هر بار که از کنارشان رد میشوم، حصارهای بیمعنای اطرافشان خندۀ تلخی بر لبانم مینشاند. حالا فرسوده و نگران در انتظار نابودی، روزها را میشمارند.
روزگاری که کاروانها به سمت هرات میشدند، این منارها بودند که آنان را به سمت شهر راهنمایی میکردند و در داخل شهر هرات نیز نخستین بنایی که از دور در نظر اول به چشمت میخورد، منارها بودند که در گوشۀ شمالی شهر مغرور ایستاده بودند و به هر تازهواردی اقتدار حکمرانان تیمورشاهی و توجه خاص آنان به ساختن عمارات زیبا و هنر معماری را به رخ میکشیدند.
تا در چندقدمی منارها نایستی، عظمتشان را آنچنان که باید، درک نمیکنی. گویی منارها از خاطرات بیش از پانصد سال عمرشان با تو سخن میگویند؛ از جوانی و اوج زیباییشان در قرن نهم هجری، از رنگ فیروزهای لاجورد جدارشان به کبودی میل داشت، از گنبدهای عالی و جماعتخانههای متعالی و طاقهای رفیع و رواقهای منیع، از آن روز که گوهرشاد بیگم، همسر شاهرخ میرزا، دستور احداث مصلایی بزرگ را داد که منارها در وسطشان بایستند؛ مصلایی به همراه مدرسهای که در آن دو مدرس، یکی درس اصول و فروع فقه و دیگری درس اصول و فروع حدیث میگفته و مسجدی که در غایت نزاهت و تکلف و نهایت عظمت و لطافت ساخته شده و خانقاه و دارالحفاظی که مقریان خوشآواز در آن تلاوت میگفتند و دارالشفا که در آن حوضی مثال حوض کوثر طرح انداخته و حکماء خضر مقدم و اطباء عیسویدم در آنجا به تداوی مرضی و معالجۀ امراض غربا مشغول بودند.
از زمانی که مهندسان حاذق و نقاشان مدقق آنجا را به نقوش غریبه و صور بدیعه از لاجورد و طلا مزین و محلی ساختند و هر عالمی به خود افتخار میکرد که از کنارشان گذشته و وارد بهترین دارالعلوم منطقه شده از آن نقش و نگارها و کاشیکاریهای نفیس قرن نهم امروز جز خطوطی محو چیزی باقی نماندهاست.
منارها از سرگذشت بسیاری از پادشاهان گذشته حکایت میکنند؛ از اینکه شهر هرات به دفعات آباد و ویران و مرمتکاری شده و با نام بانیان و ویرانکنندگان و مرمتکاران در تاریخ ثبت شده و از دورۀ درخشان تیموری که آفتاب سعادت و اقبال خوش میتابید و هرات نگین آسیا و عروس جهان بود و از چهار سوی جهان کاروانهای پرمتاع به چهار سوی هرات نزول میکردند، دانشجویان از اطراف و اکناف عالم به هرات میشتافتند، بازرگانان از چین و روم به طلب کالای گرانبها و منسوجات منقش و ابریشمین و شالهای پشمینۀ هری رنج راههای دور را تحمل میکردند.
متأسفانه، دیدۀ حسود روزگار عظمت و شوکت هرات و دربار مجلل تیموری و آن همه آبادی و آبادانی و فراغ خاطر و آسودهحالی و آرامش هرویان را دیده نتوانست. بعد از ویرانی مصلی در زمان سلطنت عبدالرحمان، چیزی که از آن همه ابنیۀ عالیه باقی ماند، ده پایه منار بود و گنبد مزار گوهرشاد و پسرش میرزا بایسنقر که تمام عمارت از بیرون با کاشیهای هفترنگ منقش و به خطوط ثلث نهایت زیبا و آیات قرآنی، مزین و اندرون صفه و ایوان شبستان به گچ مقرنس و رسمی طراحی و با آبرنگ و طلا و لاجورد در کمال مهارت نقاشی شده بود وآن هم مشرف به ویرانی است.
از جملۀ ده پایۀ منار موصوف یک پایه از منار و دو قفسه مسجد جامع گوهرشاد ده سال بعد از خرابی مصلی فرو غلطیدند. منار گوشۀ شمال شرقی مدرسه گوهرشاد و پایۀ منار گوشۀ جنوب غربی مدرسۀ موصوف و منار گوشۀ جنوب شرقی آن که در حال رکوع بود، به مرور ایام یکی بعد از دیگری سر به سجده نهاد و دیگر برنداشت و یک پایه از منار مسجد در همین سالهای اخیر فرو خفت و اکنون یک پایه از منار مسجد جامع و چهار پایه از منار مدرسۀ میزرا حسین بایقرا باقی و پای متانت بر زمین میفشارد. سالهای طولانی جنگ و بعد از آن نیز بیتوجهی به آثار تاریخی افغانستان قد منار پنجم را حدود دو درجه خم کرده و او را زودتر از بقیه به سجدۀ ابدی میکشاند.
آقای ایامالدین اجمل، آمر آثار تاریخی هرات، میگفت: "در سالهای اخیر یونسکو (بنیاد آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد) منارهای هرات را که در اصل ده منار بوده، تحت پوشش خود قرار دادهاست. یک پروژه به خاطر استحکام منار پنجم هم جریان دارد. اطراف منارها سیم خاردار گرفته شده و کابلهایی هم جهت محاسبۀ انحراف منارها نصب شدهاست".
من تا قبل از این از کجا میدانستم که منارها ده تا بودهاند؟ آخر از روزی که من به این شهر آمدم، فقط پنجتا بودند. کسی در ذهنم با من میگوید، شاید هم روزی برسد و کسانی در این شهر دیده به جهان بگشایند که دیگر هیچ مناری نیست تا تولدشان را تبریک بگوید. آنها زمانی میآیند که منارها رفتهاند و شاید روزی حتا نام خیابان پای منارها برای آنها عجیب باشد.
منارها میروند تا همۀ داشتهها، حکایات و خاطراتشان را با تل خاکی بر جای گذارند. در این بین تنها یونسکو کوشش کرد تا این منطقه را از خطر توسعۀ جدید شهری محفوظ بدارد، اما موفق نشد. جادۀ آسفالتی که از میان چهار منار میگذرد و عبور وسایل نقلیۀ سنگین منارها را بیش از بیش در معرض خطر نابودی قرار میدهد. هر چند حدود یک سالی جاده مسدود شد تا منارها دمی آسودهتر بایستند، اما انگار دور زدن منارها و طی مسافتی طولانیتر فقط به خاطر پنجتا منار گلی شاید برای خیلیها بیهوده مینمود. پس، جاده باز شد.
حالا که دیگر با نگاهی متفاوت از کنارشان میگذرم. پیوندی عمیقتر بین ما ایجاد شده؛ بیشتر دوستشان دارم و دلم میخواهد تا همیشه باشند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
درودبه شما که درباره میراث فرهنگی افغانستان معلومات و گزارش های جامع و فراگیر را خدمت خوانندگان این سایت ارایه می دهید.
بلی آنطورکه بدیهی است میراث فرهنگی هر کشور هویت ملی آن کشور است. پس باید اگربخواهیم هویت ما حفظ باشد، باید ازمیراث فرهنگی مراقبت درست شود. اما برعکس در افغانستان ارزش های ملی همواره به بعد فراموشی سپرده شده که جای نگرانی برای نسل های بعدی است.
مقامات افغانی همواره داد از تاریخ 5000 هزارساله و افغانستان در دودمان های تاریخ یک کشور فرهنگ دوست معرفی نموده است. سوال اینجاست آیا تاریخ بدون ثبوت را چگونه می توان به اذهان جهانیان مورد پذیرش قرارداد؟ بنابراین میراث فرهنگی دلیل قانع کننده برای مردم است. اگرمابخواهیم واقعا تاریخ ما رابه مردم بازگو کنیم باید میراث فرهنگیمان راحفظ نماییم .
و هزاران سوال دیگر.
نه شما، نه یونیسکو و نه هیچ نهاد دیگری هیچ کاری نمی توانيد در قبال این مناره ها و صدها جای باستانی و تاریخی هرات و افغانستان انجام دهيد. این مناره ها هم مانند دیگر مناره ها و بتهای بامیان به زمین خواهد خورد و به تاریخ خواهد پیوست و به جمع افسانه های کهن ملحق خواهد شد . هم من متاسف هستم و هم دیگران از این بابت.