" نمى دانم این قدرتى که شما اروپایی ها را بر ما مسلط کرد چیست و موجب ضعف ما و ترقى شما چه؟ شما در قشون و جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن قواى تحصیله متبحرید و حال آنکه ما در جهل غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر مى گیریم. مگر حاصلخیزى و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما بر ما مى تابد، تأثیرات مفیدش بر سر ما کمتر از سر شماست؟... گمان نمى کنم. اجنبى ! حرف بزن من باید چه کنم که ایرانیان را هوشیار نمایم؟"
این پرسشى بود که عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه و فرمانده جنگ با روسیه تزارى، از موسیو ژوبر پرسید، هم او که با گروهى از فرانسویان آمده بود تا به قشون ایران مشق نظام بدهد.
مدرسه اى که چندین سال بعد در روز یکشنبه، ششم دى ماه سال ۱۲۳۰ خورشیدى در تهران بنیان نهاده شد و نام دارالفنون بر تارکش نقش بست، پاسخى بود به این پرسش. این پاسخ را امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار، عرضه کرد، اما پیش از آن که ثمره کار خود را ببیند، از مقام خویش عزل شد و ۱۳ روز پس از گشایش دارالفنون در حمام فین کاشان به قتل رسید.
با این حال، دارالفنون که نخستین مدرسه ایران به سبک و سیاق مدارس اروپا بود، خیلى زود بالید و در تحولات اجتماعى، سیاسى و فرهنگى کشورنقش آفرین شد.
رشته هاى تحصیلى دارالفنون در آغازعبارت بود از شیمى، داروسازى، هندسه، ریاضى، طب، توپخانه، مشق نظام، پیاده نظام، معدن و کان شناسى، جغرافیا، زبان فرانسه، عربى و ادبیات فارسى.
این رشته ها یا از علوم و فنون نظامى بودند یا در ربط با آن. چرا که شکست سهمگین از روسیه و جدایى قفقاز از خاک ایران در اذهان باقى مانده بود و دولت، تقویت بنیه نظامى را یک وظیفه اساسى تلقى مى کرد.
بعدها رشته هاى دیگرى چون نقاشى و موزیک و تاریخ هم مد نظر قرار گرفتند و رشته هاى اولیه با فاصله گرفتن از حال و هواى نظامى، سمت و سوى علمى فزون ترى یافتند.
اغلب معلمان، خارجى بودند و امیرکبیر در استخدام آن ها، روسى نبودن و انگلیسى نبودن را یکى از شروط نانوشته قرار داده بود؛ چرا که ایران از این هر دو، زخم ها بر پیکر و سوء ظن ها در دل داشت.
دارالفنون کار خود را با ۱۵۰ شاگرد آغاز کرد و تا واپسین سال هاى سلطنت ناصرالدین شاه، یعنى حدود سال ۱۲۷۱ خورشیدى، ۱۱۰۰ شاگرد را در دامان خویش پرورش داد؛ شاگردانى که کارهاى بزرگ و بر زمین مانده مملکت، غالبا به دستشان رفع و رجوع مى شد.
تنها در یک قلم، ۸۹ نفر از دانش آموختگان دارالفنون به مقام وزارت رسیدند و ۲۸ نفرشان وزیر آموزش و پرورش (یا معارف یا فرهنگ) شدند. بسیارى از دیگر دانش آموختگان نیز ستاره هایى در سپهر فرهنگ ایران بودند: کمال الملک غفارى، علینقى وزیرى، نصرالله مین باشیان، قاسم غنى، مجتبى مینوى، عیسى صدیق، على اکبر سیاسى، صادق هدایت و در روزگار نزدیک تر به ما محمود حسابى، حسین گل گلاب، محمود افشار یزدى، مهدى بازرگان، یدالله سحابى، بهرام بیضایى وبسیاری دیگر.
بعدها در جنبش مشروطیت، وزن سیاسى دارالفنون و نقش آن در بیدارى مردم آشکار شد. شاگردان دارالفنون همه جا حاضر و ناظر بودند: در اداره روزنامه هاى بى پروا؛ در مطبعه هایى که شبنامه علیه حکومت نشر مى دادند؛ زیر چادر بست نشینان سفارت انگلیس که مشروطه مى خواستند وهرجاى دیگر که سخن از قانون و آزادى و برابرى در میان بود.
وقتى حکومت قاجارها به پایان رسید و پهلوى ها به قدرت رسیدند، مدارس ابتدایى، متوسطه و عالى زیادى به تأسى از دارالفنون پا گرفته بود. دولت پهلوى نیز برنامه هاى گسترده اى را در زمینه آموزش پى گرفت که بزرگ ترینشان تأسیس دانشگاه تهران بود.
با تأسيس دانشگاه، دارالفنون جایگاه یگانه و ممتاز خود را از کف داد و بدل به یک دبیرستان شد؛ منتها دبیرستانى که مادر همه مدارس و دانشگاه هاى نوین ایران بود. البته هرچه زمان پیش رفت و پهلوى به آخر کار خود نزدیک شد، دارالفنون کم فروغ تر از گذشته جلوه کرد؛ به گونه اى که در واپسین سال هاى این دوران دبیرستان البرز گوى سبقت از آن ربوده بود.
دارالفنون پس از انقلاب، مدتى مرکز تربیت معلم بود و مدتى هم مرکز آموزش عالى ضمن خدمت فرهنگیان. در سال ۱۳۶۷ با شماره ۱۷۴۸ در فهرست آثار ملى ایران جاى گرفت. اما از ابتداى دهه ۷۰ تمام فعالیت هایش –شاید به سبب فرسودگى ساختمان– متوقف شد.
در سال ۱۳۷۸ وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفت این نهاد تاریخى و این بناى کهن را به گنجینه و مرکز اسناد آموزش و پرورش بدل کند تا خاطره پیشگامى اش در بیدارى ایرانیان براى همیشه زنده بماند. اما این کار تا کنون به سرانجام نرسیده است.
اینک، دوباره ماه مهر است و دارالفنون خاموش. گویى از آن گذشته تابناک هیچ برایش نمانده مگر حسرت مهر!