Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
ری، زخم خوردۀ تاریخ
مهتاج رسولی

چون از بازار و بازارچه به در ورودی حرم نزدیک می‌شویم، تصویر شهر ری، این موجود "چهل‌تکه" که در ذهن من از عهد ساسانی تا درون داستان‌های صادق هدایت امتداد می‌یابد، واقعیت خود را آشکار می‌کند. در فروشگاه‌های دور و بر حرم به مانکن‌های زن و مرد و بچه و بزرگ، چادر و مقنعه و روپوش و عبا و قبا و چیزهایی پوشانده، هیئتی به آنها داده‌اند که انگار تاریخ را به شکلی سمبلیک خلاصه کرده باشند. انگار به تن زن و مرد هخامنشی پوشش اسلامی کرده باشند.

گنبد طلائی شاه عبدالعظیم باشکوه است؛ یعنی با شکوه‌ترین چیزی که امروز در شهر ری می‌توان دید. این گنبد و بارگاه در واقع نگینی است که شهر بر گرد آن تنیده‌است. اما قدمت شهر نمی‌تواند با این بارگاه اسلامی سنجیده شود. بر اساس یافته‌های اطراف چشمه‌علی، یک تاریخ هفت‌هزارساله پشت سر شهر خوابیده‌است. با وجود این از چهرۀ شهر نه هویت هفت‌هزارساله که همان تاریخ هزارساله نیز بر نمی‌آید.

شهر ری مثل دیگر شهرهای ایران، پر است از خانه‌های تازه‌ساز بی‌ریخت توسری‌خورده بی‌اصل و نسب که هویتی خاص به معماری و ساختمان شهر نمی‌بخشد. فارغ از یکی دو اثر باستانی، صفتی هم که نشان دهد این شهر، هفت هزار سال مدنیت را پشت سر دارد، از وجناتش پیدا نیست. حتا نشانه‌ای که شما را به گذشته‌های دور ببرد، وجود ندارد. دور سهل است، نشانی از ماشین دودی دورۀ ناصرالدین شاه هم در آن پیدا نیست. تنها نام بعضی محله‌ها از گذشته می‌آید. آن هم نه از گذشته‌های دور، بلکه از همین دورۀ صفویه و نزدیک‌تر، مانند نفرآباد که اشاره به نفرداران (شترداران) دورۀ صفویه و قاجاریه دارد.

پس از زیارت حرم در شهر سراغ کتاب‌فروشی‌ها می‌روم، تا اثری و آثاری در بارۀ شهر پیدا کنم. اما در دو سه کتاب‌فروشی که پرسان پرسان به آنها می‌رسم، کتابی دربارۀ شهر وجود ندارد. حتا کتاب "راگا" را پیدا نمی‌کنم. راگا نام قدیمی شهر ری است و در کتیبۀ بیستون از شهر به این عنوان یاد می‌شود. راگا بعدها بدل به راغه شد. اینکه در بوف کور از گلدان راغه سخن به میان می‌آید، مقصود همان ری است. حوادث مهم‌ترین داستان ایرانی، بوف کور هم در این شهر می‌گذرد.

ناگزیر در خیابان می‌ایستم و به اولین پراید شخصی که از راه می‌رسد و بوق می‌زند، می‌گویم: "ابن بابویه" و به محض سوار شدن از او می‌خواهم جاهای تاریخی شهر را نشانم دهد. به سوی چشمه‌علی می‌تازد و سر راه برج طغرل را هم نشان می‌دهد. ابن بابویه، چشمه‌علی و برج طغرل در یک ناحیه واقع‌اند.

در کنار دیوار محوطه‌ای که برج طغرل در آن محصور است، پیاده می‌شوم که عکس بگیرم. اما به جای آنکه به مشخصات معماری آن مثل ارتفاع، قطر و ۲۴ تَرَک بودن آن توجه کنم، به یاد تاریخ بیهقی و جنگ دندانقان می‌افتم؛ طغرل سلجوقی در آن جنگ مسعود غزنوی را که پیشتر ولیعهد و مقرش همین شهر ری بود، شکست داد (۴۳۱ ه ق). سه سال بعد، خود وارد این شهر شد و به تخت شاهی نشست و آن را دارالملک خود قرار داد، هرچند دیری نپایید.

پیش از آن و بعد از آن شهر ری همواره به همین سرعت دست به دست شده. هنوز اگر درست بکاوی، زخم‌های متجاوزان از سلطان محمود غزنوی گرفته تا سلجوقیان و خوارزمشاهیان و مغول‌ها بر روح شهر باقی است. تصور زخم‌هایی که این شهر بر تن و جان خود دارد، روح و روانم را می‌آزارد. در ماشین را محکم می‌بندم. راننده راه می‌افتد و بی‌خبر از آنکه من در چه عوالمی سیر می‌کنم، به طنز می‌پرسد: "از ماشین بنده گناهی سر زده‌است؟" از او پوزش می‌طلبم و خاموش می‌شوم، در حالی که در دلم فغانی برپاست.

اشین می‌رود و من برای دور شدن از افکارم جزوه‌ای را که در یک کتاب‌فروشی دربارۀ شهر ری خریده‌ام، ورق می‌زنم. جزوه می‌گوید، پس از حملۀ اعراب، عبیدالله بن زیاد والی ری شد. به خود می‌گویم، پس بی‌خود نیست ما این‌همه با ابن زیاد دشمنیم. بعد حجاج بن یوسف ثقفی به ولایت ری آمد که کشتارها و بی‌رحمی‌هایش زبانزد است. او بیست سال بر ری حکومت کرد، تا آن که ابومسلم خراسانی کمر همت بست و بنی امیه را برانداخت.

شمار معاریفی که در این شهر کشته شده‌اند یا به مرگ طبیعی مرده‌اند، از مرداویج زیاری گرفته تا ستارخان که هنوز مقبره‌اش در باغ طوطی هست، چندان است که اگر به شیوۀ نمادین در یکی از خیابان‌ها یا حتا گورستان‌ها برای هر یک لوحی گذاشته شود، دیدن و خواندن آنها چندین شبانه‌روز طول خواهد کشید. اما کسی به فکر این چیزها نیست. راننده همچنان گاز می‌دهد و مرا کنار چشمۀ آبی زمین می‌گذارد که بولدوزری در آن مشغول کار است و دارد محوطۀ دور و بر چشمه را صاف و صوف می‌کند.

هنوز پیاده نشده چشمم به نقش برجسته‌ای می‌افتد که می‌تواند یاد بیستون را در خاطر زنده کند، اما حتا از راه دور پیداست که این نقش برجستۀ شکوه و جلال نقش‌های هخامنشی را در تخت جمشید یا ساسانی را در بیستون ندارد. آن دست‌هایی که نقش‌های هخامنشی و ساسانی را زده‌اند، انگار در اینجا هنرشان افت کرده باشد. انگار استعدادشان پس رفته باشد، خطوط کج و کوله و قامت‌های ناسازی ساخته‌اند. در واقع این نقش برجسته متأخر است و در دورۀ فتح‌علی شاه و به دستور او از وی و شاهزادگان قاجار ساخته شده‌است.

تاریخ تکرار شده‌است و این بار به شکلی مضحک. در عوض این چشمه یادآور تاریخ هفت‌هزارسالۀ شهر است. سعدی می‌گفت: هر کجا چشمه‌ای بود شیرین / مردم و مرغ و مور گرد آیند. این چشمۀ آب شیرین هم گویا سبب شده‌است که مردمان عهد باستان در ری گرد بیایند و شهری بسازند که هنوز بر جای است، هرچند نشانه‌هایش از گذشته کم‌رنگ.

در گذشته‌های دور، اگرچه ری همواره از زمان مادها و هخامنشیان مطرح بود، اما این اشکانیان بودند  که به ری توجه ویژه نشان دادند و آن را پایتخت بهارۀ خود کردند. در عهد جدید هم این شاه طهماسب صفوی بود که به ری توجه کرد و بیشتر از آن البته به تهران. شاه طهماسب در سفری به ری متوجه شد که قصبۀ تهران جای آبادی فراوان دارد، دستور داد بارویی برایش بسازند و از آن زمان تا امروز تهران آهسته آهسته تبدیل به اژدهای هفت‌سری شده که ری را هم همراه با شمیران و جاهای دیگر فرو بلعیده‌است.

هنوز خیالاتم از تاریخ خونبار ری بیرون نیامده که می‌بینم راننده در اتوبان است و به سوی بی‌بی شهربانو می‌رود. کوه بی‌بی شهربانو از اتوبانی که به سمت آن می‌رود، پرشکوه جلوه‌گر می‌شود. یک باغ بزرگ که دیوار بزرگتری دور آن را فرا گرفته و درخت‌هایش سر به فلک کشیده‌اند، بر سر راه بی‌بی شهربانو ایستاده‌است. از راننده می‌پرسم: "این باغ از آن کیست؟" می‌گوید: "امین‌آباد است". پس همان است که به دارالمجانین معروف بود و تا پایان دورۀ پهلوی‌ها مردم لطیفه‌هایی می‌ساختند که به نوعی پای وزیران و نخست‌وزیران در میان می‌آمد و امروز به آن مرکز روان‌پزشکی می‌گویند.

اتومبیل در کنارۀ دیوار باغ از کوه بالا می‌رود و به جایی می‌رسد که بی‌بی شهربانو نام دارد. در واقع اینجا همان نماد بی‌بی شهربانوست که در بارۀ آن افسانه‌های بسیار گفته‌اند و سرگذشتش مانند سرگذشت شهر در افسانه و واقعیت غرق شده‌است. اما هرچه هست، یاد یک وطن‌دوستی شکوهمند را هم زنده نگه می‌دارد. بقعۀ بی‌بی شهربانو بر بلندترین نقطۀ شهر ری واقع است؛ جایی که از آنجا می‌توان بر دشت‌های حاصل‌خیز ری نظر انداخت که در این فصل زمستان سبزند و می‌توان دریافت که چرا این شهر هفت هزار سال است که مانده‌است و به باشندگانش غذا می‌رساند.

از فراز بی‌بی شهربانو علاوه بر دشت‌های حاصل‌خیز ری و ورامین، کارخانۀ سیمان ری خودنمایی می‌کند. به نظر می‌رسد اکنون این نماد صنعت شهر باشد، چون از چیت‌سازی ری هم که زمانی شش‌هزار کارگر و کارمند داشت و پارچه‌های مرغوب و ارزان تولید می‌کرد، جز یک بنای باطل افتاده، دیوارهای بلند و پیکر بی‌جان نمانده‌است.

در بازگشت به ایستگاه مترو در این اندیشه‌ام که چرا هیچ چیز تاریخی در شهر ری جز بقعه و بارگاه امام‌زاده‌ها و مقدسین زنده نیست؟ هرچه زنده است، همان بقعه و بارگاه است: بارگاه شاه عبدالعظیم، بقعۀ امام‌زاده حمزه، بقعۀ امام‌زاده عبدالله، بقعۀ ابن بایویه، بقعۀ امام‌زاده هادی، بقعۀ امام‌زاده ابراهیم و اسماعیل و شعیب و رقیه و علی و قاسم و شیخ کلینی. حتا جایگاه بی‌بی شهربانو هم به بقعه معروف است، چون معروف است که دختر یزدگرد ساسانی در اسارت به عقد امام حسین درآمد و مادر زین‌العابدین بیمار، امام چهارم شیعیان است. یعنی که نام بی‌بی شهربانو هم نه به عنوان یک زن تاریخی که علیه اعراب به مبارزه برخاست، بلکه در پیوند با مذهب زنده مانده‌است. در شهر ری نامی از رازی‌هایی که از این شهر برخاسته‌اند، همانند محمد بن زکریای رازی، کاشف الکل، کمتر شنیده می‌شود.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- یک کاربر، 2010/09/14
بسمه تعالی
با سلام لطفا لفظ بیمار را از کنار اسم امام زین العابدین ع بردارید ایشان در صحرای کربلا به مشیت الهی بیمار گردید که دنباله امامت حفظ شود
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.