محمد رضا شفیعی کدکنی، فرزند میرزا محمد شفیعی کدکنی و فاطمه توسلی در ۱۸ مهر ۱۳۱۸ در کدکن که در آن زمان بخشی از شهرستان نیشابور بود متولد شد. سپس پدرش به مشهد رفت و در نزدیکی حرم امام رضا ساکن شد. پدرش از عالمان حوزه علمیه مشهد در دوران رونق آن یعنی میان دهه ۲۰ تا ۵۰ خورشیدی بود.
"اگر از طرف حرم حضرت رضا به خیابان تهران میآمدید به سمت جنوب در سمت غربی خیابان، کوچه حاج ابراهیم چاووش بود و حدودا در نقطه مقابل آن کوچه کربلا و بعد از آن در همان راسته خیابان تهران و بعد کوچه چهنو. محله چهنو در قرن هشتم و اوایل قرن نهم جزو محلات اصلی و معتبر مشهد بوده است ... درست رو به روی همین کوچه چهنو که کوچه نسبتا پهن و ماشین روی بود کوچه ما بود. یعنی کوچه اعتماد. منزل کوچک ما در همین کوچه اعتماد قرار داشت."
آقای کدکنی در جایی نوشته است که وقتی همراه پدرش به منزل علمای مشهد میرفته اند فضلای شهر یکی از خوشیهایشان این بود که او را در خواندن ابیات الفیه ابن مالک در نحو عربی امتحان کنند. طلبههای خوش حافظه در آن روزگار این هزار بیت را از بر میکردند.
"مرحوم پدرم که یک فرزند داشت تمام هم و غم خود او این بود که به من چیزی یاد بدهد. چون حافظه بسیار نیرومندی داشتم پاره ای از الفیه را ایشان بر من قرائت میکرد و من بیآنکه معنی آنها را بدانم طوطی وار حفظ بودم از این بابت در تمام محافل مشهد مشهور شده بودم."
مادرش نیز از زنی فاضل و اهل شعر بود: "مادرم شعر میگفت و خیلی خوب. نمونه شعر مادرم را دارم. حافظ را حفظ داشت و مرا با حافظ مانوس کرده بود."
شفیعی در مدرسه جدید درس نخوانده اما پانزده سال از نوجوانی و جوانی اش را در حوزههای علمیه خراسان سرگرم فراگیری بوده است: "من از اینکه به مدرسه نرفتم بسیار بسیار خوشحالم یعنی میفهمم که یک نوع عنایت الهی بود... من اگر به شیوه معمولی به مدرسه میرفتم مسلما این مایه که به فرهنگ اسلامی مربوط است، هرگز نداشتم."
در حوزه علمیه مشهد زبان و ادبیات عربی، فقه، کلام و اصول را تا سطح عالی خوانده است. خودش میگوید یک دوره کامل درس طلبگی را تا مرحله ای که اقران اش تا آن زمان ادعای اجتهاد میکردند، خوانده است اما نه در عالم شعر که در دنیای شعور منتقد کسانی است که عارفان حرفهای شان میخواند:
"... مردم چه ساده لوح و چه گولید/ این عارفان حرفه ای شهر/ شرمی نمیکنند شما را/ اینان که زیر پرتو خورشید/ در چار راه برده فروشان/ حراج کرده اند خدا را."
در کنار خواندن درس در حوزه، از دانشگاه فردوسی مشهد هم فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت و بعد از از دانشگاه تهران دکترا.
بدیع الزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، علی اکبر فیاض، احمد علی رجایی بخارایی، غلامحسین یوسفی، عباس زریاب خویی، پرویز ناتل خانلری از اساتید آقای کدکنی بودهاند که هریک در زمان خود از بزرگان زبان و ادبیات فارسی به شمار میرفتند و میروند.
محمدرضا شفیعی کدکنی میگوید دو شخصیت در زندگی او در گذشتهاند: شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری، استاد بزرگ ادبیات عرب در حوزه مشهد و یکی دیگر از استادان فقه و اصول حوزه مشهد به نام شیخهاشم قزوینی: "از شیخهاشم قزوینی علاوه بر فقه و اصول عملا آموختیم که از تنگ نظریهای قرون وسطایی به در آییم."
اما تاثیر ادیب نیشابوری بر آقای کدکنی بسیار عمیق بود: "من از سن چهار پنج سالگی خود به خوبی به یاد میآورم دوران اقامت مرحوم ادیب را که با همسرش در آن سراچه کمالی (در همسایگی منزل خانواده کدکنی) زندگی میکردند. من و مادرم به دیدار ایشان به آنجا میرفتیم."
ادیب نیشابوری، خویشاوند خانواده شفیعی کدکنی بود: "همسر ادیب که طیبه خانوم نام داشت دختر حلیمه خانم بود و حلیمه خانوم دختر عمه پدرم بود. وقتی که مادرم در جوانی، صبح روز ۲۱ اسفند ۱۳۳۱ درگذشت همین حلیمه خانم با مهربانی و لطف بسیار ماهها در منزل ما ماند که چراغی را روشن بدارد و خانه از زن و زندگی خالی نباشد."
شکل گیری موسیقی شعر در پای درس ادیب
همسایگی یا به قول خود شفیعی کدکنی قرب جوار و قرابت خانوادگی رابطه او و ادیب را که یکی از مهمترین استادان حوزه بود بیشتر میکرد.
ادیب نیشابوری، یگانه استاد ادبیات زمان خود در حوزه خراسان استاد بسیاری از چهرههای مذهبی و فرهنگی و حتی سیاسی امروز ایران و عراق است.
محمدرضا حکیمی، آیت الله شیخ محمدرضا مهدوی دامغانی، مرتضی مطهری، محمد تقی شریعتی (پدر علی شریعتی) احمد مهدوی دامغانی، محمد جعفر جعفری لنگرودی، مهدی محقق و آیت الله علی سیستانی مرجع جهان تشیع در نجف از شاگردان نام آور ادیب هستند.
آقای کدکنی میگوید که ادیب برای او همیشه استاد یگانه ادبیات عرب و بلاغت اسلامی بود. در درس ادیب صدها طلبه حضور داشتند و او از روی منبر با طنین و آهنگ ویژهای که در صدایش بود درس میداد. موسیقی کلام او گوش نواز بود و صدای او "هنوز بعد از پنجاه سال در گوش من طنین انداز است... و به طور غریزی بسیاری از چشم اندازهای "کتاب موسیقی شعر"] در آن زمان[ در ذهن من جرقه زد. همین الان صدای ادیب را با تمام وجودم احساس میکنم."
محمدرضا شفیعی کدکنی نیز همانند دیگر شاگردان ادیب از ادیبان و محققان برجسته زبان عربی و فارسی است. او در کنار شاعری، استادی است کارکشته در زبان و استاد ادبیات فارسی.
از دوستان اش میشود فهمید که چگونه خصوصیتهایی دارد. از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر همشهری اش به شمار میرود و دلبسته به اشعار او. گرچه در ابتدا، شعر کلاسیک میگفت و هنوز هم گهگاهی میگوید، اما سبک او سبک شعر نو با قالب و وزن و موسیقی مخصوص به خودش است.
تخلص شاعر ما "م. سرشک" بوده است. چندین دفتر منتشر شده شعر دارد که از جمله نام آورترین آنها از کوچه باغهای نشابور و هزاره دوم آهوی کوهی است.
به جز دفتر شعر تحقیقات بسیاری از جمله در زمینه شعر کلاسیک از او منتشر شده است. اما موسیقی شعر یکی از مهمترین آثار اوست. سیر آفاقی است در دنیای خیال انگیز شعر با بیان فنی و علمی.
یکی از دانشجویان سابق اش در دانشگاه تهران میگوید پس از خواندن کتاب خیالم کمی آسوده تر است چون میدانم شعر اتفاقی است که در بستر زبان میافتد و شاید به تعبیری "رستاخیز کلمات" باشد یعنی زنده کردن واژههای زبان جاری با استفاده از فنون صورتگرایانه و برخی تکنیکهای دیگر.
کتاب موسیقی شعر شفیعی کدکنی یکی از آثار کلاسیک اوست اما در عرصه عمومی تر آثار و اشعاری دارد که آرام آرام به حافظه جمعی همزباناناش وارد شده است یعنی تاثیری که آرزوی هر شاعری است. به کجا چنین شتابان یا کاش آدمی میتوانست وطناش را... از جمله اشعار آشنای اوست.
بهاریه ای در شماره نوروزی یکی از روزنامههای معتبر تهران در ایامی که روزهای امیدوارانهتری برای ایرانیان بود از او منتشر شد و چنان به حافظهها رفت ونشست که خواندن دوبارهاش برای آن نسل امیدوار میانه دهه ۷۰ خورشیدی خاطره انگیز و در اندوه امیدهای برباد رفته حسرت بار است.
بسیاری از نوازندگان و خوانندگان از جمله شجریان و ناظری، استادان آواز ایران چند شعر او را در دستگاههای مختلف موسیقی ایرانی اجرا کردهاند.
متنی در بخارا و ادامه فرمایش استاد شفیعی کدکنی در باره اینکه ترجمه هرگز جای شعر را نخواهد
گرفت و سخن از جاحظ مرا برآن داشت که مانند همیشه ارادت خویش به استاد شفیعی کدکنی را بیان
دارم .
حال با اراد تی وافر دو مورد از استاد جای سوال دارد :
یکی فرمایش ایشان نسبت به شعرهای مرحوم شاملو . به نوعی که کاش در قید حیاتش می فرمودند.
و دیگر که به یقین ایشان دخالتی در امر تقدیر از خودشان ندارند . بخصوص که تعریف خواص
از جناب دکتر و در برابرش فرمایش ایشان نوعی تعریف متقابل که نه زیرا استاد نیازی به
تعریف ندارند .
کاش اظهار فرمایند.
با سپا س.