این سالها دوستاران فرهنگ ایرانزمین نظارهگر فقدان واپسین بازماندگان نسلی هستند که در خیزش فرهنگی دوران پس از مشروطه، سپهر فرهنگ ایرانزمین را با درخشش خویش آذین بستند. هر کدام که میروند، اندوه نبود دیگری بار دیگر بر قلب بازماندگان بار میشود و شرنگ افسوس بر جانشان فرو میریزد. همین امسال: عنایتالله رضا، علینقی منزوی، ابوالقاسم گرجی، محمود روحالامینی و حالا ایرج افشار یزدی.
در محضر پدر
ایرج افشار، فرزند محمود افشار است و گمان میرود که بسیاری از دلبستگیهای فرهنگی خویش را وامدار پدر باشد.
محمود افشار (۱۳۶۲-۱۲۸۲ خ) از کنشگران سیاسی و اجتماعی ایران و استاد دارالفنون و مدرسه عالی علوم سیاسی در سالهای پس از جنبش مشروطه بود. در دوران پهلوی اول از مدیران میانی وزارتخانههای دادگستری و دارایی به شمار میآمد، اما از سالهای آغازین دهۀ ۱۳۲۰ به وزارت فرهنگ رفت و با دوری از سیاست به کارهای فرهنگی روی آورد.
از جملۀ خدمات فرهنگی او میتوان به انتشار مجلۀ سیاسی- ادبی "آینده" اشاره کرد که نخستین بار در مهرماه ۱۳۰۴ و همزمان با تولد فرزندش ایرج منتشر شد و انتشار آن با وقفههای کوتاه و بلند تا سال ۱۳۷۲ ادامه داشت.
محمود افشار در سال ۱۳۳۷ با وقف املاک و رقبات بسیار در یزد، تهران، شمیران و شهر ری، بنیاد موقوفات افشار را بنیان نهاد که تا امروز با هدف "فعالیتهای فرهنگی به منظور تعمیم و گسترش زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی" به کار خود ادامه دادهاست و کوششهای سترگی چون انتشار دهها کتاب در بارۀ تاریخ و فرهنگ ایران و زبان و ادب پارسی، اهدای جوایز سالانه به استادان و پژوهشگران حوزۀ ایرانشناسی، ساخت مدرسه، بخشش زمین به آموزش و پرورش و دانشگاه و همکاری مجدانه با مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا را در کارنامه دارد.
ایرج افشار از چنین پدری زاده شد و در چنین محیطی به خود بالید. ثروت خانوادگی نیز مجالی فراهم کرد که رها از دغدغه معیشت، عمر خویش را وقف پژوهش در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران کند. این که در ۱۹ سالگی و پیش از پایان دورۀ دبیرستان از سوی پدر به مدیریت مجلۀ آینده گمارده شد، نشان میدهد که آموختههای علمی و ادبیاش در آغاز جوانی به چه پایه بود.
ورود به دنیای کتابشناسان
ایرج افشار تا پیش از ۲۶ سالگی ازدواج کرد، دارای فرزند شد و به عنوان دبیر دبیرستانهای تهران به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. اما آن چه راه زندگی او تا شش دهه بعد را روشن ساخت، پیشنهادی بود که در سال ۱۳۳۰ از محمدتقی دانشپژوه و محسن صبا دریافت کرد. این دو ایرج را تشویق کردند که به دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برود و در کتابخانۀ آنجا به خدمت بپردازد. این کتابخانه در آن روزگار یکی از غنیترین کتابخانههای کشور به شمار میآمد و البته افشار با آن بیگانه نبود، زیرا تنها دو سال پیش از این در رشتۀ قضایی از دانشکدۀ حقوق فارغالتحصیل شده و از رسالۀ خود با عنوان " اقلیتها در ایران" دفاع کرده بود.
این آغاری بود بر یک عمر کوشش افشار در حوزۀ کتابشناسی. تا سال ۱۳۳۹ در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق ماند و در این مدت افزون بر گذراندن دورۀ آموزش کتابداری یونسکو به کارهای مهم دیگری دست یازید:
با همکاری عباس زریاب خویی، محمدتقی دانشپژوه، منوچهر ستوده و مصطفی مقربی مجلۀ "فرهنگ ایرانزمین" را منتشر کرد؛ سردبیر مجلۀ "سخن" به صاحبامتیازی پرویز ناتل خانلری شد؛ مدیریت مجلۀ "کتابهای ماه" را بر عهده گرفت؛ در تأسیس "کلوپ کتاب" شرکت کرد و سردبیری مجلۀ "راهنمای کتاب" به صاحبامتیازی احسان یارشاطر را عهدهدار شد. برخی از این مسؤولیتها تا چند دهه بعد ادامه پیدا کرد.
در کسوت استادی، بر مسند مدیری
ایرج افشار در مرز چهلسالگی نامی شناخته برای همۀ فرهنگپژوهان و ایرانشناسان بود و البته مورد احترام و تحسین فراوان. در آستانۀ پنجمین دهۀ زندگی آماده میشد تا خدمات خویش را در سطحی به مراتب بالاتر به ساحت فرهنگ ایرانزمین ارزانی کند. اگر چهارمین دهۀ زندگی را صرف انتشار مجلات فرهنگی و شکل دادن به نهاد نوپای کتابداری و کتابشناسی کرد، دهۀ بعد را در کسوت مدیری کاردان، استادی توانا و پژوهشگری نامدار به سر آورد.
علاقۀ وافر خود به انتشار مجلات فرهنگی را با تأسیس مجلۀ کتابداری (نشریۀ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران) پی گرفت، اما از آن مهمتردر سال ۱۳۴۱ رئیس کتابخانۀ ملی ایران شد و در هفت ماهی که آنجا بود، بخش کتابشناسی ایران را پایه گذارد و به یاری عبدالله انوار، فهرستنگاری از نسخههای خطی را آغاز کرد.
سپس به دانشگاه تهران بازگشت. ابتدا رئیس مرکز تحقیقات کتابشناسی شد و آن گاه از ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۸ ریاست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه را برعهده گرفت. در این دوران به تناوب در دانشگاه تهران و دانشسرای عالی در رشته تاریخ یا کتابداری سرگرم تدریس بود و ضمن انتشار کتابها و مقالات بسیار، مجموعه کتابهای فارسی چاپی دانشگاه هاروارد را فهرستنگاری کرد. چندی هم رئیس مرکز ملی کتاب وابسته به کمیسیون ملی یونسکو در ایران بود.
بیگانه از بازنشستگی
ایرج افشار اگرچه در مرز شصتسالگی مناصب مدیریتی و اجرایی را ترک گفت، اما هرگز از کار خویش بازنشسته نشد، بلکه بهعکس، آسوده از مشغلاتی که زائیده کارهای اجرایی است، بیش از پیش سرگرم تحقیق و تألیف شد. نمونۀ بارز آن فهرستنگاری نسخههای خطی فارسی در کتابخانۀ ملی وین بود که در هفتادسالگی به انجام رساند.
سخت است بتوان کوششهای او در سه دهۀ پایانی عمر را حتا به اختصار و فهرستوار بازگفت. در این دوره تقریباً هر جا که کاری در حوزۀ کتابشناسی، فرهنگپژوهی و ایرانشناسی صورت میگرفت، ایرج افشار حضور داشت و در اساس، بسیاری برنامهها با الهام از افکار او یا به دست شاگردانش جامۀ عمل میپوشید: از انجمن ایرانشناسی اروپا تا مؤسسۀ مطالعات آسیای مرکزی و غربی دانشگاه کراچی؛ از انجمن مطالعات ایرانی آمریکا تا هیئت کارشناسان بنیاد میراث اسلامی لندن و از شورای عالی مشاوران کتابخانۀ ملی تا شورای علمی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی که تا روزهای پایانی عمر حضوری مداوم و مؤثر در آن داشت.
وقتی هم که در سال ۱۳۶۲ پدرش روی در نقاب خاک کشید، همۀ نگاهها در ادارۀ بنیاد موقوفات افشار به او بود؛ نه به خاطر فرزند محمود افشار بودنش، بلکه به سبب ایرج افشار بودنش!
حاصل عمر پربار او – افزون بر آن چه به گزیدهای از آن اشاره رفت - کتابها و مقالاتی است که حتا تعیین تعداد دقیقشان، جستجویی طولانی و پژوهشی مستقل را طلب میکند. عدد کتابهای او را – چه به شکل تألیف و تحقیق و چه در قالب گردآوری و تصحیح- بالغ بر ۳۰۰ عنوان تخمین زدهاند و گفته میشود که مقالات چاپشدۀ او در مجلات و یادنامهها بیش از ۲۰۰۰ عنوان است.