من که میخواستم با دوربین عکاسی به شکار این شگفتیها بروم یک روز وسط هفته را انتخاب کردم، با این منظور که شاید آنجا خلوتتر و برای عکسبرداری مناسبتر باشد.
وقتی پا به بیرون گذاشتم، هوا زمستانی بودنش را با باد شدیدی اعلام کرد. نزدیک ظهر بود و برگهای خشک و رنگارنگ درختان با وزش باد روی زمین به یک طرف در پرواز بودند. باد مردمی را هم که برای دیدن شگفتیهای زمستانی به هاید پارک آمده بودند به سوی دروازه "شگفتیهای زمستانی" هدایت میکرد.
وقتی وارد محوطه شدم چرخ فلک بزرگی در مقابلم خودنمایی کرد و آهنگهای کریسمسی از هر طرف در گوشهایم نواخته شد. به هرسو سر میچرخاندم کالاهای مختلف با نمادهای کریسمسی به چشم میخوردند که در این فصل در خانه و خیابان، در میدان و در فروشگاه، دنیایی از رنگ و طرح میآفرینند. نمادهایی مثل بابانوئل، درخت کریسمس، "رادولف" گوزن بینی قرمز بابانوئل، سورتمه، ستارههای بزرگ و فرشتههای کوچک. تا چشم میانداختی رنگ بود و طرح بود و هیجان، و نواهایی که قلب انسانها را در این روزها به هم پیوند میدهد.
کمی جلوتر در هر دو سمت راه، غرفههای کوچک چوبی با ستارههای آویزان بر سر در آنها دیده میشدند. بازار اصلی از همینجا شروع میشد. کالاهایی که در این غرفهها فروخته میشدند بیشترشان صنایع دستی بود که در مغازههای معمولی نمیتوانید آنهارا پیدا کنید. از کارهای چوبی گرفته تا کارهای فلزی، کاغذی، شیشهای و خلاصه هر چیزی که مضمون آنها به درخت کریسمس و یا تزئینات میز شام کریسمس مربوط میشد و البته برای گردشگران نیز اجناسی با نماد لندن در نظر گرفته شده بود.
در لابلای این غرفهها مکانهایی هم برای آدمهای تشنه و گرسنه پیشبینی شده بود، نوشیدنی و خوردنیهایی که باز هم خاص این فصل و این نوع بازارهاست و آنها را در هرجا و در هر فصل نمیتوان یافت. چندین غرفه بزرگ به سوسیسها و آبجوهای آلمانی که طرفداران زیادی دارد، اختصاص داده شده بود. نوشیدنیهای گرم الکلی و غیرالکلی هم که تحمل سرما را برای بازدید کنندگان آسانتر میکرد، همه جا در دست بازدیدکنندگان دیده میشد. برگر و سیب زمینی سرخ شده، ماهی دودی، شکلات آب (ذوب) شده و شیرینیهای مخصوص، فضای این بازار را رنگینتر و متنوعتر میکردند.
هر چه پیش میرفتم جمعیت بیشتر و بیشتر میشد و به من میفهماند که امید به خلوت بودن وسط هفته خیالی واهی است. اما وقتی به شهربازیاش رسیدم دیگر جای سوزن انداختن نبود. گویی شگفتیهای این چنین مکانهایی را خردسالان بهتر از همه میشناسند. همهجا در لابلای مردم زنان و مردانی با جلیقه زرد و نارنجی رنگ دیده میشدند که یا راهنما و یا محافظین امنیت مردم بودند.
قسمتی که من خیلی دوست داشتم آتش بزرگی بود که هم در محلهای سرپوشیده و هم در فضای باز در لابلای غرفهها روشن شده بود و پناهگاهی بود برای آنهایی که سرما امانشان را بریده بود. در نزدیکی این کندههای آتش، غرفهای "مارشمالو" (نوعی شیرینی پف کرده ساخته از شکر همراه با یک سیخ چوبی بلند) میفروخت. خریداران، مارشمالو را اول روی آتش نگه میداشتند و گرم میکردند و بعد میخوردند.
در قلب این مجموعه قسمتی از زمین را با یخ پوشانده بودند. آدمها از کوچک و بزرگ روی سطح یخ سر میخوردند و با شادی و خنده لحظات را میگذراندند. در جایگاهی که در وسط این میدان یخ تعبیه شده بود دختری آهنگهای مخصوص کریسمس را همراه با نواختن گیتار میخواند. در اینجا بود که فضای یخزده زمستانی بر فضای رنگارنگ و متنوع جشن کریسمس غلبه میکرد و شگفتیهای زمستانی با نواهای کریسمس آمیخته میشد. سرزمین شگفتیهای هاید پارک لندن واقعا پُر از شگفتی بود. شگفتیهایی گوناگون که گویی برای سلیقه هر گونه بازدیدکنندهای چیزی در نظر گرفته شده بود.
در نمایش تصویری این صفحه شما را به سرزمین شگفتیهای زمستانی لندن میبریم.
Farzaneh Kaboli.
,