مجسمه های پرویز تناولی یک فرق عمده با مجسمه های دیگران دارد. مجسمه اساسا به معماری ظاهری اش متکی است، اما تناولی در مجسمه هایش به فضا و شکل درونی مجسمه اهمیت می دهد. یک فضای درونی راز آلود که بر شکل بیرونی مجسمه تأثیر می گذارد و نشان این رازآلودگی، قفل و بست و زبانه هایی است که در اعضا و جوارح مجسمه ها کار می گذارد یا به وجود می آورد.
در اینجا اما صحبت از مجسمه های تناولی نیست. اشاره به زبانه ها و قفل و بست هایی که در مجسمه هایش به کار می گیرد، برای این است که به قفل هایش نظری بیفکنیم. چاپ کتاب قفل های او که برای نخستین بار قرار است در تهران منتشر شود، این بهانه را به دست می دهد.
قفل همواره مشغلۀ ذهنی تناولی بوده و برایش اهمیت داشته است. از کودکی ظاهرا با قفل ور می رفته و در جوانی پس از فراغت از تحصیل به دنبال قفل به اقصا نقاط ایران سفر کرده است. قفل نزد او یک شیئ رازآمیز است که کارش تنها بستن درها نیست، علامت رازوری و راز گشایی و گشودن درهای بستۀ ذهنی و درونی است.
در سال ١٣٥٠ حدود ٤٦٠ قفل از مجموعۀ قفل های خود را که در شهرها و روستاهای ایران به دست آورده بود، در کشورهای مختلف جهان به نمایش گذاشت. بعدها گویا بر تعداد آنها افزود و شمارشان را به ٧٠٠ رساند.
فراهم آوردن این مجموعه تنها تلاشی برای شناخت حرفۀ قفل سازی در ایران نبود، بلکه به نحوی با مجسمه ارتباط داشت. قفل و مجسمه در ذهن او به هم آمیخته اند. هنگام ساختن مجسمه به قفل می اندیشد که به نوعی آمیزش هنر و صنعت است، و هنگام برانداز کردن قفل، به مجسمه، که شاید در اینجا نوعی سیر صنعت به سمت هنر را دنبال می کند.
قفل ها را در زمانۀ ما در ابزار فروشی عرضه می کنند. چون ابزار است. هیچ یک از ما به قفل جز به مثابه ابزار ننگریسته است، اما نزد تناولی، قفل تنها یک وسیله و ابزار نیست، وسیله ای است که سازوکار آئینی آن بر ابزار بودنش تفوق یافته است؛ زمانی وسیله جادو و جنبل است، و زمانی دیگر ابزار رفع حاجت. از نظر او وقتی مردم، در پی گشایش کارهای فروبستۀ خود، تکه ای از لباس خود را می برند و به ضریح و نخل و درخت گره می زنند، این همان قفل است که بر ضریح و درخت می زنند.
از دیرباز مردم نیازمند برای باز شدن گره مشکلات زندگی شان خود را به امام زاده ها و مکان های مقدس می بستند. شاید قفل کردن ضریح و گره زدن و بستن تکه ای از پارچه لباس خود به درختان مقدس، بعدها جایگزین بستن خود به مکان های مقدس شده باشد. به جای آنکه خود را ببندند که همواره وقت یا مایه های لازم برای تظاهر به این کار را نداشته اند، قفل را نماد خود می گرفتند و می بستند.
اما تناولی از صد زاویه دیگر هم به قضیه می نگرد. در یکی از مصاحبه هایش گفته است: "چرا بشر به مرحله ای می رسد که یک وسیله فولادی را به بدن خود فرو می کند؟ چرا این وسیله باید قفل باشد و مثلا میلۀ فلزی نباشد؟ آیا رابطه ای بین قفل در بدن و قفل بر ضریح وجود دارد؟ آیا انسان می خواهد با آویختن قفل بر بدن خود تصویر زنده ای از ضریح امام خود را به نمایش بگذارد؟ یا می خواهد با تحمل درد و رنج به خدا نزدیک تر شود؟ آیا قفلی که به بدن ضریح می زنند در حقیقت قفلی است که به بدن مراد می زنند؟ و ..."
به عقیدۀ او حاجتمندان با این کار، نوعی مراودۀ درونی و ذهنی با مراد خود برقرار می کنند و علامت آن را گره و قفلی می گیرند که زده اند.
ما نمی دانیم پس از این که قفل برایش جاذبه یافت و در جستجوی آن به شهرهای مختلف سفر کرد، معانی قفل برایش اهمیت پيدا کرد یا از ابتدا رازوری قفل سبب سفرهای او و یافتن قفل های بی نظیر شد.
به هر حال، به هر جا سری زده از قفل غافل نمانده، نمونه هایی از قفل را یافته و بر مجموعۀ خود افزوده است. "مثلا در چال شتر چهار محال و بختیاری اساتید قفل ساز زیادی بوده اند و قفل منطقۀ بختیاری و بخشی از اصفهان را تأمین می کرده اند. در این روستای کوچک، صد سال قبل، حدود ٧٠ قفل ساز از این رشته امرار معاش می کرده اند. اما من وقتی سی سال ( اکنون دیگر چهل و چهل و پنج سال) پیش به چال شتر رفتم سه استاد قفل ساز بیشتر نیافتم که در سنین کهولت بودند و دیگر از طریق قفل سازی امرار معاش برایشان امکان نداشت. چون قفل های دو کلیدی فرنگی نان آنها را آجر کرده بود."
تناولی با این سه تن صحبت کرده و آنها را وادار به ساختن قفل هایی کرده تا بتواند از آنها فیلمبرداری کند. فیلم « قفل سازی در ایران » حاصل این تلاش است.
در جریان این سفرها بوده است که تناولی به شکل ظاهری قفل نیز توجه کرده و قفل هایی بسیار دیدنی از دوران ساسانی تا دوره قاجار گرد آورده است. چنین است که او دارای یک مجموعۀ بی نظیر از قفل های ایرانی شده که قرار است عکس و تفصیلات آن به شکل کتاب در تهران منتشر شود.
این اثری است که حدود سی سال پیش در خارج از کشور منتشر شده و لابد در تهران تکمیل خواهد شد. اما مهمتر از چاپ چنین اثری، ساختن موزه ای از آثار تناولی است. کاری که از چند سال پیش قرار بود شهرداری تهران با خریدن خانه و آثار تناولی انجام دهد ولی تا امروز از آن خبری نشده است.
در گزارش مصور شوکا صحرائى در همين صفحه داستان اين قفل ها را از زبان پرويز تناولى مى شنويد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد