Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
پيدايش نوروز
داريوش رجبيان

در باره نوروز و پيدايش آن صدها جستار و کتاب نوشته اند، اما اندک کسی به پيوند آن با تمدن بابلی پرداخته است.

بنا به اساطير و باور سنتی، آغاز تجليل از نوروز به پانزده هزار سال پيش برمی گردد، به روزی که جمشيد شاه (ييما يا يامای هند و ايرانی) بر تخت نشست. اصطلاح "نوروز جمشيدی" از همين باور بر می آيد. شاهان دوران معاصر نيز به مانند فتحعلی شاه قاجار تلاش می کردند به تقليد از جمشيد در روز نوروز تاج بر سر بگذارند.

بر مبنای باور مزديسنی، زرتشت پيامبر بود که اخترشناسی ايرانی را بنياد نهاد و با محاسبات دقيق در کنار جشن های طبيعی سده و مهرگان، اعتدال ربیعی یا برابری بهاری شب و روز را نيز به مثابه جشن اصلی و واپسين روز از هفته آفرينش پروردگار تعيين کرد که همين نوروز است.

برخی تلاش کرده اند تا نام و نشانی از جشن نوروز را در کتيبه های هخامنشی رديابی کنند و نوشته اند که جشن نوروز در فرمان کورش بزرگ، پايه گذار امپراتوری هخامنشی که در سال ٥٤٢ پيش از ميلاد به مردمان بابل آزادی های ملی و مذهبی را ارزانی داشت،  جاودانه شده است.

شاهد مثال آنها اين پاره از متن کتيبه ماندگار کورش است: "زمانی که من به بابل اندر شدم... به کسی اجازه ندادم که به اين سرزمين و مردم آن ستم کند... من نياز های بابل را مد نظر داشتم و همه جايگاه های مقدس آن را و در بهزيستی آنها کوشيدم... من آنها را از بردگی ناشايسته نجات دادم. من ويرانه های آنها را آباد کردم. من به بدبختی های آنان پايان نهادم." اما در این متن ذکری از نوروز نيست.

نوروز و بابل

اما يادگار های مکتوب بازمانده از بابل باستان، به مانند کتيبه های "سنه خريب" از شاهان آشوری در "بيت اکيتی" يا جشنگاه های آشوری در اين مورد ترديدی باقی نمی گذارد که در دوران مقدم بر ورود کورش بزرگ به بابل شب اعتدال روز و شب پيش بابلی ها گرامی بوده و با نام های "اکيدی" و "خاب نيسان" (اول نيسان) به عنوان سال نو از آن تجليل می شده است.

دکتر کاوه فرخ، تاريخ نگار يونانی ایرانی تبار، می نويسد: "در زمان فتح نسبتا آرام بابل توسط کورش بزرگ (٥٣٩ پيش از ميلاد) بابلی ها از دانش فوق العاده زمان شناسی برخوردار بودند. آنها دريافته بودند که ١٩ سال برابر با ٢٣٥ ماه است و بر مبنای آن از سده پنج پيش از ميلاد به بعد چرخه يا سيکل هفت گانه ای را تعيين کردند که هر دوره آن ١٩ سال را دربر می گرفت... بدين گونه سال نو بابلی ها با نخستين روز ماه نيسان در آغاز بهار مصادف می شد. از اين رو به نظر می آيد که اين تاريخ بابلی سرآغاز جشن نوروز آريايی بوده باشد."

سال ها پيش از اين ویلهلم آيلرز در کتاب "تاريخ ايران کمبريج" نوشته بود: "پارس ها افزون بر علم اخترشناسی بين النهرين گاهشماری آن را نيز پذيرفتند که بر مبنای آن آغاز سال با نخستين شب بهار (٢٠ مارس) مصادف می شد."

"زيباترين جشن ايران باستان (نوروز يا نوسَرد) جشن سال نو بابليان باستان بود که در آن روز مردوک، خدای بابلی ها سرنوشت نسل بشر را از نو رقم می زد... بنا به يافته های باستان شناختی، همه شهرهای بزرگ بابل و آسور دارای جشنگاه ويژه ای بودند با نام "بيت اکيتی" که بيرون از دروازه های شهر قرار داشت."

جشن سال نو بابلی ١٢ روز به درازا می کشيد و هر روز آن مراسم خاص مذهبی داشت. از جمله در يکی از آن روزها روحانی ارشد بابلی شاه را به نيايشگاه مردوک می خواند و به عنوان کفاره گناهان خواسته و ناخواسته شاه در سال گذشته بر رخسار او سيلی می زد، چنان که اشک او جاری می شد.

دوازده روز جشن نوروز آريايی نيز که در آن "مير نوروزی" هم ظاهر می شد، احتمالا با اين سنت بابلی ها پيوندی دارد.

از نويسندگان ايرانی هاشم رضی است که در کتاب "آيين مغان" به جشن اکيتی اشاره می کند: "اکيتو جشن کهن بابلی است که سالی دوبار در آغاز بهار و پاييز برگزار می شد و قدمت آن به موجب آگاهی هايی که داريم، به هزاره دوم پيش از ميلاد می رسد و ميان اين جشن بابلی با نوروز ايرانی شباهت بسياری وجود دارد."

در پی سقوط امپراتوری بابلی جشن های آن نيز ميان اقوام سريانی و سومری و اکاد به تدريج متروک شد. اما دوباره در اوايل سده بيستم ميلادی سريانی ها به تجليل از سال نو باستانی خود با نام "اکيتو" پرداختند که به دليل روی آوردن آنها به کيش مسيحيت و پذيرفتن گاهشماری گرگوری آن از شب بيستم مارس به اول آوريل منتقل شده است.

نوروز و تخت جمشيد

با وجود نبود يادکرد از نوروز در نوشته های هخامنشی بيشتر تاريخ نگاران بر اين باوراند که در پی اشغال بابل توسط کورش بزرگ جشن اعتدال روز و شب ميان ايرانيان رايج شد و داريوش بزرگ برای برگزاری اين جشن با شکوه تخت جمشيد را ساخت.

ارنست هرتزفلد، ايران شناس برجسته آلمانی که نخستين حفاری علمی تخت جمشيد را رهبری کرده است، بر اين باور بود که داريوش آن را به عنوان نوروزگاه ساخته بود.

با اينکه پايتخت هخامنشی از پارس فرسنگ ها فاصله داشت، داريوش بزرگ به طور نمادينی بارگاه نوروزی خود را در حوالی خاستگاه دودمان هخامنشی بنياد کرد. شاهان هخامنشی در ايام نوروز در همين محل جلوس می کردند و از اقوام مختلف قلمرو پهناورشان ارمغان های نوروزی دريافت می کردند که تصوير آن را می توان روی ديوار نگاره های تخت جمشيد ديد.

مايکل اکسوورتی در کتاب "امپراتوری انديشه" می نويسد: "هدف از احداث مجتمع عظيم تخت جمشيد هنوز روشن نيست. ممکن است جايگاه برگزاری جشن ها و مراسم اعتدال شب و روز در بهار باشد که همان نوروز ايرانی است. صفوف باج آوران که روی ديوارها منقش است حاکی از اين احتمال است که تخت جمشيد محل اعلام رسمی بيعت و وفاداری سالانه از سوی استان های ايران باستان بوده است."

احيای نوروز پس از اسکندر

نگاشته های تاريخی حاکی است که شاهان اشکانی يا پارتی، که پس از ویرانی های اسکندر، فرمانروا شدند، سنت های هخامنشيان را از نو زنده  کردند و به آنها ارج گذاشتند و نوروز را گرامی داشتند.

بلاش اول، نخستین شاه اشکانی ای بود که نحوه تجليل او از نوروز به عنوان جشن سراسری در تاريخ کهن آمده است، هرچند جزئيات آن برايمان روشن نيست.

اما از دوران ساسانی يادگارهای فراوانی بجا مانده است که جايگاه رفيع نوروز در آن زمان را آشکار می کند. نوروز ساسانی مهم ترين روز سال بود و مهم ترين امور ملی دولت نيز، به مانند بار دادن به مردم و عفو زندانيان، در همان روز انجام می گرفت.

در پی سقوط سلسله ساسانی و پيروزی تازيان بر ايران و ترويج کيش اسلام که از سال٦٥٠ ميلادی آغاز گرفت، نوروز همچنان ماندگار بوده است.

به تدريج جشن های ديگر ايران باستان به مانند مهرگان و گاهنباران، مختص پيروان کيش مزديسنی شد و تنها نوروز و سده را همگان تجليل می کردند. سرانجام، شکوه سده هم کاهش يافت و نوروز تنها جشن باستانی ای شد که ايرانيان، صرف نظر از مذهبشان، جشن می گيرند.

ماندگاری نوروز پس از اسلام

لغتنامه دهخدا با استناد به کتاب "تمدن اسلامی" جرجی زيدان می نويسد: "در دربارهای نخستين خلفای اسلامی به نوروز اعتنائی نداشتند، ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن درآمد خود هدايای نوروز را از نو معمول داشتند. بنی اميه هديه در نوروز را بر مردم ايران تحميل می کردند که در زمان معاويه تعداد آن به پنج تا ده ميليون درم بالغ می شد."

در ادامه تفسير نوروز لغتنامه دهخدا می افزايد: "اميران ايشان (عرب ها) برای جلب منافع خود مردم را به اهداى تحف دعوت می کردند. نخستين کسی که در اسلام هدايای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن يوسف بود. اندکی بعد اين رسم نيز از طرف عمر بن عبدالعزيز به عنوان گران آمدن اهداى تحف بر مردم منسوخ گرديد."

اما با ظهور ابو مسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و تشکيل سلسله های طاهريان و صفاريان و سامانيان جشن های ايرانی و به ويژه نوروز دوباره رونق يافتند و تا به روزگار ما رسيدند. 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- mojtaba، 2012/04/04
ایران بزرگ تنها متعلق به یک قوم نیست. البته قابل ذکر است که زرتشت که معادل کنونی نام وی {ستاره طلایی} است خود از ماد و از منطقه آذربایجان بوده.
- علی، 2012/03/27
من فارس هستم ولی ایران سرزمین فارس ها نیست بلکه ما فارس ها قومی از اقوام مختلف آریایی هستیم. درود بر همه اقوام آریایی. ما همه از یک ریشه هستیم و فارس و بلوچ و آذری و کرد و ترکمن و تاجیک و گرجی همه از یک نژاد و ریشه هستیم. نوروز پیروز. در ضمن من با بیشتر حرف های آرتا موافق هستم.
- m.n، 2009/03/05
من فكر ميكنم چرا با اين همه ادعا باز هم روي جلد كتاب ادبيات ما ها نوشته شده فارسي مگه كجاي پارسي اشكالي داره ؟
لطفا اگر اشكالي پيدا كرديد برام ايميل كنيد
- ارتا، 2008/03/23
گواینكه من ارجحییتی برای گزینش "ایران" یا "پارس" قائل نیستم، ولی این نیز اشتباه است كه فكر كنیم "پارس" قدیمی تر از "ایران" است. "پارس" نمایندگی سیاسی میكند و "ایران" نمایندگی فرهنگی و الهیاتی. "پارس" فقط دو هزار و پانسد سال تایخ دارد، در صورتیكه "ایران" حداقل دو هزار سال بیشتر.

ایرانیها در پیشرویشان بطرف غرب، كمی قبل از دریای مدیترانه، فهمیدند از اینجا به بعد یك كشور دیگری است. چون قوم مستقر در آنجا "ایونی" ها بودند، ایرانیها هم فكر كردند آن كشور همه اشان ایونی هستند، و لذا به آنها گفتند "ایونیا" یا همان یونان امروز ما. این نشان میدهد ایرانیها چیزی از یونانیها نمیدانستند.

همینطور وقتی یونانیها هم با ایرانیها در تماس قرار گرفتند، چون پارسیها دست بالا داشتند، آنها هم فكر كردند همه ایرانیها پارسی هستند، و لذا به ما گفتند "پارسا". این نشان میدهد یونانیها هم چیز زیادی از ایرانیها نمیدانستند.

بهر حال "ایونیا" و "پارسا" به یك اندازه اشتباه بود. همان اشتباهی كه آمریكایها بومیهای آمریكا را "ایندین" (هندی) خواندند، و هنوز هم گهگدار میگویند.

ادبیات غرب اشتباه یونانیها را ادامه داد و حتی به خود یونان گفت "گریس"، در صورتیكه یونانیها به خودشان میگویند "هلنی" و كشورشان "هلاس".

بد نیست بخاطر بیاوریم كه مادر كوروش مادی (یا كرد امروز) بود و كوشید همه را بطور یكسان و با احترام هماهنگ كند نه اینكه "امپراطوری پارس" بسازد. "امپراطوری هخامنشیان" هم ادبیات غرب است كه سعی میكند كشورداری بدیع و ناب كوروش را در حد اوباشی در كالیبر اسكندر و چنگیز و تیمور بسنجش بگذارد.
- mohamad reza، 2008/03/22
اینکه باید از فارسی استفاده کرد این کاربر محترم اشتباه می کند. هر چند همیشه غربیان به ما پارسی میگفته اند ولی ما خود ایرانی خودمان راخطاب میکرده ایم. هر چند در دهه ٢٠ این موضوع درست شد. ایران هم از اریا می اید به معناى نجیب .ومختص ٣ قوم اریایی بوده. هرچند که لازم است مردمان ساکن این سرزمین را هم قبل از ورود اریایها ایرانی خطاب کنیم
- یک کاربر، 2008/03/19
از گزیدن نام ایران بر فارس بیش از یک و نیم سده نمیگذرد و پژوهشگرانی که نمادهای پارسی را که به همه پارسی گویان منطقه تعلق دارد بدون درنظر داشت این موضوع « ایرانی » خطاب مینماند، سخت به خطا رفته اند. بهتر است زمانیکه از نماد های تاریخی اسم برده میشود، به آنها فارسی خطاب شود تا ایرانی. بصورت مثال در قسمتی از نوشتار بالا چنین آمده است: "زرتشت پيامبر بود که اخترشناسی ايرانی را بنياد نهاد". اینگونه پژوهش ها میباید بر اساس معیار های جامعه شناسی طوری به نگارش آیند که از انحصار نماد های تاریخی که به ملت های دیگری نیز تعلق دارند، جلوگیری شود. هر روز تان نوروز و نوروز تان خجسته.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.