سلمان مجد
در غرب لندن و در نزدیکی کیوگاردنز، یا باغ گیاهان، تعدادی چادر برپا شده و افرادی در یک قطعۀ زمین در رفت و آمدند که پر از بوتهها و گیاهان وحشی است و هنوز خانه ای در آن ساخته نشده.
در ابتدا فکر کردم که این جا زمینی است برای کشاورزی یا شاید افرادی بیخانمان شب را در اینجا میگذرانند. اما دیدم بر سردر ورودی اعلامیههایی نوشته شده در باره اقلام و کالاهای مورد نیاز و ساعات بازدید.
کنجکاوی مرا به درون آن جا کشاند و از صحبت با باشندگان این محل بود که ماهیت آن را برایم روشن شد. پای حرف آن ها که نشستم، دیدم دل پری دارند از فشار روزگار و دشواریهای زندگی ماشینی، نگرانی از پرداخت مالیات، رهن واجارۀ مسکن، آلودگی صوتی، شتاب و سردرگمی، یافتن و باختن کار از جملۀ موارد پریشانکنندۀ زندگی شهری.
انگار چشم مرا به دنیایی دیگر باز کرده باشند. آن ها می گفتند و من می شیندم: "دوری از این موارد به انسان احساس خوشی میدهد، به گونهای که انسان، تنها میتواند در آغوش طبیعت فارغ از این همه دغدغه به راحتی زندگی کند. با ایجاد شهرهای بزرگ و صنعتی شدن آنها، زندگی از حالت عادی خود خارج شدهاست. پس از اینکه دنیای نوین و فن آوری بدست انسانها شکل گرفت، اینک انسانها بردۀ تکنولوژی و زندگی شهری خود شدهاند."
در واقع حرفهایی که می زدند حسب حال اکثر کسانی است که در شهرها زندگی می کنند: "گاهی برای انجام کار کوچکی که فقط نیازمند چند دقیقه برای انجام آن هستیم، ساعتها را هدر میدهیم. با صدای زنگ کوکشدۀ ساعت یا تلفن همراه از خواب بیدار شده، دوان دوان خود را به اتوبوس ویا قطار میرسانیم تا به محل کار برسیم و در برگشت نیز در قطار در حال چرت زدن با اعلام نام ایستگاه از بلندگو، ناگهان با اضطراب از جای خود میپریم تا مبادا ایستگاه خود را رد کرده باشیم! این همه دسترنج، نگرانی و پریشانی فقط برای پرداخت کرایۀ قسط خانه، ماشین و هزینههای دیگر میشود. این زندگی شهری است که باعث شده از طبیعت دور شویم."
میل دو باره نزدیک شدن به طبیعت برای آن ها تنها راه رستگاری برای انسان امروزی است، زیرا به گفته یکی از ساکنان این دهکده"به جای دیدن کوهها، جنگلها ، دشتها و دریاها، چشمان ما با آسمان خراشها، آپارتمانها و بزرگراهها محصور شده. به جای شنیدن شُرشُر آب رودخانهها و صدای پرندگان، فقط صدای بلندگوهای ایستگاه قطار وصدای گوشخراش خودروها را که با شتاب در بزرگراهها در حرکتند و خود نمیدانند چرا و به کجا میروند، می شنویم.
به جای لمس گلبرگهای زیبا، ناخودآگاه دیوارهای بتونی و آجری را لمس میکنیم که باعث شده روحیۀ لطیف انسانی در زندگی شهری زمخت شود. دیگر جای غذاهای خوشمزه و طبیعی که بر روی آتش پخته میشد و بوی مستکننده هیزمهای جنگلی که هر انسانی را از خود بیخود می کرد، به ساندویچهای آمادۀ بیطعم که با مواد نگهدارنده چند روزی بر دوام آنها افزوده میشود، داده شدهاست. آن آسایشی که این همه برای آن رنج میکشید و در پایان به دست نمیآورید، در دل طبیعت به طور رایگان به سراغ شما میآید. فقط کافی است به دل طبیعت برگردید."
در این دهکدۀ زیستمحیطی (Eco-village) کوچک که این گریزه های از زندگی شهری ساخته اند تقریبا بیست نفر زندگی میکنند و اکثر آنها شهروندان بریتانیا هستند. برخی از آن ها خانه شخصی و حتا کار خود را رها کردهاند تا در اینجا آرام بگیرند. آنها این مکان را در دل شهر برگزیدهاند، تا همۀ مردم بتوانند از آن بازدید کنند و شاید ما را لحظهای به فکر وادارند که تحمل این همه فشار و شتابزدگی برای چیست!
در گزارش مصور این صفحه سراغ باشندگان همین دهکدۀ زیستمحیطی می رویم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
ب.ف.