شیراز خاطرۀ مردمان بسیاری را در حافظۀ خویش نگاه داشتهاست: باباکوهی، سعدی، حافظ، شاه شجاع، ملاصدرا، کریم خان، لطفعلیخان، قوامالملک و غیره.
از این میان، قوامالملکها به همان نسبت که در تاریخ متأخر شیراز پراهمیت هستند، ناشناختهترند و اگر نبود عمارات باشکوه برجایمانده از آنان، شاید خاطرهشان به حافظۀ کهنسالان شیرازی محدود میماند؛ خاطرهای که بر خلاف حکومتگرانی چون سعد بن ابیبکر زنگی، شاه شجاع و کریمخان زند، چندان هم خوشایند نیست.
نسب قوامالملکها به حاج ابراهیمخان کلانتر میرسد. او در خاندان معروف هاشمیه به دنیا آمد که از کلیمیهای مسلمانشدۀ قزوین بودند و گفته میشود که پس از مهاجرت به شیراز با اعقاب "حاجی قوام" ممدوح حافظ شیرازی وصلت کردند. لقب بعدی این خانواده باید اشارهای به همین وصلت باشد.
ابراهیمخان در زمان کریمخان زند، کلانتر برخی محلههای شیراز بود و مدتی پس از مرگ کریمخان، کلانتر ایالت فارس شد.
وقتی لطفعلیخان زند به سلطنت رسید و برای جنگ با آقا محمدخان قاجار از شیراز خارج شد، شهر را به حاج ابراهیمخان سپرد. اما او که ستارۀ بخت خان زند را رو به افول میدید و به فکر فردای پس از سقوط زندیه بود، پنهانی با آقا محمدخان قاجار ساخت و هنگام بازگشت لطفعلیخان به شیراز، دروازههای شهر را به رویش بست.
باقی داستان معروف است: لطفعلیخان به سوی کرمان رفت و پس از شکست از آقا محمدخان با وضعی فلاکتبار به تهران آورده شد و بر اثر شکنجههای طاقتفرسا جان باخت. در عوض، حاج ابراهیمخان که حالا برای خواجۀ تاجدار حکم "تاجبخش" را داشت، لقب اعتمادالدوله گرفت و به وزارت فتحعلیخان، ولیعهد آقا محمدخان منصوب شد.
او در زمان فتحعلیشاه تا مقام صدارت عظما پیش رفت و قدرت و ثروت درخور توجهی را به هم زد. با این حال زودتر از آن چه گمان میرفت، از مسند به زیر کشیده شد. سرنوشت مردی که اعتماد قاجاریه را با خیانت به زندیه جلب کرد، بسی عبرتآمیز بود. راست یا دروغ، متهم به خیانت شد. او را پس از مصادرۀ اموال به طالقان فرستادند. در آنجا چشمانش را کور کردند، زبانش را بریدند و جانش را گرفتند.
اما نفوذ خاندان او در ایالت فارس ریشهدارتر از آن بود که با غضب شاه پایان بگیرد. بدین سان پس از چندی فرزندش میرزا علیاکبرخان با لقب قوامالملک، کلانتر فارس شد تا سلسلۀ قوامالملکهای شیراز به عنوان قدرتمندترین خاندان محلی فارس قوام و دوام پیدا کند و آنان را تا پایان دورۀ قاجار در جایگاه مالکالرقاب فارس بنشاند.
قوامالملکها به نزدیکی با دولت انگلستان معروف بودند و چنین مینماید که برای حفظ موقعیت ممتاز خود چارهای جز این نداشتند. در روزگاری که سرتاسر جنوب ایران، از خوزستان گرفته تا سیستان و بلوچستان و فارس و کرمان، تحت نفوذ انگلیسیها قرار داشت، حکومت بر این مناطق بیتوافق با سیاست دولت انگلستان آسان نبود.
از این گذشته، تجربۀ حاج ابراهیم خان کلانتر که یکشبه از اوج قدرت به حضیض ذلت فروغلتید، خاندان قوامالملک را وامیداشت که تکیهگاه مطمئنی برای خود بیابند. معادلۀ سادهای بود: انگلیسیها در پی متنفذان محلی بودند تا از طریق ایشان سیاست خود را پیش ببرند و قوامالملکها در جستجوی مأمنی بودند که به گاه یورش قدرت خودکامه بدان پناه آورند. روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات ناصرالدینشاه قاجار گواه این مدعاست:
"رکنالدوله [حاکم فارس] بعد از ورود به شیراز او [قوامالملک شیرازی] را چوب زده حبس نموده و به طهران عریضه کرده صد هزار تومان به شاه و سی هزار تومان به امین السلطان [صدر اعظم] میدهد که قوام را به من بفروشید. یعنی اختیار جان و مال او را داشته باشم. چون قوامالملک برادر زادۀ صاحبدیوان [است] و از آن طرف این دوره مثل زمان فتحعلیشاه نیست که بشود اعاظم و رجال را خرید و فروخت، فرنگیها به صدا درمیآیند، نشد قوام را بخرد."(۱)
در سیاست داخلی هم قوامالملکها راه ماندن در قدرت و حفظ ثروت را خوب میدانستند و در میدان پرتلاطم سیاست ایران رسم جا عوض کردن و رنگ به رنگ شدن را خوب آموخته بودند. برای نمونه، محمدرضا خان قوام الملک که از زمان ناصرالدینشاه تا دورۀ مشروطیت همهکارۀ فارس بود، با آزادیخواهان شیراز کشاکشها داشت. زیرا میدانست که برقراری مشروطیت تحدید نفوذ و قدرتش را از پی خواهد آورد.
مردم به پیشوایی روحانیان محلی علیه او دست به شورش زدند و در عریضه به نمایندگان مجلس شورای ملی خواهان خلع یدش از فارس شدند. دولت نیز او را به تهران فرا خواند تا بلکه شیراز آرام گیرد. وقتی قوامالملک به تهران رسید، دانست که باد در بیرق مشروطهخواهی افتادهاست. خیلی زود، رنگ عوض کرد و همراه پسرانش با برپایی غرفه در جشن سالگرد پیروزی مشروطه، در پای نهال آزادی پای کوبید!
البته خاطرۀ مردمستیزی او از یاد شیرازیها نرفت و وقتی به شیراز بازگشت، توسط فردی به نام نعمتالله بروجردی به قتل رسید. این واقعه، زمینه را برای انتقامکشی قوامالملکها از مخالفانشان مهیا ساخت. تلگراف انجمن اسلامی و انجمن انصار شیراز خطاب به مجلس شورای ملی در شرح این ماجرا، بیانگر نوع رفتار خاندان قوامالملک و طریق حکمرانی آنهاست:
"پنج روز است حجتالاسلام [شیخ محمدباقر] را شهید، سید مظلومان را تیرباران نموده، مثله کرده، سوختند. استخوانهای سوخته را در خندق ریختند. آنچه عجز و لابه میکنیم [که] رحم کنند، استخوانها را بدهند [تا] دفن کنیم فایده نمیکند. خانههای ما را غارت کردند. به زن و بچۀ ما بیچارگان ابقا نمینمایند.... پسران سفاک خونخوار قوام بر بزرگ و کوچک [از] زن و بچۀ ما ابقا نمیکنند.... آه، ما بیچارهها از حیوانات پستتریم."(۲)
گویا این آخرین سلسلهجنبانی قوامالملکها در شیراز بود که در نابسامانیهای پس از مشروطه رخ داد. رضاشاه که آمد، محدود کردن متنفذان محلی را با جدیت پی گرفت. در آن هنگام، ابراهیمخان قوامالملک بر فارس حکم میراند. شاه او را با عنوان این که وکیل مجلس شورای ملی باشد به تهران کشاند و او را از کانون قدرتش دور کرد.
البته فراست ابراهیمخان بیش از اینها بود. آن قدر به رضاشاه نزدیک شد که در سفر و حضر با او بود و فرزندش علی قوام با اشرف پهلوی ازدواج کرد. اگرچه این ازدواج اجباری پس از استعفای رضاشاه از سلطنت به متارکه انجامید، اما بیانگر تلاش خاندان قوامالملک برای حفظ قدرت و نفوذ خود بود.
جالب این که اسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا شاه پهلوی نیز داماد ابراهیمخان بود.
دورۀ پهلوی، دورۀ زوال قدرت خاندان قوامالملک شیرازی بود و آنها که روزگاری در فارس سروری میکردند، ناگزیر شدند به استانداری و فرمانداری و سناتوری یا عضویت در هیئت مدیرۀ سازمانهای دولتی بسنده کنند. همینها نیز با انقلاب ۱۳۵۷ پایان گرفت.
امروز برای شیراز و شیرازیان، نام خاندان قوامالملک تنها یک خاطره است. خاطرهای که با یادگارهای برجایمانده از آنان زنده ماندهاست. باغها و بناهایی که از این خاندان در شیراز برجاست، همچون باغ عفیفآباد و نارنجستان قوام، وجهی دیگر از زندگی قوامالملکها را باز مینماید: اشرافیتی با ذایقۀ هنری قابل توجه و در پیوند با هنرمندان برجستۀ آن روزگار. حتا در بارۀ محمدرضا خان قوامالملک که در برابر مخالفان خشونتی بیمحابا به نمایش میگذارد، گفتهاند که "از حیث فضل و دانش نخبۀ خاندان خویش" به حساب میآمد(۳) و "برای خود کتابخانۀ مفصل و گرانبهایی" فراهم آورده بود.(۴)
نارنجستان قوام که مقر اصلی خاندان قوام در شیراز به شمار میآمد، در سالهای پایانی سده ۱۳ هجری قمری توسط علیمحمدخان قوامالملک ساخته و به دست فرزندش محمدرضا خان قوامالملک کامل شد. گزارش مصور این صفحه به معرفی نارنجستان قوام اختصاص دارد.
پی نوشت:
۱- اعتمادالسلطنه، محمد حسن: روزنامۀ خاطرات، تهران، ۱۳۷۷،ص۹۴۰
-۲روزنامۀ حبلالمتین (چاپ تهران)، شمارۀ ۲۵۴، ۱۴ صفر ۱۳۲۶، ص ۴
-۳رکنزاده آدمیت، دانشمندان و سخنسرایان فارس، ج ۱، ص ۳۰۸، به نقل از شهبازی: مجتهد فال اسیری و خاندان قوام
۴- همان جا
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
___________
جدیدآنلاین: سپاس. اصلاح شد.