الن رب گری یه پدر مکتب رمان نو بعد از نیم قرن نوشتن برای ادبیات و سینما سرانجام قلم را بر زمین گذاشت. رمان نویس و فیلمساز موج نوی سینمای فرانسه را پاپ مکتبی که نامش با زندگی او پیوند خورد نیز می خواندند.
رب گری یه در رمان های ده سال اخیرش، به گفته بعضی از منتقدان، تا حدودی به شیوه های کلاسیک رمان رو آورده بود، شیوه هایی که او و یارانش بخصوص در اوج شهرت و محبوبیت آثارشان در دهه های پنجاه و شصت آن ها را منسوخ می شمردند، هرچند که نویسندگان پیشرو دیگری در همان زمان در اروپا و امریکا با همین شیوه ها آثاری نو می آفریدند.
ولادیمیر ناباکف یکی از این نویسندگان که اعتقاد چندانی به نقطه نظرهای مکتب رمان نو نداشت آثار رب گری یه را ستود و حساب رمان های اولیه این نویسنده را از عقاید او که بعد تر در مجموعه مقاله هایش زیر عنوان به سوی رمان نو در سال ١٩٦٣ منتشر شد، جدا کرد.
رب گری یه در این رساله مشهور که بعضی از دیدگاه های بحث انگیزش بی شباهت به مانیفست سوررتالیسم آندره برتون نیست، مدعی شد که شیوه های سنتی رمان از نحوه روایت تا طرح و توطئه، خاطره گویی، تکه های زندگینامه وار و به ویژه شخصیت و شخصیت پردازی باید برای همیشه از پیکر رمان بیرون شوند و به این ترتیب پیدایش مکتب خود را مبدأ جدیدی در تاریخ هنر رمان تلقی کرد.
لحن آمرانه و باید و نبایدهایی که زیر تأثیر ادبیات مارکسیستی متداول زمانه به نقطه نظرهای رب گری یه در نقد رمان کلاسیک به منزله "رمان کاراکتر" رسوخ کرده بود، گر چه به مذاق طیف وسیعی از دوستداران ادبیات مدرن خوش می آمد، اما این جا و آنجا با اعتراض هایی اساسی مواجه بود.
سائول بلو، نویسنده آمریکایی، یکی از کسانی بود که بخش مهمی از سخنرانی خود را در مراسم دریافت جایزه نوبل در سال ١٩٧٦ صرف پاسخگویی به رب گری یه و نقطه نظرهایش در 'به سوی رمان نو' کرد.
در این بحث بلو با مقایسه وضعیت خود به منزله فرزند یک خانواده مهاجر اوکراینی-آمریکایی با جوزف کنراد لهستانی که هشتاد سال پیش از آن در دریاها به زبان فرانسه صحبت می کرد و به زبان انگلیسی "رمان کاراکتر" می نوشت، بیم خود را از شخصیت زدایی در هنر رمان ابراز کرد و حتی نسبت به خطر توتالیتاریسم در این شیوه نگرش، ولو زیر نام ادبیات مدرن، هشدار داد.
از این دیدگاه شاید بتوان تمرکز بر روی موضوع به جای شخصیت را به صورتی که رب گری یه در نظریه رمان نو مطرح می کرد با نظریه 'هنرمند در خانه شیشه ای' در مانیفست سوررئالیسم برتون مقایسه کرد که آن هم بعدتر با نفوذ نظام های مارکسیستی به حریم خصوصی زندگی انسان ها دچار سو تعبیر شد.
اما از طراوت و تازگی تولیدات اولیه مکتب رمان نو که بگذریم، طی دهه های بعدی با کاهش شور خلاقه نویسندگان و روند رو به افراط آثار تجربی که از ریشه های کهن داستان نویسی بریده بودند، مکتب تازه هم به دام تکرار افتاد، تا جایی که بعضی از نویسندگان نسل بعد کاهش محبوبیت ناشی از بی رمقی آثار خود را به بی رمقی هنر رمان نسبت دادند و مرگ این هنر را رسمأ اعلام کردند.
با این همه بهترین آثار این مکتب به قلم نویسندگانی نظیر رب گری یه، مارگریت دورا و ناتالی ساروت چندین نسل از خوانندگان را در دنیای ادبیات به هیجان آورده است، و از آنجا که هنوز همه طراوت این آثار از میان نرفته می توان پیش بینی کرد که دست کم به منزله نوعی رمان در تاریخ این هنر باقی خواهد ماند.
رب گری یه سینماگر
همزمان با نوشتن بیش از ده رمان و رساله های ادبی در طول دوران حیاتش رب گری یه فیلمساز هم در متن سینمای فرانسه از دوران موج نو تا واپسین اثرش، گرادیوا در سال ٢٠٠٦ حضور داشت؛ جایی که آثار بلندش در مقام فیلمنامه نویس 'سال گذشته در مارین باد' به گارگردانی الن رنه و فیلم های خودش در مقام نویسنده و کارگردان همچون، جاودانه(١٩٦٣)، قطار سريع السير اروپا (١٩٦٦)، بهشت و بعد (١٩٧٠)، در کنار رمان های اولیه اش پاک کن ها(١٩٥٣)، چشم چران(١٩٥٥) و حسادت(١٩٥٧) از موفقیت زيادى برخوردار شد.
رب گری یه نيز مانند دوست و همکارش الن رنه در مرکز جنبش موج نوی سینمای فرانسه قرار نداشت، اما تأثیرآنها در جریانی که به نام سینمای مولف خوانده شد کم تر از چهره های اصلی این جنبش تاریخی نبود.