اما دالی که بود و در کجا میزیست؟
دالی در ۱۱ ماه مه ۱۹۰۴ در ساحل کوستا براوا (کرانه سرکش) در شهر فیگرس (Figueres ) در ایالت کاتالونیا در شمال شرق اسپانیا به دنیا آمد و در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۹ در همان شهر مرد. دالی در ده سالگی به نقاشی روی آورد. در ۱۲ سالگی هنگام تابستان در بندرگاه پورت لیگات در دهکده کاداکس٬ در نزدیکی مرز فرانسه٬ در کرانه مدیترانه با نقاشی مدرن آشنا شد. هنگامی که او هنوز ۱۵ ساله بود٬ پدرش نمایشگاهی از کارهای دالی را در خانهشان در فیگرس برپا کرد. دالی عزیزدُردانۀ خانواده بود. با اعتماد به نفس و خودمحور بار آمد و زود در فوت و فن نمایشگری و جلوهفروشی مهارت یافت. او در مادرید به دانشگاه رفت و ناتمام رها کرد. اما آموختن را رها نکرد و شروع کرد به خواندن و آشناشدن به همه هنرهای زمان خودش. استعدادی که در هر زمینه نشان داد راه او را برای دیدار و آشنایی با بزرگان هنرهای جهان آن روز هموار کرد.
انفجار هیروشیما از نگاه دالی
دالی فرزند زمان خویش بود و میدانست در زمانه خودش چه میگذرد. به علوم طبیعی و ریاضی نیز علاقه نشان داد. با فروید دوست شد و با روانکاوی و کارهای فروید درباره رویا و تعبیر آن آشنا بود و از ترکیب آنها با آن چه از داداییسم و کوبیسم و سوررئالیسم در نقاشی آموخته بود بیان هنری ویژه خود را شکل داد. بر همین باور او نقاشیهای خودش را عکسهایی از رویاها توصیف میکرد که با دست رنگ شده باشند.
دالی در کنار نقاشی و طراحی و پیکرتراشی٬ سینما را هم دوست داشت. هنرنماییهای سینمایی را در همکاریهایش بابونوئل٬ سینماگر پیشگام اسپانیا٬ آلفرد هیچکاک و والت دیسنی میتوان دید و نمایشگریهای او را در فیلمهایی که از او باقی مانده هم اکنون در در موزههایش نمایش میدهند. بسیاری از دوستان او شاعر بودند از جمله پل الوار٬ لویی آراگون و آندره برتون. شاید برتون بیشترین تاثیر را بر دالی گذاشت. چون برتون نظریهپرداز و نماینده جنبش سوررئالیسم بود و رساله معروف او در باره سوررئالیسم و نقاشی مرامنامه این مکتب شد. رابطه دالی با فدریکو گارسیا لورکا ٬شاعر بزرگ اسپانیا٬ رابطهای عمیق بود و در واقع یک دوستی سهگانه بسیار قوی بین دالی، لورکا و بونوئل وجود داشت که اینروزها بسیار مورد توجه منتقدان و تاریخنگاران هنر است. رابطهای که در آن بونوئل آشکارا٬ در این مثلث دوستی عاشقانه٬ به لورکا حسادت میورزید و نهایتا با ترغیب وی و به جهت دورکردن دالی از لورکا٬ بونوئل دالی را متقاعد کرد تا در پاریس زندگی کند. در باب رابطۀ لورکا و دالی حتا فیلمی هم به کارگردانی پل موریسون ساخته شده است. یکی از زیباترین اشعار لورکا "چکامهای برای سالوادور دالی" نام دارد که از دید بسیاری زیباترین شعر در وصف دوستی در زبان اسپانیایی است.*
دالی جستجوگر سرانجام در هنر نقاشی به اوج رسید. او بر مکتبهای هنری پیشین و مدرن چیره شد و با بزرگان هنر مانند پیکاسو و میرو و ماگریت و دیگران از پیوند داشت. روح ناآرام دالی پیوسته او را به پیش میراند تا پیشگام باشد. او از هر مکتب و سبکی چیزی آموخت و در آنها تجربههایی آفرید اما بیش از هر مکتب دیگری با مکتب سوررئالیسم یا فراواقعگرایی شناخته شد.
حادثهای که زندگی دالی را دگرگون کرد و میتوان گفت به آن شکل داد آشناییاش با گالا بود. دالی در ۲۵ سالگی عاشق النا ایوانوا دیاکونوا٬ زنی روسی شد که ده سال از او بزرگتر بود. دالی او را گالا صدا میکرد. گالا با شوهرش پل الوار٬ شاعر فرانسوی در ۱۹۲۹ به همراه شاعران و نقاشان و هنرمندان دیگر به کداکس آمده بودند. گالا و دالی در ساحل این دهکده عشقی را آغاز کردند که فقط با مرگشان پایان یافت. گالا هنرشناس و در واقع سروش و منبع الهام دالی هم بود. و آن دو یک روح شدند در دو بدن. و گالا در هنر دالی جاودانه شد. تاثیر گالا بر دالی حضور او را در زندگی دالی در همهجا میشود دید.
تعبیری از یک رویا
دالی در زمان جنگ داخلی اسپانیا به امریکا رفت ولی تماس خود را با اسپانیا هیچگاه قطع نکرد. گرایش مشهود دالی به سرمایهداری و زندگی اشرافی و نیز جانبداریش از فرانکو٬ نهایتا منجر به اخراج رسمی وی از حلقه سوررئالیستها شد. هر چند جنگ جهانی و بمباران هیروشیما بر او تاثیر فراوان گذاشت و در برخی از آثارش میتوان نگاه او را به جنگ و پیامدها و آشفتگیهای ناشی از آن و به ویژه انفجار اتمی هیروشیما را دید.
خانه موزههای دالی در سه شهر و دهکده و سه جای دور از هم است. دالی خودش گفته بود که من میخواهم که موزه من٬ همانند یک شیی فراواقعی٬ مجموعهای هزارتو باشد و نیز نمایشی برای دیدن تا مردمی که میآیند هیجانزده از آن جا بروند و حس کنند که با نمایشی خیالی و رویایی روبرو بودهاند. و این حسی است که پس از دیدن این موزهها به شما دست خواهد داد و خواهید پذیرفت که دالی درست گفته است.
۱. خانه- موزه پورت لیگات در بندر کداکس: خانه محبوب دالی و گالا که بر سر موج ایستاده. در آغاز خانهای کوچک بود٬ با مساحت ۲۲ متر. مردی ماهیگیر در آن میزیست. دالی در طول ۴۰ سال با خریدن خانه ماهیگیران دیگر آن را گسترش داد تا به گفته خودش مثل یک ساختار زیستشناسانه هر گوشه آن جایی برای سلولی از هستی او و گالا باشد. سرانجام همانند هزارتویی شد که در هر گوشه آن اتفاقی هنری میافتاد. گوشه ای برای نقاشی٬ جایی برای کتابها٬ گوشهای برای مهمانی و جایی برای خلوت با گالا. همه با سبک و سیاقی هنری و با مهارت آراسته. راهروهایی که به جایی راه نمیبرند و گوشههایی تاریک مثل خانه اشباح. ناگهان تندیس خرسی را با دندانهای تیز میبینید که گویی به شما حملهور است. و در گوشهای دیگر فوارههایی که شما را به آرامش فرامی خوانند. دالی حتا قفسی ساخته بود که در آن جیرجیرکها را زندانی میکرد تا با آوازشان، به گفته سپهری٬ دل تنهاییاش تازه شود. بر دیوارهای این خانه دو سر بسیار بزرگ مانند چون دو دلداره نجواکنان به دریا مینگرند و گذر عمر را میبینند. در باغاش مجسمهای خوابیده که یادآور آدمهای غولپیکر جهان باستان است.
۲. کاخ گالا و دالی در پوبل (Pubol): پوبل روستایی است قرون وسطایی در میان کشتزارها. دالی خواست پناهگاهی برای گالا بسازد تا در آن آرام بگیرد. این بنا را که از ۹۰۰ سال پیش مانده نوسازی کرد. در آن باغ و اتاق و استراحتگاههایی آفرید. نمای ساختمان را با حفظ کهنگیها نگاه داشت و درونش را زیر و رو کرد. با افزودن آثار هنری تاریخی و عکسها و لباسهای گالا و نیز مجسمهها و حوض و فواره٬ آن را به مکانی دلنشین و رویایی بدل کرد. کمتر کسی است که آرزو نکند ای کاش میتوانست در این خانه زندگی کند. سرانجام این بنا آرامگاه گالا شد.
۳. موزه فیگرس: معماری و نوآوریهای درون و بیرون بنای این موزه به خودی خود دیدنی است. درختها و تخم مرغهای بزرگی که بر سر دیوارهاست و پیکره آدمها و سربازانی که بر فراز دیوارهای موزه دیده میشوند و نیز گنبد شیشهای عظیم آن شما را مبهوت میکنند. هر یک از مجسمههایی که دالی در گوشه و کنار کاشته ضربهای است به تخیل شما و گویی فریاد میکنند که بیا مرا ببین! شاید هم از خود ناگهان بپرسید که من در کجادی جهان ایستاده ام؟ دالی جهان نو و کهنه در شکل و محتوا در هم بافته است. در بیرون موزه از تایرهای سنگی ستونی ساخته برای تندیسی باستانی تا بر تقابل دو جهان تاکید کند. در آن سوتر مجسمهای پولادین را روی پلهها میبینید که ترکیبی است از آدمهایی با جنسیتهای چندگانه. آرایش سالنهای درون موزه و راهروها و گوشه کنار آن هریک نیاز به ساعتها تامل دارد. هر گوشه این موزه چند طبقه در زیر گنبدی شیشهای پر است از طرح و مجسمه و نقاشی که بیشتر آنها کار خود دالی است. درکنار این موزه ٬ موزهای است از گوهرها و زیورهایی که دالی طرح کرده. یکی از آنها قلبی است تپنده از سنگهای بهادار و طلا که که با رنگهای گوناگون آرایش شده.
در این موزهها دالی و همسرش زندگی خود را چنان که زیستهاند در معرض دید ما گذاشتهاند. در آرایش این موزهها دالی هر آن چه که از هنر معماری و تزیین و عکاسی و مجسمهسازی و دیگر هنرها میدانسته به کار گرفته تا ما را به فکر وادارد٬ به هیجان آورد٬ تکان دهد و تخیل ما را چنان بگستراند که نتوانیم تا مدتها به حالت پیشین برگردیم و از فکر او و کارهایش رهایی یابیم. اگر شما هم آماده چنین تجربهای هستید حتما به دیدن خانه موزههای او بروید.
در گزارش تصویری این صفحه گوشههایی از موزه- خانههای دالی را میبینید.
*سیاوش روشندل٬ نقاش و هنرشناس٬ چند نکته مهم از زندگی دالی را پیش از نشر این نوشته یادآورشدند. از ایشان تشکر میکنم.