرگ لالهزار را شخم نزد تا از میانش خیابان عبور دهد؟ تازه از فرنگ برگشته بود و در آن حال و هوا سیر میکرد. دلش میخواست دارالخلافۀ طهران، خیابانی مثل شانزهلیزۀ پاریس داشته باشد. هیچ کس هم بر او خرده نگرفت، مگر طبیب فرانسویاش دکتر تولوزان که میگفت، شانزهلیزه را نمیتوان برگور لالهها بنا کرد.
تهرانی که پدربزرگهایمان دیدند، اغلبِ باغ و بوستانهایش پیرامون شهر بود. در روستاها و آبادیهایی که تهران رفته رفته برایشان دندان تیز میکرد: ونک، اوین، قلهک، زرگنده، چالهرز، چیزر، دروس، دزاشیب، قیطریه، جعفرآباد، محمودیه، فرمانیه، کامرانیه، زعفرانیه و غیره.
وقتی رضاشاه جادۀ مخصوص پهلوی را ساخت، تا یکراست از میانۀ شهر به سعدآباد در شمیران برود، خاطرۀ دیگری به خاطرۀ تهرانیها افزوده شد. برای یک نسل بعدتر جادۀ مخصوص پهلوی با ردیف چنارهایش نه فقط راه رسیدن به تفرجگاه، که خود یک تفرجگاه بود. خیابانی با حدود ۶۰ هزار درخت که حالا دو سومشان نابود شدهاند. برخی برای آن که خیابانهای فرعی به خیابان اصلی راه پیدا کنند، بریده شدند؛ برخی برای این که جلو درب پارکینگها پل بزنند، فرو افتادند و مابقی به خاطر آب ندادن و حرس نکردن و زباله افکندن و ساختمانسازی خشکیدند.
کم کم جادۀ مخصوص راهی شد تا تهران خود را به پای البرز بکشاند. پیش از همه دولتمردان و اعیان و اشراف رفتند تا خانههای ویلایی خود را در کوچهباغهای شمیران بنا کنند. باز هم درختانی افتادند تا شمیران حال و هوای روستایی خود را از کف بدهد و جزیی از شهر بشود، اما نه یک شهر خشک و خالی که یک باغ- شهر فرحانگیز.
این باغ- شهر نه فقط در زمان پدران ما که کمابیش تا بیست سال پیش دوام آورد. در وانفسای اوایل انقلاب که مستضعفان به تهران دعوت شدند تا خانهدار شوند و زاغهنشینها به نام شهرک سربرآوردند، شمیران تا حدودی مصون ماند، چرا که سکونت در خانه- باغهایش نه باب طبع مستضعفان بود و نه در توانشان.
در عوض، آبادیهای دیگری از غرب و شرق تهران پشت قبالۀ شهر افتادند و درختانشان تن به ارۀ بساز و بفروشها سپردند. کار از توتستانهای طرشت آغاز شد و چند سال پیش به باغهای کن رسید. به گفتۀ غلامحسین کرباسچی، شهردار سابق تهران، در مصاحبهای در سال ۱۳۸۶، باغهایی که گاه ۳۰۰ هکتار مساحت داشتند، به ادارات مختلف واگذار میشدند، تا برای کارمندانشان خانه سازی کنند.
اما فقط کارمندان و محرومان و مستضعفان نبودند. انقلاب سرمایهداران و اشرافیت خود را پدید آورد و شمیران دیگر به اندازۀ آنها باغ و خانه نداشت. از این گذشته، ذیل سیاست گسترش عمودی شهر به جای گسترش افقی آن- که تا به امروز بیمحابا تعقیب شدهاست ـ باغهای شمیران لقمۀ چرب و نرمی برای برجسازان و بساز و بفروشها بودند. آنقدر که عدهای از خارجنشینان به تهران بازگشتند، باغ رهاشدهای را که ارثیۀ پدری بود، کوبیدند، برج کردند و رفتند.
مسئلۀ اصلی درخت نبود. مسئلۀ جنگ منافعی بود که تیرش به قلب درختان میخورد. شهردار تهران میگفت: "هر سیاستی منجر به محدود شدن منافع عدهای میشود. ممکن است یک نفر بخواهد یک ویلای هفتهزار متری با استخر در شمیران داشته باشد و راحت باشد، اما ما میگوییم، تهران با شرایط و جمعیتی که دارد، ممکن است این فضا را به شما ندهد."
و چنین بود که باغ- شهر شمیران در کمتر از دو دهه نیست و نابود شد. شرمآور است که از آن همه باغ، غیر از باغهای سلطنتی سعدآباد و نیاوران که موزه شدند، بکرترینشان آنهایی هستند که دست سفارتخانههای خارجی هستند: باغ زرگنده (سفارت روسیه)، باغ قلهک (سفارت انگلستان)، باغ فرمانیه (سفارت ایتالیا) و غیره.
تهران هم که از زمان پهلوی بیدرخت شده بود، بیدرختتر شد. از قاجار تا پهلوی، باغها باغچه شده بودند و باغچهها، خانههای حیاطدار. حالا نوبت بود که حیاطها، آپارتمان شوند و حتا جایی برای کاشتن گل رز و یاس امینالدوله باقی نماند.
راستی را که تاریخ تهران تاریخ درختکشی است!
در گزارش مصور این صفحه، همراه با دکتر ناصر تکمیل همایون، مورخ و استاد دانشگاه و مؤلف کتاب "تاریخ اجتماعی و فرهنگی تهران" سرنوشت باغها و درختان پایتخت از روزگاران دور تا انقلاب را پی میگیریم و عکسهایی از باغ- شهر تهران و ییلاق شمیران در عصر قاجار را میبینیم. بیشتر عکسها در دورۀ ناصرالدینشاه قاجار توسط عکاسان دربار همچون عبدالله قاجار گرفته شدهاند و اکنون در آلبوم خانۀ سلطنتی کاخ گلستان نگهداری میشوند. کیفیت نامطلوب برخی عکسها مربوط به آسیبدیدگی اصل چاپی آنها یا نگاتیوهای شیشهایشان در مرور زمان است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
براي اطلاع بيشتر در اين باره نگاه كنيد به كتاب "ايران بين دو انقلاب" اثر يرواند آبراهاميان و مقاومت شكننده اثر جان فوران. البته منابع و پژوهش هاي به مراتب بيشتري اين نظر را تأييد مي كنند، اما شايد اين دو اثر به سبب اهميت علمي و جايگاه غيرسياسي نويسندگانشان بيشتر درخور توجه باشد.
بديهي است كه در دوران پهلوي اول كارهاي بزرگي به منظور نوسازي ايران انجام شد، اما اين بدان معنا نيست كه هر نقدي به عملكرد رضاشاه "بي پايه" است.
آدمای خوب این دیار هم یکی پس از دیگری مثل درختاش یا از دنیا می رن یا از وطن.